سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

تا حالا مزرعه ی گندم رو از این فاصله ندیده بودم!

فوق العاده بود هوایی که توش جریان داشت! مخصوصا دم غروب وقتی باد توش می پیچید و عطر گندم رو تو فضا پخش می کرد.

دلم نیومد برم داخل مزرعه بنابراین از علفهای حاشیه ی مزرعه عکس گرفتم!

وقتی مطمئن شدم اینها علف هرز محسوب میشن ، یه دسته ازشون رو کندم!

اون 4 تا سنبل رو هم چند سال پیش از گوشه و کنار یه مزرعه ی درو شده جمع کردم! بهش چی میگن؟ خوشه چینی!

پ ن:

دیدین خیلی از کسانی که تو شهرها زندگی می کنن دوست دارن بعد از بازنشستگی برگردن روستا!

"هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش"

فطرت همه ی آدمها با آب و خاک و طبیعت خویشاونده! 

... قرار بود تکنولوژی برامون آسایش بیاره نه اینکه آرامشمون رو هم غارت کنه!

... زندگی رو ارزون فروختیم .

۳ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۰
سپیدار

یک دانه کور

بی آنکه دنیا را ببیند

در لای آجرهای یک دیوار، گم بود 

در آن جهان تنگ و تاریک 

با باد و با باران غریبه 

دور از بهار و نور و مردم بود 

 

اما مدام احساس می کرد 

بیرون از این بن بست 

آن سوی این دیوار، چیزی هست

اما نمی دانست، آن چیست 

با این وجود او مطمئن بود 

این گونه بودن زندگی نیست
هی شوق، پشت شوق
در دانه رقصید
هی درد، پشت درد
در دانه پیچید
و دیگر او در آن تن کوچک، نگنجید
قلبش تَرَک خورد
و دستی از نور
او را به سمت دیگری برد
وقتی که چشمش را به روی آسمان وا کرد
یک قطره خورشید
یک عمر نابینایی او را دوا کرد

 

او با سماجت
بیرون کشید آخر خودش را
از جرز دیوار
آن وقت فهمید
که زندگی یعنی همین کار 

--------------------------------------------------------------------------

عرفان نظرآهاری- کتاب "من بیابان ، همسرم باد" نشر نور و نار

 

۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۹
سپیدار