سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت دبستان» ثبت شده است

چند وقته تو وبلاگها و کانال های آموزشی ، نمونه برنامه هفتگی همکاران رو می بینم . همه شون 5 زنگه نوشتن . برام خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی جالب و سؤال برانگیزه !متفکر یعنی تو مدرسه ی این دوستان واقعا 4 تا زنگ تفریح دارن؟ یعنی واقعا 5 تا زنگ آموزشی دارن؟!!!!!! یعنی ساعت کاری مدرسه ی همه شون مثل ما از 8 تا 12:15 است و 5 زنگ دارن؟

اگه " آره " که خووووووووووش به سعادتشون!تشویق

***

تو مدرسه ی جدیدم که ساعت کار عادیه ، 3 زنگ درسی داریم هر کدوم یک ساعت . تو مدرسه ی قبلی هم که تا نزدیک 1 مدرسه بودیم باز هم 3 زنگ بیشتر نداشتیم و ساعت بعضی زنگها به یک ساعت و بیست دقیقه هم می رسید و برا بچه های 7 ساله واقعا خسته کننده بود . اوهدلیل ظاهراً منطقی کادر دفتری هم این بود که 4 طبقه و 700 تا دانش آموز رو نمیشه یک ربع بیست دقیقه ای بیاریم حیاط و برگردونیم!!!

***

15=24

معادله ای که ما هر روز و هر سال در حال اثبات درستی و امکانش هستیم !لبخند

5 روز هفته ، هر روز 3 زنگ میشه 15 زنگ!

طبق برنامه ی ملی هر کلاس اولی باید در هفته 11 ساعت/ زنگ فارسی داشته باشه ، 5 زنگ ریاضی ، 3 زنگ علوم ، 2 زنگ ورزش، 2 زنگ هنر و 1 زنگ قرآن (یک زنگ قرآن هم برای اینکه بگن نه! ما دو زنگ به قرآن اختصاص دادیم به صورت مستمر ولی نانوشته باید در طی هفته اجرا بشه ! به صورت 10 دقیقه ی اول هر روز!) جمع ساعتها بدون اون یک زنگ مستتر قرآن میشه 24 ساعت!!!

***

نظر برنامه نویس روی کاغذ درسته !

5 زنگ 40 دقیقه ای آموزش میشه 200 دقیقه و 4 تا زنگ تفریح 15 دقیقه ای که میشه 60 دقیقه ! سر جمع 260 دقیقه که با تسامح همون 4 ساعت و 20 دقیقه ای  میشه که تو مدرسه ایم .اما ...

حدقل من ندیدم مدرسه ای که 5 زنگ آموزشی که هیچ ! لااقل 4 زنگ آموزشی داشته باشه !

***

با این اوصاف بیشتر برنامه های هفتگی "فرمالیته " است ! آنچه نوشته میشه با آنچه اجرا میشه متفاوته!... اینطوریه که همه ی آمار و گزارشها درست از آب درمیاد!

***

من تو کلاسم برنامه ی هفتگی ندارم !نیشخند

همه ی کتابهای بچه ها تو کلاسه و هر وقت فرصت بشه سراغشون میریم ! ممکنه یک روز، تمام روز فارسی داشته باشیم و یک روز 4 تا درس !

خلاصه با این برنامه و با این کلاسهای حول و حوش 40 نفری :

همه چی آرومه!متفکرمتفکرمتفکر

۸ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۸:۲۰
سپیدار

" 14 فروردین ، همه باید بیان مدرسه و هیچ عذر و بهونه ای هم پذیرفته نیست ! بلیت گیرمون نیومد ! ماشینمون خراب شد ! تو جاده تصادف شده بود! هوا بد بود ! برف راه رو بسته بود و ... نداریم "

این پیغام مدیر بود که باید تو آخرین دیدار با اولیای قبل از عید به اطلاع اولیا می رسوندیم و چنین کردیم.

برای محکم کاری ، مدیر یه جلسه هم نزدیک عید با پدرها برامون گذاشت و تأکید کرد موضوع عدم غیبت تو 14 فروردین رو به اطلاع پدرها هم برسونیم! با تأکید بر اینکه با غایبان روز 14 فروردین "مدیر شخصا برخورد خواهد کرد"!

به همکارا هم همین اولتیماتوم رو داد و فقط به چند نفر که پدر و مادرشون شهرستان بودن اجازه داد با گذاشتن جایگزین میتونن 14 فروردین نیان .

تا اینجای ماجرا به نظر من خیلی هم خوب بود ! خوشحال شدم که خدا رو شکر یه نفر موضوع رو جدی گرفته و نمیخواد مدرسه روزای اول بعد عید نیمه تعطیل باشه! بالاخره وقتی منِ معلم میرم مدرسه دوست دارم همه ی دانش آموزا باشند تا بتونم طبق برنامه پیش برم . نبودن تعداد زیادی از دانش آموزا یعنی از رسمیت افتادن کلاس و بی فایده بودن کارهای اون روز ! چرا که بعد باید دوباره تکرار بشه !

*****

14 فروردین رفتیم مدرسه؛با اون همه تأکید، 11 نفر غایب!

آمار غایبان رو گرفتن و من منتظر که ببینم خانم مدیر چه برخوردی با خاطیان خواهد داشت؟وقت تماماسترس

۲ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۵
سپیدار

او به من گفت: " می دانی ، تو واقعاً دختر خوبی هستی!" نمی توانم برایتان بگویم او با تکرار این جمله چقدر به من اعتماد به نفس می داد. اگر به مدرسه ی توموئه نرفته و آقای کوبایاشی را ملاقات نکرده بودم ، احتمالاً برچسب " دختر بد" می خوردم و عقده ای و سردرگم می شدم.

توتوچان ، دخترکی آن سوی پنجره - نوشته ی تتسوکو کورویاناگی - نشر نی

**********

"توتوچان" قصه نیست . داستان یه زندگی واقعیه! زندگی دختر کوچولوی ژاپنی ای که همون کلاس اول ، از مدرسه اخراج میشه ؛ به خاطر برهم زدن کلاس! مادر توتوچان بدون اینکه به دخترش بگه اخراج شده(به اعتقاد اون ، توتوچان درک نمی کرد که کار بدی کرده و اگه می دونست اخراج شده ، عقده ای تو دلش به وجود می اومد!) ، تصمیم می گیره مدرسه اش رو عوض کنه.  مدرسه رو پس از جستجوی طولانی پیدا می کنه : توموئه گاکوئن! مدرسه ای که کلاسهاش تو شش واگن مستعمل قطار تشکیل می شد! با مدیریت آقای سوزاکو کوبایاشی!

توتوچان به آقای کوبایاشی قول میده که وقتی بزرگ شد ، آموزگار همون مدرسه باشه؛ قولی که جامه ی عمل نپوشید و توتوچان تلاش کرد به جای اون، آقای کوبایاشی و مدرسه ی توموئه رو به مردم بشناسونه. توتوچان تو کتابش خاطراتش رو از کارهای جالب و بدیع مدیر مدرسه اش نوشته.

از غذاخوری و سخنرانی های نوبتی دانش آموزان ؛ از آواز مخصوص مدرسه شون و خرابکاری هاش!خرابکاری هایی که مطمئنم خیــــــــــــــــــــــــــــــلی از ماها نمی تونیم تحملش کنیم!(شاهد مثال هم قضیه ی "همه را سر جای خود برگردان" جایی که کیف توتوچان در چاه توالت مدرسه می افته!)از خوابیدن ها و اردوهاشون تو مدرسه و ماجراهای گردش ها و تعطیلات تابستانی شون ، از درس موسیقی و مبانی ضرب آهنگ و بازی های جالب روز ورزش(یک روز در سال) ، از بچه هایی که دچار ناتوانایی های جسمی و حرکتی بودند و شگرد مدیر برای شاد کردن اونا؛ از واگن کتابخونه و از مربی کشت و کارشون* ؛ از آشپزخونه ی صحرایی و نقاشی با گچ روی کف سالن ؛ یا حتی توبیخ یکی از معلمهای مدرسه توسط مدیر!از ...

۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۴
سپیدار