.
کاش دلتنگی رودی بود که به دریا می ریخت ...
.
کاش دلتنگی رودی بود که به دریا می ریخت ...
خدایا!
به من قدرتی بده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر بدهم!
و شهامتی ، تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر بدهم!
و دانایی و بینشی تا فرق این دو را بدانم!
پروردگارم! همانا من به هر خیری که بر من بباری نیازمند و فقیرم !
...
پ ن: عاشق این ذکر یونسیه ام:
لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
آهن دلان به آه ملایم نمی شوند چون قفل بسته را به نفس واکند کسی؟
صائب
پ ن:
خیلی هامون می دونیم "دل تکونی" مهمتر از "خونه تکونی" هست و خیلی هامون هم می تونیم ساعتها درباره ی اهمیت و لزوم این کار سخنرانی کنیم و کتاب بنویسیم . اما اینکه خودمون واقعا عامل به دانسته هامون هستیم یا نه مهمه ! چقدر شده تو همچین روزایی که فکر کردیم حالا وقتشه که یه تکونی هم به این دل سنگین شده مون بدیم ، بهونه آوردیم که : این نه ! این خیلی اذیتم کرده ! اون نه ! اون باید اول پا پیش بگذاره ! فلانی نه !بود و نبودش مهم نیست ! و ... خلاصه فقط گرد فراموشی رو از روی کینه های تلمبار شده تو دلمون پاک کردیم و اون ناراحتی و کینه رو جلا داده و تمیز گذاشتیم سر جاش !درست مثل وقتی که تو خونه تکونی به یه سری وسایل قدیمی و به درد نخور و جاگیر و بلااستفاده برخورد می کنیم که چون دلمون نمیاد دورش بندازیم فقط تمیزشون می کنیم و دوباره میگذاریم سر جاش !
هرچی صدات میکنم
به من جواب نمی دی
دلم برات تنگ شده
فاطمه جان شنیدی ؟
◇
شاید که قهری با من
شاید دوستم نداری
دلت میاد فاطمه (س)
اشکمو در بیاری
◇
اگر دروغی گفتم
یا کار زشتی کردم
نفهمیدم ، ببخشید
پس بگو آشتی کردم
◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆
این شعر خانم "شکوه قاسم نیا" با عنوان "قهر و آشتی" تو مجله ی رشد سال گذشته ی کلاس اولی ها چاپ شده بود و بچه های کلاسم این شعر رو خیلی دوست داشتن.
از اون شعرهاییه که من هم دوسش دارم.
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
(قیصر امین پور)
◆•◆•◆•◆•◆•◆◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆
پ ن:
از عمر من آنچه مانده بر جای برگیر و به عمر دوست افزای
اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْس لا تَشْبَعُ، وَ مِنْ قَلْب لا یَخْشَعُ،
*بار خدایا به تو پناه مى برم از نفسی که سیر نشود و از دلی که خشوع ندارد .
وَمِنْ عِلْم لا یَنْفَعُ، وَمِنْ صَلاة لا تُرْفَعُ، وَ مِنْ دُعآء لا یُسْمَعُ،
* و از دانشی که سود ندهد و از نمازی که بالا نرود و از دعایی که شنیده نشود .
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الْیُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ، وَالْفَرَجَ بَعْدَ الْکَرْبِ، وَ الرَّخآءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ،
خدایا از تو خواستارم آسانى پس از دشوارى را و گشایش پس از گرفتارى و فراوانى پس از سختى
اَللّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَة فَمِنْکَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، اَسْتَغْفِرُکَ وَ اَتُوبُ اَلِیْکَ.
بار خدایا هر نعمتى که ما داریم از آن تو است که معبودى جز تو نیست از تو آمرزش خواهم و بسوى تو بازگشت کنم.
◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆
پ ن:
خدایا!
چشمانم را مؤمن و دلم را نرم کن!
خدایا ! میشه یه خونه بهم بدی که اینقدر بزرگ باشه که بدون نگرانی و با خیال راحت یه اتاقش رو بدم از کف تا سقف قفسه بندی کنند و بشه اتاق مطالعه؟!!!!!
موقع خونه تکونی غصه ام می گیره که کتابهامو چه کار کنم؟!!! اردیبهشت و زمان نمایشگاه کتاب نگرانم که کتابهای جدید رو کجا بگذارم ؟!
فکر کنم باید یه مقدارش رو بچینم تو کمد کفش و لباس ها! یه مقدارش رو تو کابینتهای آشپزخونه ! خلاصه هر جا که جا داشته باشه و تو دید نباشه! :((
پ ن: یه روز باید صاحب یه همچین اتاق مطالعه ای بشم ...