سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اریک امانوئل اشمیت» ثبت شده است

این بار دیگه خوب دیده بودش ! زن از انتهای سالن گذشت، با حیرت به او خیره شد ، و در سایه ی آشپزخانه ناپدید شد .

اُدیل وِرسینی لحظه ای تردید کرد : بهتر بود تعقیبش کند یا دمش را روی کولش بگذارد و هر چه سریعتر آپارتمان را ترک کند؟

این غریبه ای که وارد خانه اش شده بود کیست؟ این اقلاً سومین بار بود ... آخرین بار به قدری گذرا بود که اُدیل فکر کرد خیالاتی شده است، اما این بار هر دو فرصت یافتند نگاهی به هم بیندازند . حتی به نظرش رسید آن زن وقتی می گریخت پس از لحظه ای تعجب از ترس شکلکی نیز در آورده بود .

*****

اینها اولین بند از داستان کوتاه "غریبه" دومین داستان از کتاب " یک روز قشنگ بارانی" اثر " اریک-امانوئل اشمیت " با ترجمه ی شهلا حائری - نشر قطره هستش.

کتابی حاوی 5 داستان کوتاه که بنابر نوشته ی پشت جلد کتاب ، هر یک حکایت زنی را بازگو می کند . زنانی با خصوصیات و خلق و خویی متفاوت ، اما همگی در جست و جوی حقیقت خود و معنای زندگی.

*****

اما قصدم از نوشتن این مطلب معرفی این کتاب نیست! و با عرض معذرت ، تازه میخوام یه خلاصه ی کامل از این داستان "غریبه" رو هم همینجا بنویسم! یعنی میخوام پایان این داستان رو هم به خاطر ارتباطش با مطلب بعدی، "لو" بدم! پس: اگه این کتاب رو نخوندین و تصمیم به خوندنش دارین ، از خوندن ادامه ی این پست چشم پوشی کنید ...

*****

۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۵۳
سپیدار