سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر» ثبت شده است

اذان داده و نداده ، افطار کرده و نکرده عادتش بود باید میرفت مسجد .هر سال ماه مبارک حداقل دو بار قرآن رو ختم می کرد . شب قدر امکان نداشت خونه بمونه ... اما امسال اصلا متوجه نبود ماه رمضان رسیده . شب قدری گفت قرآنم رو بدید بخونم . دادیمش. خوند ... اما بی صدا ... دیگه نتونست با اون صوت قشنگ قرآن بخونه .

می نشست روی صندلی رو به قبله تا نماز بخونه . اما بمیرم الهی... فقط چشمای قشنگش رو می بست و بی صدا و بی حرکت می موند . 

۷ خرداد بود . شب قدر . شب بیست و سوم رمضان ... و بابا چه خوب قدرش رو دونست و ... رفت. بعد از افطار ... یک ربع به ده شب!

آخرین روز ، ساعتها پایین پاش نشستم و پاهاشو بوسیدم.  دستشو بوسیدم و گذاشتم رو چشمام ... پیشونیشو بوسیدم ... وقتی رفت سرم رو گذاشتم رو شونه های لاغر و استخونی شده اش ... سرش رو بغل کردم و کنار گوشش گفتم ...کاش ... بعد از ماه ها درد کشیدن و نخوابیدن اینقدر آروم و خوشگل خوابید که دلم آروم شد ... لبخند آخرش هیچ وقت یادم نمیره اینقدر که خوشگل و شیرین بود .شده بود همون آقای خوشگل و آروم و مهربون قبل ...

۸ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۵۳
سپیدار