سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۶۴ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

این تهران دیگه جای زندگی نیست !!!

مخصوصا برای بچه ها و معلمهای ابتدایی؛ که نه تنها جای زندگی که جای درس خوندن و درس دادن هم نیست !!!! آلودگی خودش کم مصیبتیه حرصِ نرسیدن به بودجه بندی و عقب موندن درسها و باد خوردن پشت بچه ها و تنبلی بعدش هم شده قوز بالا قوز!!!!

اول یه هفته برای آلودگی هوا تعطیل شدیم ، بعد یه هفته برا بارش برف ، حالا هم که دوباره آلودگی ، ان شاءالله هفته ی بعد دوباره برای برف و هفته ی بعدش برا آلودگی ... زندگی نیست که تنفس مصنوعیه ، اکسیژن ، دی اکسید کربن ، اکسیژن ، دی اکسید کربن ... خدا میدونه بالاخره به زندگی برمی گردیم ؟ میریم تو کما؟ یا یه دفعه قید حیات رو می زنیم !!!

کاش میشد مثل پرستوها، پروانه ها، فلامینگوها، غازها ، چه میدونم گوزنها ، ماهی ها ، پنگوئنها ، اصلا کلاغها و گرازها و گورخرها کوچ می کردیم به جایی که آسمونش آبی باشه ... نیشخند

...

یادتونه حضرات مسئول که افاضه ی فضل فرموده و طرح داده بودن یک ماه از 15 آذر تا 15 دی بریم تعطیلات زمستانی و به جاش یک ماه تو تابستون بریم مدرسه؟!!! یکی بهشون بگه امروز 16 بهمن ماهه!!! بی زحمت تعطیلات زمستانی رو بکشید تا برسه به 15 اسفند روز درختکاری! بعد روز جشن شکوفه ها و باز گشایی مدارس و روز درختکاری رو همزمان برگزار کنیم و هر دانش آموز مکلف به کاشتن یک درخت بشه (وظیفه ی حفظ و مراقبت از درختش هم به عهده ی خودش که مسئولان دچار زحمت و تکدر خاطر نشن یه وقت !!! ) اینطوری شاااااید فرجی شد!

بگذریم که الان خیلی از مدارس مشکل سیستم گرمایشی دارند و نمیتونن ایمن و مطمئن تو این سرمای زمستون کلاسها رو گرم کنند اونوقت آقایون و خانمهای کارشناس و مسئول با چه عقلی تو ظل گرمای تابستون و بدون سبستم خنک کننده میخوان مدارس رو دایر و کلاس رو تشکیل بدن فقط خدا میدونه و بس ! (مطمئنا خودشون که تو تابستون و زمستون تو اتاق شیک و مجهز به آخرین سیستم گرمایشی و سرمایشی با پذیرایی چاشت و نیم چاشت و ... و سرویس ایاب و ذهاب اختصاصی و حقوق مکفی!!!(کافی از نظر خودشون البته! ) اُرد ناشتا داده و از خودشون طرح و نظر صادر می کنند چه میدونن ما معلمها تو یه کلاس کوچیک با 40 و خرده ای دانش آموز تو کلاسی که یه هواکش نداره چی میکشیم !!!!! )

...

پ ن: ببین حال خوبمون رو چطوری خراب می کنند؟؟؟؟ والا ! با این نوناشون !نیشخند

 ...

.....

مرا ببر
به شروع دوباره در پایان
مرا ببر
ببر به تو را دوست میدارم ...

یغما گلرویی

۴ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۱۴
سپیدار

تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد خواب ...

۴ ۱۸ دی ۹۶ ، ۲۲:۰۹
سپیدار

قرار بود یکشنبه درس جدید بدم که ...

حضرات مسئول تشکیل جلسه دادند و یکشنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ( و احتمالا چهارشنبه رو هم) تعطیل کردند تا ان شاءالله هفته ی بعد ابر و باد و مه و باران و ... دست به کار بشن و هوا رو مناسب زندگی کنند . 

با اینکه هواشناسی گفته این آلودگی تا آخر هفته هست و همه میدونن که باید چشمشون به آسمون باشه و از مسئولان نباید هیچ انتظاری داشت (و گرنه مکدّر می شوند!!!!) یه دفعه نمیگن این هفته تعطیله و روز به روز اون هم عصر و دیر وقت اعلام می کنن که مدارس تعطیله!!! و ما الکی چشممون به زیرنویس شبکه شش هست که مگر معجزه ای بشه و نتیجه ی جلسه چیزی غیر از تعطیلی مدارس باشه!(تجربه ی سالهای قبل برامون درس عبرت نمیشه دیگه ... رضاامیرخانی تو کتاب داستان سیستانش میگه فرق انسان و حیوان همین امیده! انسان ، حیوان راجی!)

البته نمیشه به مسئولین مربوطه خرده گرفت ! اگه این آلودگی برای ما آب نداشته باشه برا حضرات نون داره ! بالاخره هر روز جلسه گذاشتن یعنی هر روز حق جلسه گرفتن !!! حالا اینکه من و شما و حضرت خواجه حافظ هم می دونیم نتیجه ی جلسه چیزی جز تعطیلی مدارس نیست اهمیتی نداره! حق جلسه و ماادراک حق جلسه!!! از این گذشته کلا که کاری برای رفع آلودگی هوا انجام نمیدن اگه جلسه هم تشکیل ندن که دیگه خیلی ضایعست!

(مثل او بابایی که نماز نمیخوند و روزه نمی گرفت ولی برای سحری بلند می شد و می گفت اگه سحری هم بلند نشم که کافر میشم!)

پ ن۱: یه مردی قالیباف نام می گفت اختیار تام رفع آلودگی هوای تهران رو به من بدین ، قول میدم این مشکل رو حل کنم !!! اما چه فایده که حتی ارزش امتحان رو نداشت و بهش فکر هم نشد! گویا نون خیلی ها تو همین آلودگی و شفاف نبودن فضاست!!! ما هم که مهم نیستیم!

پ ن۲: میگم خسته نمیشن هر روز و هر سال این جلسه های تکراری با حرفها و نتایج تکراری رو برگزار می کنن؟ حداقل جلسه ی دعا برگزار کنن برای اومدن باد و بارون! (البته اگه به دعای گربه سیاه بارون بباره!)

البته آلودگی هوا بهونه ی بدی نیست برای پرت کردن حواسها از خیـــــلی جاها!

حواست به آسمون باشه و همه اش خدا خدا کنی باد و بارون بیاد غیر از اینکه معنویت جامعه رو میبره بالا ! حواس مردم رو از چیزهای بی ارزشی مثل نون و بنزین و شغل و ... کلا وضعیت جیبشون پرت می کنه!

پ ن۳: عصبانی ام! تعطیلی یک هفته ای بچه ی کلاس اولی یعنی مصیبت مضاعف برای معلم کلاس اول!!!

۳ ۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۹:۲۶
سپیدار

یه مستندی تلویزیون پخش می کرد به اسم "نهالی برای فردا" درباره ی تربیت معلم و آموزش و پرورش. یه جورایی به مشکلات آموزش و پرورش اشاره داشت و تا حدودی حرف دل ما معلمها هم بود . یه بخشی از این برنامه درباره ی کارورزی بود. کارورزی اگه درست اجرا بشه بیشترین فایده رو برای دانشجو معلمها داره ... 

اینو گفتم که بگم:

۲ تا کارورز اومدن مدرسه ی ما .صبح روز اولی که اومده بودن مدیر ازم پرسید : امروز تدریس داری اینها بیان کلاست ؟ گفتم زنگ دوم تدریس دارم ، بیان !

زنگ بعد هر چی منتظر موندم نیومدن . یکی از بچه ها رو فرستادم دنبالشون گفتن الان میان ولی نیومدن . گویا معاون پرورشی برای کشیدن و بریدن گلهای مقوایی احتیاج به کمک داشت و این دو نفر رو به کار گرفته بود . 

کار این دو بنده ی خدا همین شده میان و تو کارهای دفتری و پرورشی کمک می کنند . 

ازشون پرسیدم که همه ی دانشجوها کارورزی میرن؟ گفتن نه و خیلی ها به اصطلاح می پیچونن. 

اینهایی هم که نخواستن بپیچونن به نظر کارورزی فایده ای براشون نداره . نه تدریس معلم می بینن ، نه تدریس می کنن ، نه کلاسداری می بینن ، نه کلاسداری می کنند .

به نظرم اگه بچه ها فقط تو کلاس بنشینند ، حتی اگه هیچ کاری هم نکنند فایده اش از این حالت بهتره.

البته این دو نفر دانشجوی دانشگاه آزادند و من نمی دونم اوضاع کارورزی تو دانشگاه فرهنگیان چطوره ؟ امیدوارم اساتید کارورزی شون مثل استاد کارورزی ما " آقای کبیری" اینقدر خوب و با وجدان باشه که واقعا کارورزی کنند .

پ ن: هر چند همونطور که قبلا داستان کارورزی رفتن خودم رو نوشتم ، کارورزی امیدوارکننده ای نداشتم و کلی گریه کردم و میخواستم از معلم شدن انصراف بدم:))   ولی با این حال کارورزی خوب خیـــــــــلی خوبه .

 

بی ربط:

دوستانی که از نحوه ی خرید کتابهای پیشنهادی برای دریافت رمز پاورهای فارسی می پرسند :

۱- از هر سایت خرید کتاب که دوست دارید کتابها رو تهیه بفرمایید . اصراری به خرید از سایت خاصی نیست . اسم سایت و کد پیگیری خرید رو از طریق آی دی تلگرام که قبلا گفته شده بفرستید ، رمز دانلود خدمتتون تقدیم میشه . 

۲- از طریق ایمیل پاسخ داده نمیشه ... پس لطفا سؤالهاتون رو در قالب" کامنت خصوصی" نپرسید .

۱ ۱۵ آذر ۹۶ ، ۲۱:۳۰
سپیدار

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

(اخوان ثالث)

https://scontent-sea1-1.cdninstagram.com/t51.2885-15/s480x480/e35/17076791_389680458069206_340743051494293504_n.jpg?ig_cache_key=MTQ2NjA2OTI3NTk5OTQzMDI5NA%3D%3D.2

سالها آرزوی همچین روزی رو داشتم ... 

از در و دیوار و کوچه و محل خسته شده بودم و دلم می خواست یه شهر دیگه ، یه محل دیگه ، یه هوای دیگه رو تجربه کنم ...

یه شهر دیگه نشد ....

اما فردا میریم یه محل دیگه ...

و نمیدونم آیا هوای دیگه ای رو تجربه خواهم کرد یا نه !

...

فکر می کردم همچین شب و روزی خیلی خوشحال باشم ... اما حالا که با خودم خلوت می کنم می بینم هیچ حسی ندارم ... نه خوشحالی نه ناراحتی و نه حتی نگرانی ...

...

فکر کن دختر کوچولویی یه کفش صورتی تق تقی خوشگلی رو پشت ویترین مغازه ای ببینه و دلش بره برای پوشیدنش و نشه که بشه. تــــــــــــــــــــــــــــــــا مثلا 60 سال دیگه که بتونه ده ها و صدها جفت از اون کفش صورتی تق تقی خوشگل بخره...

حالا تو بگو داشتن اینهمه کفش صورتی تق تقی بیشتر غمگینش می کنه یا خوشحال؟ ...

...

به قول نادر ابراهیمی تو کتاب ابوالمشاغل:

کمی دیر رسیدن،  بسیار غم انگیزتر از هرگز نرسیدن است .

.

.

.

.

(این را ، مسافران یک لحظه دیر رسیده ی جامانده ، خوب می دانند . آنها همیشه با حسرت می گویند : کاش ، لااقل ، آنقدر عجله نکرده بودم .)

...

پ ن1: حسرت ... ای کااااااش ... تلخترین کلماتی هستند که میشه گفت یا شنید ... 

با این حال به نظرم دردِ جمله ی : کااااااش در گذشته فلان کار رو انجام می دادم خیلی بیشتره از " کاش فلان کار رو انجام نمی دادم "

پ ن2: شدیداً به...http://s6.picofile.com/file/8208439642/pouya746.jpg

 ... آرامشم تویی

۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۲۰:۱۰
سپیدار

تارا داره اسم حواسش رو با اعضاش تطبیق میده !

به بینی اشاره می کنه و میگه بینایی ! ... متوجه اشتباهش میشه ... نع! بویایی!

به چشم اشاره می کنه ... چشایی ! ... یادش می افته چشایی مربوط به زبانه! ... بینایی!

اولش به شنوایی میگه گوشایی ! ... لامسه رو هم دست میدونه نه پوست!

...

اسم این حواس هم جالبه ها!

حس چشایی مربوط یه چشم نیست!

حس بینایی مربوط به بینی نیست!

شعر از شاعر خوب کودکان : اسدالله شعبانی

۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۱۴:۲۵
سپیدار

 هر زمان فرصتی پیدا میشه یکی از قصه های کتاب دوست داشتنی "قصه های خیلی قشنگ" رو برای بچه ها می خونم و ازشون میخوام قصه رو برای پدر و مادرشون تعریف کنند . (برای تقویت حافظه شون اصرار دارم مادرها از بچه هاشون قصه رو بپرسند )

امروز رسیدیم به قصه ی " دستی که پیامبر بوسید" ... از اونجایی که پدر بیشتر بچه های کلاسم کارگرند از بچه ها خواستم امشب دست باباهاشون رو بگیرند و ببینند چه فرقی با دست خودشون داره و بعد دست پدرشون رو ببوسند که با زحمت زیاد براشون نون حلال درمیارن.

تو گروه تلگرامی کلاس هم از مادرا خواستم علاوه بر اینکه قصه رو از بچه ها می پرسند ، اگه بچه ها دست پدر و مادرشون رو بوسیدند بهم اطلاع بدن تا فردا از بچه ها تشکر کنم (تشکر هم اینه که یه ستاره می چسبونم به پیشونیشون و میشن دختر مهربون و قدرشناس! هدیه کـــــــــــــــــــــــاملاَ معنویهنیشخند)

چند نفر از مادرا تا حالا برام نوشتن که دخترشون دست اونا یا پدرشون رو بوسیدن ... باید حسّ باباها و مادرها رو هم از این کار دختراشون بپرسم

پ ن1: میدونستین امام سجاد علیه السلام هم ضامن آهو بودن ؟ یکی از قصه های این کتاب به اسم
"آهوی سرگردان " در این مورده!متفکر

پ ن2: کاش تعداد دانش آموزای کلاس کمتر بود . آموزش چهل تا دانش آموز اینقدر وقت گیره که اصلا به کارهای پرورشی نمی رسیم !ناراحت

۱ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۳
سپیدار
میگویم ازکنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
 
اشک ونگاه حسرت وتصویرکربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
 ***
کم میشود اگرچه به انواع مختلف
هرسال از شمار زیارت نرفته ها
 
اماهنوزاین«منِ»بیچاره مانده است
در جمع بی قرار زیارت نرفته ها
 ***
امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها
 
انگار بین هیات ماهم نشسته بود 
زهرا(س)به انتظارزیارت نرفته ها
 ***
در روز اربعین همه ماراشناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
 
اما هزارمرتبه شکرخدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
 
باب حسین(ع)قسمت آنانکه رفته‌اند
باب الرضا(ع)قرارزیارت نرفته‌ها
حمید علیمی

http://uupload.ir/files/yk7u_photo_2015-12-01_21-30-45.jpg

پ ن:

مردان خانه رفتن پیاده روی اربعین و ما موندیم ...

تُف به ریا : رفتم برای تو راهشون آجیل خریدم ... اما یکی شون اینقدر تنبله که گفتم اگه آجیلها پوست داشته باشند حوصله نخواهد داشت پوست آجیلهاشو جمع کنه و تو سطل زباله بریزه و حتما تو راه خواهد ریخت (منم که حساس!) پسته ها و بادوم زمینی هاش رو هم پوست گرفتم !...

امروز هم آش پشت پاشون رو پختیم ... آش فقط آش دست پخت مامان خانوم ! هنوز هیچ کس رو دستش بلند نشده ... طوری شده که خانواده آشی غیر از آش مامان رو نمی خورن!

۱ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۷:۳۷
سپیدار

برای اولین بار تو تمام سالهایی که با کتاب درسی سرو کار دارم و داشتم ، امسال شاهد یه شاهکار تو حوزه ی چاپ کتاب بودم . 

و از اونجایی که اقبالم خیلی بلنده بیشترین ترکش این شاهکار حضرات به کلاس من خورده !

ماجرا از این قراره که تو بعضی کتاب های نگارش فارسی امسال حدود 15 صفحه وجود نداره و در عوض ، 15 صفحه ی قبل دوبار تکرار شده .  تمرین های مربوط به 4 تا نشانه ی اول کتاب(از آ تا د ) وجود نداره و به جاش 15 صفحه از تمرین های دست ورزی اول کتاب دو بار تکرار شده .

کتاب 11 نفر از کل 200 نفر دانش آموز کلاس اولی مدرسه مون این مشکل رو داره و از این 11 نفر 8 نفر از بچه های کلاس من هستن!

حالا کی متوجه این موضوع شدیم ؟ سه شنبه ی آخر مهر !(5 روز پیش) قرار شد با اداره هماهنگ بشه و برای این دانش آموزا کتاب جدید بفرستن ... و پرواضحه از اون روز تا حالا کسی پیدا نشده به این مشکل رسیدگی کنه !!!!

انگار مجبورم از اون صفحات مفقوده برای این بچه ها پرینت رنگی بگیرم و به کتابشون اضافه کنیم ... 

...

بعدا نوشت:

یک هفته بعد الحمدلله کتابها رسید ...

۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۲۱:۰۴
سپیدار

تا 4-5 سالگیم رو تو یکی از شهرهای شمالی گذروندم . بعضی خاطرات اون روزها خیلی محکم به دیواره ی حافظه ام چسبیدن.

***

۲ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۸:۳۰
سپیدار