سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

از جانت دست بردار ، از زخمت اما نه

پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱ ب.ظ

... پدرم گفته است : قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست . پس زخم هایت را گرامی دار . زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، اما تو در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد ؛ و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست . و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست. او که نامش خداوند است...                  

(بخشی از قطعه "میراث پدر علیه السّلام)

***********

"من هشتمین آن هفت نفرم"

من هشتمین آن  هفت نفرم

نوشته ی خانم عرفان نظرآهاری - مؤسسه انتشارات صابرین ، کتاب های دانه

کتاب قشنگ و شیرینی که شامل 13 قطعه ی کوتاه ادبیِ . این هم مختصر توضیحی درباره ی این قطعات:

1- " میراث پدر علیه السّلام " :

... دست بر زخمم می گذارم و گرامی اش می دارم که این زخم عشق است و عشق میراث پدر است.

میراث پدر علیه السلام!

2- " خدایم لابه لای طوفان بود" :

پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت . دختر هابیل جوابش کرد و گفت : نه ، هرگز؛ همسری ام را سزاوار نیستی ؛ تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد ...

3-" آن بت ابراهیم می خواست"

: ... او گریه می کرد و از خدا تبر می خواست . ابراهیم می خواست . شکستن و فرو ریختن می خواست. خدا اما دعایش را مستجاب نمی کرد ...

4- " پیامبری و درختی و شهیدی " 

5- " و دقیانوسی که منم " : کامل این قطعه رو تو پست قبلی آوردم.

6- " من هشتمین آن هفت نفرم"

7- " این منم ضحاک ماردوش "

8-  "اسمش اسکندر نبود" :

... او هر روز از دیوارهای زمان بالا می رفت و هر بار مأیوسانه می افتاد . روزی اما بالا رفت و بالا رفت و دیگر نیفتاد و توانست آن طرف دیوار را ببیند ، آن وقت بود که چشمش به جاودانگی افتاد که تلاش می کرد از دیوارهای زمان بالا بیاید . جاودانگی ملتمسانه دستش را به سمت او دراز کرد و گفت : دستم را می گیری؟ مرا با خودت به آن طرف می بری؟ آنجا که همه چیز پایان می پذیرد؟ ...

آیا تو هیچ وقت درد جاودانگی را چشیده ای؟!..

9- " دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد " :

... ما به عشق این خسرو است که در بیستون مانده ایم.

ما به عشق این خسرو است که تیشه به ریشه ی هر چه سنگ و صخره می زنیم .

ما به عشق این خسرو ... وگرنه شیرین بهانه است .

10- " آرش و کمان عشق " :

... آرش می گفت : جهان به عیّاران محتاج تر است تا به عاشقان . وقتی که عاشقی تنها تیری برای خودت می اندازی و جهان خودت را می گستری . اما وقتی عیّاری ، خودت تیری ؛ پرتاب می شوی ؛ تا جهان برای دیگران وسعت یابد . ...

11- "زلیخا برگرد "

12- "شاید او رابعه بود " :

رابعه گفت : اما خدا غنیمت است . غنیمتی که با جنگیدن باید به دستش بیاوری . آن که نمی جنگد و در کناری می ماند ، سهمی از خدا نمی برد . و هر کس بیشتر مبارزه کند ، خدای بیشتری نصیبش می شود !

13 - "حوّا ، مادر من است "

****

بیشتر قطعات این کتاب رو دوست دارم ولی اسامی ای رو که رنگی نوشتم ، بیشتر. و همچنان به نظرم کتاب " روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس"  قشنگ ترین کتاب خانم آهار نظری ِ . مخصوصاً شعر معرکه ی " جوجه تیغی دلم"!

نظرات (۱)

۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۴ کلبه الفبا

سلام وعرض ادب خوبید؟؟؟

دلم برتون تنگ شده بود 

به منم سربزنید

پاسخ:
سلام نازنین همکار !
دل من هم برا شما تنگ شده خانوم! همینطور برا بچه ها و مدرسه :)
به روی چشم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی