سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

میدان آرژانتین (پایانه بیهقی) – غروب

تلفنم دارد زنگ می‌خورد. گوشی را از توی جیبم در می‌آورم و جواب می‌دهم. محمودرضا است. خوش و بش می‌کند و می‌پرسد کجا هستم. از صبح برای کاری تهرانم؛ می‌گویم کارم تمام شده، ترمینالم، دارم بر می‌گردم تبریز. می‌گوید کی وقت داری؟… حرف مهمی دارم. می‌گویم الان، بگو. می‌گوید الان نمی‌شود و باید هر وقت که کاملا وقتم آزاد است بگوید. اصرار می‌کنم که بگوید. می‌گوید می‌توانی بیایی خانه؟ می‌گویم من فردا باید تبریز باشم، کار دارم اگر می‌شود تلفنی بگویی، بگو. می‌گوید من دوباره عازمم اما قبل از رفتن حرف‌هایی هست که باید به تو بزنم. می‌گویم مثلا؟ می‌گوید اگر من شهید شدم می‌ترسم پدر نتواند تحمل نکند؛ پدر را داشته باش. می‌گویم خداحافظ! من تا یکساعت دیگر خانه شما هستم. می‌گوید مگر تبریز نمی‌روی؟ می‌گویم نه، امشب می‌مانم. می‌گوید بخاطر این چیزی که گفتم؟ گفتم خودم می‌خواهم که بیایم، حالا ول کن. و راه می‌افتم سمت اسلامشهر.

اسلامشهر – خانه محمودرضا

همه چیز در خانه عادی است. پذیرایی همسرش، بازی دختر دو ساله‌اش، بساط چایی، شام روی گاز، تلویزیون روشن، پتوهای ساده‌ای که کنار دیوار پهن هستند و خود محمودرضا، چهره همیشه آرامش، همه چیز مثل همیشه توی این خانه معمولی، معمولی و عادی است و سر جای خودش. هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمی‌خورد. می‌نشینیم. منتظر می‌مانم تا سر صحبت را باز کند ولی حرفی نمی‌زند. دو سه ساعت تمام منتظر می‌مانم اما حرف‌هایمان کاملا عادی پیش می‌روند. سعی می‌کنم صبور باشم تا سر صحبت را باز کند ولی او حاضر نیست چیزی به زبان بیاورد. بالاخره صبرم تمام می‌شود و می‌گویم بگو! می‌گوید من شهید شدم بنظر تو محل دفنم تبریز باشد یا تهران؟! می‌گویم این حرفها را بگذار کنار و مثل همیشه بلند شو برو مأموریتت را انجام بده، شهید شدی، من یک فکری برایت می‌کنم! بدون اینکه تغییری در چهره‌اش ایجاد بشود با آرامش شروع می‌کند به توضیح دادن در مورد اینکه اگر تبریز دفن بشود چطور میشود و اگر تهران دفن بشود چطور؟ عین کلوخ مقابلش پخش می‌شوم وقتی دارد اینطور عادی درباره دفن شدنش حرف می‌زند. جدی نمی‌گیرم. هر چند همیشه در مأموریت‌هایش احتمال شهادت روی شاخش است. تلاشش برای جواب گرفتن از من درباره انتخاب محل دفنش و فهماندن قضیه به من که شهادتش در این سفر قطعی است نتیجه نمی‌دهد.

–محمودرضا بیضائی (نام مستعار: حسین نصرتی)

ولادت: ۱۸  آذر ۱۳۶۰، تبریز

شهادت: ۲۹ دی ۱۳۹۲، زینبیه – در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر

منبع: اسکالپل

۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۰۹
سپیدار

این 2050 هم دیگه شورشو در آورده با این پیامکهاش!

ارتباط مستقیم با رامبد جوان ، بازیگر و کارگردان

با ارسال رامبد یا RAMBOD به 2050

روزانه پنج میلیون ریال جایزه

هزینه : 100 تومان

موندم، کسی هم پیدا میشه تو بازی اینا شرکت کنه و بهشون سواری بده!

یا بهتر بگم : اونایی که به این پیامکها جواب میدن، چه جور آدمی هستن؟

ارتباط مستقیم ، یعنی چی؟ به چه دردی می خوره؟

در این ارتباط مستقیم چه اتفاقاتی می افته، یا ممکنه بیفته ؟

شرکت کنندگان این بازی مسخره ، چه توقع و انتظاری ، چه هدفی از این ارتباط مستقیم ، ممکنه داشته باشن؟!!!!!

خود رامبد جوان ، با این قضیه موافقه؟ باهاشون همکاری می کنه؟ !!!!!!!!

۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۳۶
سپیدار

"تارا" کوچولوی ما یک سال و هفت ماهشه! 

چند روز پیش تلویزیون داشت سریال " آوای باران " رو پخش می کرد.  رسید به صحنه ای که باران  داشت گریه می کرد! 

با شنیدن صدای گریه ، تارا یه دفعه از جاش بلند شد رفت جلوی تلویزیون و با اشکی که کم مونده بود از چشاش بریزه گفت:

گریه نکن عسیسم!!!

۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۰
سپیدار

یارو ، دیروز ، تو یه پستی که 2 ماه پیش گذاشته بودم ، کامنت گذاشته که برم  از وبلاگش بازدید کنم!!!

 یکی دیگه یه متن ادبی پیامکی گذاشته و زیرش نوشته : آپمممممم!!! یعنی به احتمال 99/5 درصد اصلا مطلب رو نخونده!!!

رفتم به وبلاگش سر زدم ، همون اول گذاشته:

اگه دوست داشتین یه کامنتی بذارین و آدرس هم بذارین تا ما هم بهتون سربزنیم. اما اونایی که میان و بدون اینکه مطلب رو بخونن یه کامنت میذارن و میرن خواهشا کامنت اینجوری نذارین ما گدای کامنت شما نیستیم احترام بذار به نوشتم و تا آخر بخونش بعد کامنت بذار یا اصلا نخونده برو چون بعد این دیگه کامنتهای مسخره مثل(ممنون به وبم سر زدین-اومدم خوب بود و ...)تایید نخواهد شد.

أى رو تو برم . . . هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــى!

۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۱۳
سپیدار

 من ز جنس پیچکم . . . 

اما دریغ

در مسیر باد می رویانی ام!

۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۴
سپیدار

شعری که این روزها ، مدام با خودم تکرار می کنم!

این بیت  "ناصر فیض " که سر در وبلاگ "دختری از ایران " حک شده:

مرگا به من که با پر طاووس عالمی

یک موی گربه وطنم را عوض کنم

۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۳۵
سپیدار

امروز رفته بودم بازار ، برای خرید و گردش!

تو یکی از پاساژها، یه دفعه خانومی به اسم صدام کرد: خانوم ... ؟

برگشتم . یه خانوم ، یه پسر 17-18 ساله و یه دختر 14-15 ساله!

پسر: خانوم مدرسه هاشمی ، یادتونه؟!!

ته چهره اش یادم بود ولی اسمش . . . نه! 

اسمش امید بود . امید.س . امید ، مادر و خواهرش

امید  کلاس اول دبستان شاگردم بود. هنوز چشمهای درشت و حرف زدن با مزه اش یادمه ! 

امید کارت دانشجویی شو در آورد داد دستم ؛ دانشجوی حسابداری ! همراه درس خوندن ، تو پاساژ هم کار می کرد! 

خیلی خیلی خیلی از دیدنش خوشحال شدم! هم از اینکه دانشجو بود ، هم از این که کار می کرد!  و مهمتر از اون این که بچه ی سر به راه و مؤدبی بود!

یه چیزهایی از کلاس اولش گفت که من یادم نمی اومد! از گریه هاش و ستاره گرفتنهاش! از دوستهاش و از فوت یکی از دوستهاش که شاگردم نبود.

حس خیلی خوبیه!

اینقدر از دیدنش ذوق کردم که یادم رفت خیلی چیزها ازش  بپرسم! اگه وقت کنم یه سر به فیلم جشن الفبای اردیبهشت 81 می زنم!

۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۱
سپیدار

بختت نه سپید است و نصیبت نه سیاهی

محکوم به مرگی چه بخواهی چه نخواهی

کو عشق که ما را برساند به رسیدن

کو تیغ که ما را برهاند ز تباهی

آبی به شهیدان عطشناک ندادیم

مردند لب شط فرات آن همه ماهی

ای کشته ترحّم کن و ای تشنه تبسّم

ای ناله شهادت شو و ای گریه گواهی

سنگم بزن ای دوست، دلم میکده اوست

 ما را بشکن آینه ی ماست الهی

آن سوتر از این غمکده دریای وصالی ست

 عاشق شو و فارغ شو و سالک شو و راهی

درویشی ما سلطنت ماست، اگرچه!

دنیاست گدایی که رسیده ست به شاهی...

*****^^^^^*****^^^^^*****^^^^^*****

شعر "حکایت" از علیرضا قزوه

۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۴۹
سپیدار

چند وقته دارم به مادرهای شاگردام دقت می کنم! تو رفتارشون، طرز حرف زدنشون، پوشششون(چقدر ش!) نگرانی ها و علاقه هاشون و . . . 

مادرهای نسل جدید ، نسبت به مادرهای نسل گذشته محاسن و معایبی دارن! که درباره ی محاسنشون بعدا می نویسم . ولی معایبشون به نظر من نگران کننده است! و خلاصه اش این که : 

خیلی از مادرهای امروزی، شخصیت و نشانه های مادر بودن رو ندارن! 

دیدین دختر بچه ها چه عروسکهایی رو دوست دارن؟ و چطوری با عروسکهاشون رفتار می کنن؟ طرز رفتار مادرهای امروزی با بچه هاشون بیشتر شبیه رفتار یه دختر کوچولوی گنده است با عروسکش ، که این بار عروسکش ، زنده است! 

عروسکهایی که توقع و خواسته دارن، و مادرهایی که نمی دونن چطور و چقدر باید خواسته های اونا رو برآورده کنن! 

مادرهای امروزی بیشتر از دختر کوچولوها به ظاهر عروسکشون اهمیت میدن ! و به اندازه و یا کمتر از دختر بچه ها به روح و روان عروسکشون!!! 

 شاید یکی از دلایل این اتفاق (فقط یکی از دلایل) کوچک شدن بیش از حد خانواده هاست! 

مادرهای نسل قبل زیر نظر و با کمک مادر و مادربزرگ و خاله و عمه و ... بچه هاشونو تربیت می کردن و تنها نبودن. گنجینه ای از تجارب بزرگترها یاورشون بود. اگه جایی اشتباه می کردن، یا افراط و تفریطی تو کارشون بود ، از بزرگترها تذکر می گرفتن و اگه کمکی می خواستن بزرگترها و باتجربه ها در دسترسشون بودن و اشتباه ها زود جبران و یا اصلاح میشد! پدر و مادر های جوان و بی تجربه ، تو تربیت بچه هاشون تنها و دست خالی نبودن! 

ولی حالا یه نگاهی به دور و برمون بندازیم. زندگی ها آپارتمانی و خونه ها کوچیک و خانواده ها محدود به 2 ، 3 یا 4 نفر عضو!

 تو بیشتر ساختمونا و مجتمع ها ، حتی یه فرد با تجربه که جوونا باهاش رابطه داشته باشن و بهش اعتماد کنن، وجود نداره! همه ، زوج های جوان و تقریبا جوان! همه بی تجربه و همه خودشونو علامه ی دهر دون!

 همه تجربیاتی که طی نسلهای متمادی به دست اومده بود، از اول باید توسط هر شخص تجربه بشه، خوب و بد!

مادرهایی که با این محیط فقیر فرهنگی و آموزشی ، حتی یه کتاب خوب نخوندن و نمی خونن و یه برنامه ی خوب  ندیدن و نمی بینن! 

بیچاره بچه های امروز!!! بیچاره بچه های فردا!!!

خاطراتی از این  پدرها و مادرهای شاگردام رو به مرور می نویسم ، ان شاءالله

۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۴۴
سپیدار

یه سری شیعه پیدا شدن که نسخه شیعی وهابیت تشریف دارن!  

شیعه های بی شعوری که از حضرت علی علیه السلام هم غیرتی تر شدن! 

امروز تو سایت دوئل کلیپ شیعه های تقلبی رو دیدم. خیلی  خوب بود!

 اینم لینک دانلودش: 

کلیپ  شیعه های تقلبی 

۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۵۸
سپیدار