سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همه ی نام ها» ثبت شده است

1.

زمان برای همه ی انسان ها یکسان نیست ؛ اگرچه ساعت دیواری قصد دارد تا ما را متقاعد کند که یکسان است.


به قول سعدی بزرگ:

شب فراق که داند که تا سحر چند است / مگر کسی که به زندان عشق در بند است

زمان یه واقعیت روانی و مجازیِ ...

2.

اگر موقعیت پیش بیاید حتا انسان های خوب هم می توانند تبدیل به انسان هایی نامطلوب و ظالم بشوند .

شاعر:

خوش آن که از تو جفایی ندیده می گفتم / فرشته خوی من آیا ستمگری داند؟(عرفی شیرازی)

همه ی آدمها یه گرگ خفته درونشون دارند ... نه فرشته ام نه شیطان ...

***

3.

اما انسان ها یک دیگر را دوست دارند و به همین خاطر هم دیگر را می بخشند.

آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت/به همه عالمش از من نتوانند خرید(سعدی بزرگ)

ما آدمها کسی رو که دوست داریم می بخشیم و گاهی هم کسی رو می بخشیم فقط برای اینکه خودمون رو دوست داریم ... در هر حال باید ببخشیم ... یا به خاطر خودم یا به خاطر خودش ... یا به خاطر خدای خودم و خودش ...

***

4.

پرندگان نمی دانند چرا آواز می خوانند ؛ اما این کار را می کنند ...


من ناگزیرم از دوست داشتن
باد اگر بایستد
مرده است ... (مژگان عباسلو)

...

***
5.
این جستجو است که به هر یافتنی معنا می دهد و انسان باید اغلب راهی طولانی را بپیماید تا به چیزی که نزدیک اوست، برسد .
...
اصولا چیزهایی که به سختی به دست میان با ارزشترند و انگار چیزهایی که اصلا به دستمون نمیان ارزشمندتر و عزیزتر !
آنچه به آسانی به دست آید بی بها شود ، اگر چه گوهر باشد ...
***
توضیح:
آبی ها از کتاب "همه ی نام ها" اثر ژوزه ساراماگو
برای آخری شعر یادم نیومد ... به قول امیرعباس کچلیک : فراموش  کردم
...
 بعدا نوشت:
به لطف دوستان :
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی؟/ در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی
۱ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۹
سپیدار

آقای ژوزه ! هرگز تنهایی همراه خوبی برای انسان نیست . تمام غم های بزرگ وسوسه های بزرگ و اشتباه های بزرگ همیشه در نتیجه ی تنهایی انسان در زندگی و نداشتن دوستی است که هنگام مواجهه با مشکلاتی که فراتر از مشکلات روزمره ی ما هستند ، ما را راهنمایی کند.

***

قبلا رمان معرکه ی "کوری" اثر ژوزه ساراماگو رو خونده بودم . تو نمایشگاه کتاب دیدم 3 کتاب از این نویسنده رو با هم یه مجموعه کردن . کوری ، بینایی و همه ی نام ها .

دوست داشتم بینایی رو هم بخونم . اما کوری هم چشمم رو گرفته بود که دوباره بخونمش . پس چون کتاب کوری رو نداشتم خواستم فقط کوری و بینایی رو بگیرم ولی دیدم خریدن مجموعه ی 3 کتاب که تخفیف خورده بود فرق چندانی با قیمت دوتا کتاب نداره . این شد که مجموعه رو برداشتم .

کتاب من با ترجمه ی "رضا فاطمی "نشر به سخن هست . نمیدونم در مقایسه با ترجمه های دیگه تو چه رده ای قرار داره (تجربه ثابت کرده کتابها از مترجمی به مترجم دیگه اونقدر متفاوتند که گاه اصلا دو تا کتابِ متفاوتِ مشابه می شوند .)

همه‌ی نام‌ها

همه ی نام ها، قصه ی ژوزه کارمند و منشی معمولی اداره ی مرکزی ثبت تولدها ، ازدواج ها و فوت هاست . مردی میان سال و مجرد که تو تنها خونه ی چسبیده به اداره ی ثبت به تنهایی زندگی می کنه .

جالبه که قبلا از خونه ی تمام کارمندها دری اضافی و مخفی به اداره بود که کارمندها بدون گذشتن از شهر و اتلاف وقت از اون در به سر کارشون برن .اینطوری نمی تونستن بهونه ی ترافیک رو بیارن برای دیر رسیدن !!

یا اگه کارمندی ادعای بیماری می کرد ، بازرسهایی به خونه اش می فرستادن تا صحت و سقم این ادعا مشخص بشه !!!(واقعا چه فکر بکری!!! چه شغل هیجان انگیزی!)

همه ی خونه ها تو طرح توسعه ی اجباری ساختمان ثبت از بین رفته(بالاخره مدام تولد و مرگ اتفاق می افته) و فقط خونه ی ژوزه می مونه با همون در مخفی که برای یکسان بودن شرایط برای همه، بسته می مونه .

موضوع جالب درباره ی این اداره اینه که به خاطر وسعت زیاد و پیچ در پیچ و تاریک بودن بخش بایگانی (به خصوص در بخش مردگان) هر کس می خواست وارد بخش بایگانی بشه باید یه سر طنابی رو به پاش می بست  که سرِ دیگه اش به میز رئیس وصل بود و اینطوری وارد بایگانی می شد تا گم نشه ! انگار بخش مردگان می تونست هر کسی رو که بدون برنامه و نقشه واردش بشه ببلعه !

ژوزه هم که تنهاست و تنهایی دلبستگی ها و سرگرمی های خودش رو می طلبه . سرگرمی این کارمند جزء هم بی ارتباط با کارش نیست . اون کلکسیونی از اتفاقات زندگی 100 چهره ی مشهور و 40 چهره ی نیمه مشهور رو جمع می کنه .(شاید برای اینکه خودش یه آدم کاملا معمولیه!) ژوزه مطالب مورد نیازش رو از روزنامه ها و مجلات جدا می کنه اما یه روز به این نتیجه میرسه که مدارک مهمی تو اداره ی ثبت درباره ی همه ی اون افراد وجود داره ، مطالبی که بر خلاف مطالب روزنامه ها غیرقابل خدشه اند .

اینطوری میشه که زندگی شبانه ی ژوزه شروع میشه . رفتن از در مخفی به اداره . گشتن میون کاغذها و اسناد و گرد و خاک و تارعنکبوت و بید و تاریکی .

قصه ی اصلی از جایی شروع میشه که ژوزه همراه کارتهای مربوط به افراد مشهور ، به اشتباه کارت مربوط به یه خانم 36 ساله ی عادی رو هم بر می داره و همین اشتباه ژوزه رو می کشونه به طرف پیدا کردن اون زن و البته انجام کارهایی بر خلاف مقررات رسمی و خشک اداره ی ثبت ! (تنهایی از این جور مرض ها و دردسرها هم داره دیگه!)

ژوزه با اون زندگی یکنواخت و کسل کننده اش مجبور میشه نامه ی رئیسش رو جعل کنه ، دزدانه وارد مدرسه ای بشه ، در قبرستانی شب رو به روز برسونه و ...

***

۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۲
سپیدار