سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱۵۳ مطلب با موضوع «تصویرنوشته» ثبت شده است

پ ن1: به قول رضاامیرخانی تو کتاب داستان سیستان  : انسان حیوان امیدواره! یعنی یکی از وجوه افتراق انسان و حیوان همین رجا و امیدواریه !...

گاهی فکر می کنم این آخرین تلاشمه ... فایده ای نداره ... فکر می کنم بعد از این دیگه دست و پا نخواهم زد ... فکر می کنم دیگه مثل ماهی آزاد خلاف جهت رودخانه شنا نخواهم کرد و تن خسته و شاید بی جانم رو به امواج رود خواهم سپرد تا به هر کجا که میلش میکشه ببره و فکر می کنم دیگه برام فرقی نمی کنه اون مقصد دریاست یا مرداب ، مهم رسیدنه و کجایش چندان فرقی نمی کنه ... فکر میکنم دیگه توان جنگیدن با امواج رو ندارم و بهتره تسلیم بشم ...

اما درست بعد از همون آخرین تلاش و تقلا و دست و پا زدن ، باز شروع می کنم به جنگیدن ...

۴ ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۳۰
سپیدار
وزش باد
شدید است
و نخ ام
محکم نیست!
اشتباه است
مرا
دورتر از این کردن
کاظم بهمنی
نخ بادبادکم را پاره میکنم
« دوستم داری؟ » را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو

فریدون مشیری

۲ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۹
سپیدار

و نام ها را نیز عطری ست

هر بار تو را صدا زدم

نسیم بهشت وزیدن گرفت ...

https://cdn.gethypervisual.com/images/shopify/6c6b64e8-968d-49ea-8667-595360474fe3/w1200_514a_roses.pngللأسماء عطورها ایضا

کلّما نادیتُک هبّت ریحُ جنّة ...

...

گویا از شاعری لبنانی "زاهی وهبی" نام

۰ ۰۶ دی ۹۶ ، ۲۰:۴۲
سپیدار

۰ ۰۳ دی ۹۶ ، ۲۳:۱۵
سپیدار

دل سراپرده ی محبت اوست

دیده آیینه دار طلعت اوست

من که سر درنیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست

*

تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست

گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست

*

من که باشم در آن حرم که صبا

پرده دار حریم حرمت اوست؟

بی خیالش مباد منظر چشم

زان که این گوشه جای خلوت اوست

*

هر گل نو که شد چمن آرای

ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست

دور مجنون گذشت و نوبت ماست

هر کسی پنج روز نوبت اوست

*

ملکت عاشقی و گنج طرب

هر چه دارم ز یمن همت اوست

من و دل گر فدا شدیم چه باک

غرض اندر میان سلامت اوست

*

فقر ظاهر مبین که حافظ را

سینه گنجینه محبت اوست

***

پ ن1:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى ...

پ ن2:

یک بار خیلی سال پیش، شب و روز شهادت امام رضا جان مشهد بودم . از به یاد آوردن غم و سنگینی اون روز الان هم قلبم فشرده میشه ... حس غریبی که هیچ جا تجربه اش نکردم ... تجربه ی همزمان مچاله شدن و ترکیدن دل!!! جمع دو حس متناقض ! دیدی اناری همزمان هم مچاله بشه هم بترکه؟

از یه طرف انگاری دلت خالی میشه ! انگار چیزی که تمام حجم دلت رو پر کرده بود خونه ی دلت رو خالی می کنه ... قلبت لحظه به لحظه فشرده تر میشه ... تا جایی که حس می کنی جانت هم همراه اون چیز عزیز داره میره !

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از طرف دیگه غم غریبی قلبت رو پر می کنه ... اینقدر پُر میکنه ...اینقدر پُر که دلت میخواد بترکه ... سینه ات تنگ میشه ... تا جایی که احساس می کنی صدای ترک خوردن استخوانهای سینه ات رو می شنوی ...نفس نمی تونی بکشی ...

نه میتونی بنشینی نه میتونی بایستی ... دلشوره داری...

حتی حرم هم آرومت نمی کنه ... حرمی که همیشه آرومت می کرد ... انگار ناله ی در و دیوار حرم هم همراه صدای ضجه ی زائران و مویه ی عزاداران شنیده میشه ... بی قراری و اضطراب عجیبی تو فضا جریان داره ...
http://static2.eghtesadonline.com/thumbnail/ZANj5GA9CZl9/LJuSk844dp16vdy7DeXxav3SifkT1nXAsHYBe0-IgQKuebHG6ZK5gCLw5gr4ha8pUP5e8YnKIcYfOWEYMhP2iO-3oI_wuC8FSTtuEDCoHhHW5rS2qQMf-tNhPjZGtiGmSbSobAYPG84,/%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3.jpg
فقط اینجاستکه رویم به گدایی باز است ...

پ ن3:

دلم جز به مهر تو سامان ندارد ...

...

باز هم زائرتان نیستم از دور ... سلـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ اااااامـ ـ ـ....

۰ ۲۷ آبان ۹۶ ، ۲۲:۴۷
سپیدار

باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم ،
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا

***

ااااااااااگــــــــــــــــــــــر قاصدکی را دیدم ...

تو هم اگر قاصدکی را دیدی نشانی ام را به او بده ...

این حوالی پر از دلهای نازکِ شکسته است ...

***

پ ن: این روزها خواسته و ناخواسته شنونده ی غصه های دوستان و اطرافیانم بودم ... غصه هایی که نمیتونم کمِشون کنم ...

فکر می کنم درک حجم غصه ها و مشکلات دیگران برای کسی که حتی اون مشکل رو داشته هم غیر ممکنه! مثل درد ! ما هیچ وقت نمی تونیم بفهمیم کسی چقدر داره درد می کشه حتی اگه روزی خودمون هم اون درد رو تجربه کرده باشیم...

یه درد مشترک و واحد میتونه تو آدمهای مختلف معانی مختلف داشته باشه ... دردی که برای یکی کُشنده و غیر قابل تحمله ممکنه برا یکی دیگه خیلی هم پیش پا افتاده باشه ! نمیدونم ...

میگن خدا حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست ...

میگن حتی روزیِ یه کِرم کوچک تو شکاف سنگی تو اعماق اقیانوس رو هم فراموش نمی کنه ...

میگن خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی مهربونه ...

به قول خانم افسانه شعبان نژاد :

مهربانتر از مادر / مهربانتر از بابا/ مهربانتر از آبی / با تمام ماهی ها / مهربانتر از گل ها / با دو بال پروانه / مهربانتر از باران / با درخت و با دانه / مهربانتر از خورشید / با گل و زمینی تو/ تو خدای ما هستی / مهربانترینی تو

...

آدمهایی که به خدا اعتقاد ندارند چطور زنده می مونن؟ ...

۱ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۱۹:۳۲
سپیدار

حرف از سبک زندگی بود . می گفت حساب کتاب خدا با ما فرق داره . از کجا معلوم اون آدم معلوم الحال پیش خدا عزیزتر از فلان آدم ظاهرالصلاح به اصطلاح علیه السلام نباشه؟ تو چه میدونی کارِ کی خوبه کارِ کی بد؟ حافظ هم که فرموده اند   ↑

و جوابی شنید ...

...

راست می گفت نمیشه گفت کی خوبه کی بد ! نمیشه گفت کی عاقبت به خیر میشه و کی عاقبت به شر ! نمیشه گفت کدوم عزیزترند پیش خدا ! 

درسته ! درباره ی " افراد" نمیشه قضاوت کرد چرا که فقط خدا آگاه به نیتها و درونها و عاقبتهاست ... ممکنه تو اون روز موعود از عاقبت به خیر و شر شدن خیلی ها تعجب کنیم ولی ...

ولی مطمئنا اون روز جای "خوبی و بدی" عوض نخواهد شد ... اون روز ، روز افتادن نقابهاست از چهره ها و دلها . اون روز خدا با کنار زدن پرده ها غافلگیرمون خواهد کرد نه با جابه جا کردن خوبی و بدی ...

***

خواجه می فرماید : تو پس پرده چه دانی که "که" خوب است و "که " زشت ؟ ، نفرموده اند : "چه" خوب است و "چه" زشت !!! بعله! حافظ کارش درسته :))

۱ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۶:۵۳
سپیدار

این هم روضه ی اربعین ... 

من جا موندم! ••••◄ مداحی زیبا از زبان جاماندگان پیاده روی اربعین

کاروان می رسد از راه ، ولی آه

چه دلگیر ! چه دلتنگ ! چه بی تاب

دل سنگ شده آب ، از این ناله‌ی جانکاه

زنی مویه کنان ، موی کنان

خسته، پریشان، پریشان و پریشان

شکسته ، نشسته‌ ، سر تربت سالار شهیدان

شده مرثیه خوان غم جانان

همان حضرت عطشان

همان کعبه‌ی ایمان

همان قاری قرآن ، سر نیزه‌ی خونبار

همان یار ، همان یار ، همان کشته‌ی اعدا

کاروان می رسد از راه ، ولی آه

نه صبری نه شکیبی

نه مرهم ، نه طبیبی

عجب حال غریبی

ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی

ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی

ز داغ غم این دشت بلاپوش

به دلهاست لهیبی

به هر سوی که رفتند

نه قبری نه نشانی

فقط می وزد از تربت محبوب

همان نفحه‌ی سیبی

که کشانده ست دل اهل حرم را

 

۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۲۰:۵۸
سپیدار

 

...

دلم یه سلام از نزدیک به امیرالمؤمنین میخواد ... نجف... خانه ی پدری ... 

الســــّـلامُ علیــــــک یا ســــــــــاقــــــــیـــــــ...

من "علیک السلام" میـــــخــــواهــــــــمـــــــ...

۱ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۲۲:۴۶
سپیدار

اصلا به قیافه ی سعدی بزرگ ما نمیاد روحش اینقدر لطیف باشه ...

۱ ۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۲
سپیدار