سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

مولانای من

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد          به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران ، مرو هر سو چو بی‌کاران          به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو ره‌ زند هر کس          یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طرّاری که می‌آیم*          تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

•◆-----------------------------------------◆•

تو اصل شعر "می آید" نوشته شده ولی بعضی جاها هم "می آیم" نوشته و خونده شده! (شهرام خان ناظری هم "می آیم" خونده! ) و من خودم "می آیم" در خاطرم بود ! خلاصه فرقی نمی کنه ، در هر حال "او" نمی آید ؛ما هم بهتره از جلوی در پاشیم به زندگیمون برسیم!

اصلاحیه: دوستان اهل فن فرمودن همون "می آیم" درسته ! بنابراین به گیرنده هاتون دست نزنید و همچنان از جلوی در پاشین!

◆••◆••◆••◆••◆••◆••◆••◆

پ ن: بعد از شعرهای کتاب های درسی ، این 4بیت حضرت مولانا از دیوان شمس ، قدیمی ترین ابیاتی ست که تو خاطرم خوش نشسته و ماندگار شده! قدیمی ترین و عزیزترین!  همین 4 بیت! حتی دقیقا یادمه برای اولین بار این 4 بیت عزیز رو کجا دیدم و کجای دفترم نوشتم!(یه عادت قدیمی که برای حفظ شعری ، اونو می نوشتم! ) از اون وقت تا حالا امکان نداره تو مشاعره ای پای من باز بشه و پای این 4 بیت نازنین رو وسط نکشم!

همون دوران نوجوانی عاشق تک تک این 4 بیت بودم (و هستم ) . از همون وقت از بازی "ترازو" و " ترا زو" تو بیت سوم لذت می بردم و از فهمیدن منظور شاعر از بیت ، کامم شیرین می شد! مدام با خودم تکرار می کردم ، و از تکرار زمزمه ی بیت سوم و چهارم ، سیر نمیشدم (و نمی شم )!...

خیلی از تجربه های شیرین رو فقط باید تجربه کرد .

۹۴/۰۴/۰۸
سپیدار

مولانا

نظرات (۲)

۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۱ حسن صنوبری
بنده که اول خواندم، دیدم به عقل من و نظر ادبیم باید «می‎آیم» باشد. و اصلا از لحاظ ساختار جمله می‎آید غلط است. این «که» در این ساخت‎های زبان فارسی یکجورهایی همان «:» است. با اینحال رفتم «غزلیات شمس تبریز» دکتر شفیعی را باز کردم و دیدم ایشان هم «می‎آیم» ضبط کرده. فلذا حق با شهرام و خاطرات قدیمتان است، دل بد مدارید.

و البته که غزل زیبایی است و حرف عمیقی دارد.و البته که آن موسیقی و آهنگسازی مرحوم استاد ذوالفنون برایش در آلبوم گل صدبرگ شگفت‎انگیز از یادنرفتنی‎ست.
فاتحه مع الصلوات!
پاسخ:
سلام. ممنون که مسئله رو روشن کردین ، اصلا دوست نداشتم ، خاطره ام رو از این شعر دستکاری کنم.

"گل صدبرگ" رو قدیمها که بیشتر موسیقی گوش می کردم ، صد بار شنیدم !نمی دونم الان هم آلبومهایی تو اون طراز از زیبایی منتشر میشن یا نه؟ امیدوارم هنوز باشند
۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۲:۵۳ حسن صنوبری
نه نمیشه!
ولی کلاً آلبوم‎های آقای ذوالفنون خوب‎اند.
یک کار مشترک دیگر با شهرام داشت: «آتش در نیستان» که به نظر من جزو بهترین آلبوم‎های موسیقی سنتی و موسیقی عرفانی ایران است.
پاسخ:
البته برا همچو منی که شنونده ی حرفه ای موسیقی نبوده و نیستم و موسیقی برام بیشتر خواننده محوره ! آلبومها و آهنگها رو هم بیشتر با اسم خواننده به خاطر می سپارم ؛ ولی تجربه بهم ثابت کرده اگه آهنگ یا آلبومی رو بپسندم ، برای انتخاب دفعات بعد ، اگه سراغ کاری از همون آهنگساز برم امکان رضایتمندیم بیشتر از وقتیه که سراغ کار دیگه ای از اون خواننده برم!(تو رسیدن به این قانون نانوشته ی خودم ، افتخاری خیلی سهم داشته ! )
با این حال کمتر کاری از ناظری شنیدم که خوشم نیومده باشه؛ و کاری که به علت گوش کردن زیاد ، یادم مونده : "با من صنما دل یک دله کن" ناظری !
جزء اون تصنیفهاییه که فکر کنم وقتی شروع به گوش کردنش می کردم تا 10 -20بار  تکرار نمیشد ازش نمیگذشتم!
خدا خیر بده ناظری رو ! تاریخ شنیداری من ، خاطرات خوبی ازش داره! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی