سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

جنس ضعیف

شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۵۸ ب.ظ

اوریانا فالاچی معرف حضور خیلی از کتاب دوستان هست . خبرنگار معروف ایتالیایی که با خیلی از سیاستمدارا مصاحبه کرده . یه مسیحی ملحد که آخرای عمرش به جنگ با اسلام برخاسته بود ! نویسنده ی کتابهای معروف "جنس ضعیف" و "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد". منم اسم نویسنده و کتابش رو شنیده بودم ولی فرصت نشده بود بخونمش. تا اینکه مرداد 97 گذرم به مترو قیطریه افتاد و تو بساط کتابفروش جلوی مترو چشمم خورد به " جنس ضعیف" و ... شیطون رفت تو جلدم و وسوسه شدم و کتاب رو خریدم . آوردم خونه و سریع هم خوندمش ! کتاب سال 60 چاپ شده بود به قیمت 250 ریال!!

جنس ضعیف - اوریانا فالاچی - ترجمه ویدا مشفق

نکته: کتاب حدود 60 سال پیش نوشته شده درباره ی زندگی زنان مشرق زمین.

قصه از اونجا شروع میشه که مدیر روزنامه به فالاچی پیشنهاد یه سفر به شرق میده برای تهیه ی گزارشی درباره ی زنان شرق! فالاچی نمی پذیره ولی اتفاق غیر منتظره ای نظرش رو عوض می کنه.

بعد اتفاق غیر منتظره ای روی داد . دختری از آشنایانم شبی مرا به شام دعوت کرد، صرف غذا به نیمه رسیده بود که بغضش ترکید و در میان گریه های شدید اظهار داشت آدم بسیار بدبختی است و حال آنکه دختر بسیار موفقی بشمار میرفت . از زیبایی و استقلال کاملی برخوردار بود، خانه ای داشت که در آن هر کاری میلش می کشید انجام میداد و شغلی که در آن بمراتب بیشتر از مردها به موفقیت دست یافته بود، خلاصه از آن دسته دخترانی بود که مردم به آن ها خوش شانس و خوشبخت می گویند . مردم و من بیش از همه ، هرگز خیال بدبختی چنین زنی را به سر راه نمی دهند .

برای آنکه او را دلداری داده باشم ، موهبتهایی را که از آن برخوردار بود به رخش کشیدم . در میان هق هق گریه جواب داد:

" چقدر احمقی! غم و غصه ی من درست به خاطر همین موهبت های کذایی است . آیا تو فکر می کنی هرگاه بتوانی هر کاری را که مردها می کنند انجام دهی و حتی رئیس جمهور یک مملکت شوی، به خوشبختی دست یافته ای؟ خدایا ، چقدر دلم میخواست در یکی از آن کشورهایی متولد شده بودم که زن پشیزی ارزش ندارد . به هر حال ما زن ها جنس بی فایده و بی بو و خاصیتی هستیم ."

این ملاقات باعث میشه فالاچی پیشنهاد مدیر روزنامه رو بپذیره و با یه آقای عکاس همسفر بشه برا سفر .

فالاچی از ایتالیا حرکت می کنه به پاکستان میره و با زنان پیچیده در چادر که هیچ ارزشی تو زندگی ندارند ملاقات میکنه .

در هند با زنان امروزی و فقیر هند دیدار می کنه .

تو مالزی به دیدار زنان مادرسالار اصیل میره .

به هنگ کنگ میره و زنان قدیم و جدید چین و هنگ کنگ رو می بینه زنان همیشه در قایق رو مشاهده می کنه .

تو ژاپن با دو چهره ی زن ژاپنی روبرو میشه . زشت و زیبا ! با زنان گیشا ملاقات می کنه .

تو مجمع الجزایر هاوایی دنبال خوشبخت ترین زنان عالم میگرده . زنانی که با لباس و پوشش بیگانه بودند و با مفهوم گناه و معصیت .

تو آمریکا و نیویورک که فرمانرواترین و قدرتمندترین زنان عالم رو داره که قبله ی آمال بقیه ی زنان دنیا هستند با زنانی روبرو میشه که تو خودشون شکستن و برمی گرده به ایتالیا با کلی تجربه و مشاهده .و به این نتیجه میرسه که زنها همه جا بدبختن .

اول نظر خودم رو درباره ی کتاب می نویسم بعد خلاصه ی کتاب رو .

اینکه ببینی بعضی زنها تو بعضی نقاط جهان چطور زندگی می کنند یا بهتره بگم 60 سال پیش چطور زندگی می کردن فی نفسه جالبه . ولی باید در نظر داشته باشی که تو فقط داری به پوسته ی زندگی این زنان نگاه می کنی . اونهم از زاویه دید زنی که به هیچ دینی معتقد نیست و خدا رو قبول نداره . بنابراین تحلیل هاش حداقل از زندگی زن مسلمان به هیچ عنوان برای منی که مسلمانم و پیامبرم از زن به عنوان ریحانه یاد می کنه و قوانین و احادیث زیادی در ارزش زن داریم، خیلی قابل قبول نیست . قبول می کنم حرفش رو درباره ی سخت و ناعادلانه بودن زندگی زن مسلمان ولی نمی پذیرم دلیل بدبختی ، مسلمون بودن اوناست .

اول اینکه خانم فالاچی همون اول مشخص کرده خوشبختی زن از نظر اون یعنی چی. همونجا که دختر خوشبختی از آشناهاش اظهار بدبختی کرده . بنابراین با این نگاه و نظر طبعا نمیشه ازش انتظار داشت خوشبختی رو چیز دیگه ای تعریف کنه .

خانم فالاچی سبک زندگی بقیه ی زنهای مشرق زمین و میزان خوشبختی و بدبختیشون رو هم با همین متر و معیار میسنجه و سنجیده .  برای همینه که مادرسالاران مالزی رو خوشبخت ترین زنان میدونه . زنانی که هر کاری دلشون میخواد انجام میدن و مردا رو به قول خودش به اندازه ی دونه ی برنج هم قبول ندارن .

ولی آیا واقعا مادرسالاران خوشبخت بودند اگه همچنان اوضاع بر وفق مرادشون بود و سفیدپوستا جنگلهای قلمرو اونا رو از بین نمی بردن؟ من میگم خوشبخت نبودن همونطور که مردای مردسالار خوشبخت نیستن . مگه میشه زنها احساس ارزش و خوشبختی نکنن و مردها واقعا خوشبخت باشن؟ مگه میشه مردها بی ارزش باشن و زنها احساس خوشبختی و ارزشمندی واقعی بکنن؟ مگه میشه یک طرف یک سیب گندیده باشه و طرف دیگه اش همچنان سالم و سرخ و شیرین بمونه؟

اگه زن پاکستانی بدبخته (که جالبه خودشون خیلی قبول نداشتن این بدبختی رو و چیزهایی که فالاچی دوست داشت همه ی زنها داشته باشن، خیلی و گاهی هیچی براشون ارزش نداشت )بدبختی شون به خاطر مسلمونیشون نیست و نبود . اتفاقا به خاطر اینه که فقط اسم مسلمونی رو مرداشون بود . اگه زنهای ممالک دیگه ی اسلامی خوشبخت نیستن به خاطر همین دور بودن از روح زیبای دینشونه نه اینکه بدبخت باشن چون طبق معیارای خانم فالاچی زندگی نمی کنن . زنهای ممالک مسلمان بدبختن چون مرداشون و خودشون مسلمون نیستن .

و جالبه نویسنده چیزهایی رو برای زنهای پاکستان و ایران و عربستان و هند و چین و ژاپن و مادرسالارها و ... ارزش و پیشرفت میدونه که دختر هموطنش با وجود داشتن و رسیدن به همه ی اونا احساس بدبختی می کنه ... یعنی باتلاق و جهنم ته خط رو دیده ولی همچنان همه رو به اون سو راهنمایی می کنه.


فالاچی میگه زنها بدبختند و فرق نمیکنه کجای دنیا باشند. راست میگه تاریخ زندگی زنان تاریکه ولی کم نبوده و نیستن زنهای خوشبخت. باید از پیرزنانی که با خوشبختی زندگی کرده و تو سن پیری همچنان احساس خوشبختی می کنند راز سعادتمندیشون رو پرسید .(اصرار دارم حتما از زنان پیر بپرسند چون تو سن پیری جاذبه های بیست سی ساله ی جوانی و زنانگی از بین رفتن و حالشون واقعی تره).

کاش نویسنده هر جایی که می رفت می تونست از زندگی زنان "واقعا" خوشبختشون هم گزارش بده.

در نهایت فالاچی راهی نشون نمیده برای سعادتمندی زنان عالم . همونطور که برای خودش هم تا آخر عمر راهی پیدا نکرد .

خلاصه اینکه زن شرقی آرزوی داشتن آزادی و امکانات و ظاهر زن غربی و استقلال و مردانه زیستن اون رو داره و زن غربی آرزوی داشتن خانواده و زنانگی و مورد حمایت بودن زن شرقی رو ...

به قول فاضل نظری :

دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشی

در فکر سوی دیگری ... آوخ چه آونگی 

زنجیر زنی محرم - متن نوحه زنجیر زنی محرم

خلاصه ی کتاب:

  پاکستان-کراچی

یک عروسی . مردان سفیدپوش چیزی شبیه یک شی بی جان که با پارچه ی قرمز رنگی پوشانده شده بود رو در سکوت حمل می کردند . چیزی با یک صورت ، یک بدن ، دو بازو و دو پا . یک زن!

زنی که چشماش رو بسته بودن تا داماد رو نبینه ! گوسفندی برای داماد قربانی میشود. زنها و مردها به محل مخصوص راهنمایی می شوند . مردها اطاق پذیرایی ،زنها حجله.

عروس 14 ساله سرش رو روی زانوهاش گذاشته و گریه میکنه . عروسی که به مدرسه رفته و انگلیسی می فهمد .

مادر داماد میگه اصولا هیچوقت زنها در شب عروسی خوشحال نیستند .

فالاچی میپرسه شما زنهای شرقی دلتان نمی خواست خودتان شوهرتان را انتخاب می کردید؟

و اون زنهای به ظاهر پیشرفته و متجدد همه یکصدا : نه!

چرا؟ و جواب شنید:

اولا انتخاب شوهر از جانب زن، زن را در یک موقعیت تحقیرآمیز قرار میدهد . وقتی زنی می خواهد شوهری پیدا کند، مجبور است به زیباتر و جالبتر جلوه دادن خود اقدام کند و مرد را از طریق نگاه های معنی دار و حرفهای بیهوده تحت تأثیر قرار دهد . این کار نه افتخار آمیز است و نه نشانه ای از صداقت در آن دیده میشود .

زنهای اون جمع این جور ازدواج زنان تو اروپا رو بدون حساب کتاب میدونن وآگهی دادن و مراجعه به آژانس های مخصوص ازدواج رو کاری زننده ! وقتی فالاچی میگه گاهی هم عاشقانه ازدواج می کنند و اکثرا بعدها از هم خسته میشن و از هم متنفر ، زنهای متجدد پاکستانی میگن: اصلا چه لزومی دارد که زن و شوهر یکدیگر را دوست بدارند یا از هم تنفر داشته باشند؟

و فالاچی هیچ جوابی به حرفهای زنها نمیده و راحت از کنارشون میگذره بدون هیچ اظهار نظری . بالاخره زنها حرف بی ربطی نزده بودن که! زده بودن؟

فالاچی زندگی زن مسلمان ممالک اسلامی رو زندگی در مه غلیظی به اسم چادر توصیف میکنه که که هرگز نور رو نمی بینند .از ازدواج اجباری میگه و از رسم سه طلاقه کردن با سه بار به زبان جاری کردن کلمه ی طلاق (که در اسلام همچین چیزی نداریم !) و از نگاه ها و حرکات هرزه ی مردانی که دیده بود میگه و در نهایت فرار از پاکستان.

*****

هند

زنهایی با صورت باز و لباسهای رنگین .مردم به زنها و حیوانات احترام میگذارن . ملاقات با مهمترین زن هند که در قصری مرمرین با سیصد پرستار و پیشخدمت به دنیا اومده بود و 16 سال با سمت یک منشی ساده و فروتن به گاندی خدمت کرده بود . زنی که همه به خاطر خاطره ی گاندی بهش احترام میگذاشتن . زنی هندی_ مسیحی که آرزوش لگد زدن هندی ها به گاوی بود که وسط خیابون لم داده بود به نشانه ی دور ریختن خرافات  و تلاش کرده برای تنیس بازی دختران هندی با شلوار کوتاه به جای ساری!

فالاچی و این زن از انقلاب نمک گفتن که زنها باعث لغو مالیات برنمک شدند . و از ممانعت زنان هند از خرید و فروش لباسهای اروپایی و حمایت از ساری برای حمایت از کارخانه های چیت بافی و ابریشم بافی هند .

نویسنده از مردم فقیر کلکته میگه و انبوه آدمهایی که تو خیابانها می خوابند و از افسردگی و مهربانی و ملاحت و شیرینی زنهای هند و از حق رای زنان هندی ده سال زودتر از فرانسه و ایتالیا .

و ملاقاتش با زنانی روزنامه نگار ، رئیس راه آهن ، ناشر ، خانه دار ، پزشک و طراح آرایش مو . زنهای متجدد. پروانه های آهنین هند!

از عوض کردن لباسش با ساری یکی از این زنها میگه و نتیجه اینکه "ساری بر تن زن غربی بسیار برازنده است در حالیکه لباس غربی بر تن زن هندی گریه می کند ." (اگه خوب نگاه می کرد صدای گریه ی لباسهای زن غربی بر تن خودش رو هم می شنید! ) زنان هندی تنها زنانی هستند که خطر به زندان رفتن را به جان خریده بودند تا از ساری صرف نظر نکنند .

نه، ما به خاطر زیبایی یا راحتی نیست که ساری به تن می کنیم بلکه برای آن ساری می پوشیم که قبل از آنکه زن باشیم هندی و متعلق به سرزمین هند هستیم . ساری پرچم ما زنان هند است . کنار گذاشتن این لباس خیانت بزرگی ست . درست مثل آن است که از ملیتمان صرف نظر کنیم .

از مراسم سوزاندن اجساد میگه و زنی که خود را به میان آتش جسد شوهرش می انداخت . مرگ شوهر بدترین اتفاقی است که ممکن است برای زنی هندی رخ دهد . و از مراکز نگهداری بیوه زنان میگه و قانون اجازه ی ازدواج مجدد که اجرا نمیشه .

*****

مالزی- کوالالامپور

فالاچی میخواسته بره جاکارتا و سوماترا برای دیدن معروفترین مادرسالارها ولی امکانش فراهم نمیشه و مجبور میشه تو جنگلهای مالزی به دیدار مادر سالارها بره .زنهایی که برای مردها به اندازه ی یک دانه برنج اهمیت قائل نیستند.

زنهایی مالک زمین که زمینهایشان را تنها برای دخترانشان به ارث میگذاشتن و پسرها رو ندید می گرفتند . تنها با یک مرد ازدواج می کردند ولی مردها همچنان در خانه ی مادرشان زندگی می کردند و تنها زمانی که زنها اراده می کردند به خانه ی زنان خود برمی گشتند .

زنانی که حداقل یک دندان با روکش طلا داشتند .

فالاچی مهمان کلبه ی مادرسالارها میشود . دهکده ای بدون حتی یک مرد .  برای این زنها عجیب بود که زنها در اروپا حکومت نمی کنند . خنده دار بود اطاعت زنها از مردها . و خواستگاری مردها از زنها باورنکردنی .

اونها با از بین رفتن جنگل ها نگران روزی بودند که زمین نباشد و پسرانشان مجبور شوند با زنان بی زمین ازدواج کنند . دخترانشان زمین داشتند و روکشهای طلای دندانهای مادران سرمایه ی پسران بود؛ روکشهای طلایی که خرج تحصیل و امروزی شدن پسران میشد.

نویسنده، این زنها رو خوشبخت ترین زنها دونسته!!!

*****

هنگ کنگ

فالاچی اجازه ی رفتن به چین را نمی یابد بنابراین به هنگ کنگ میرود ، مرز چین سرخ و هنگ کنگ . جایی که زنانی از چین و هنگ کنگ خلاف جهت هم با تنفر از روی پلی به دو سو می رفتند برای ملاقات با عزیزانشان ... زنان چینی قدیمی و افسرده، زنان هنگ کنگی متجدد و نیمه برهنه!

فالاچی از عجیب ترین رسم تمدن بشری که به دست مردان برای زنان چینی به وجود آمده بود می گوید : پاهای باندپیچی شده.

ملاقات با پیرزنی چینی با پاهای بسیار کوچک سه گوش که به جای راه رفتن می پرید .بدون تعادل!

پیرزن چنین میگفت:

  در دوره ی من طول پاهای زنان نباید از نه سانتی متر تجاوز میکرد. البته پاهای من کمی بزرگتر هستند زیرا چهل سال است که دیگر آنها را باندپیچی نکرده ام.در پنج سالگی با باندهای پارچه ای به عرض یک و نیم سانتیمتر و طول دومتر شروع به بستن پاها میکردیم و تا زمانیکه که به آن عادت کنیم باید در بستر می ماندیم و درد و رنج زیادی را تحمل میکردیم.

به این علت این کار را در پنج سالگی شروع می کردیم که در این سن و سال استخوانها نرم و انعطاف پذیر هستند. تمام انگشتان پا سوای انگشت شست را محکم با باند می پیچیدیم و هر روز فشار باند را بیشتر می کردیم تا به حدی که استخوانها دچار شکستگی نشده و انگشتان کاملا زیر کف پا خم شوند . تا زمانیکه استخوانها به حالت جدید عادت نمیکردند باید در بستر می ماندیم و درد و رنج زیادی را تحمل می کردیم .

یک شب آنقدر درد آزارم داد که نصف شب تمام باندها را باز کردم ولی آنچنان کتک مفصلی از مادرم خوردم که دیگر هرگز به فکر باز کردن باندها نیفتادم. مادرم میگفت دخترانی که پاهای بزرگتر از نه سانت دارند شوهر پیدا نمیکنند و فقط دهاتیها و کلفتها پاهای بزرگ دارند.

در حقیقت هم همینطور بود و مردی از طبقه ی بالا که قصد ازدواج با زنی از همین طبقه را داشت اولین سوالی که درباره ی او مطرح می کرد  این بود که "پاهای دختر چند سانتیمتر است؟" و اگر طول پاها بیش از اندازه بود ازدواج سر نمی گرفت .

البته مادر پیرزن به جز پاها سینه های او را هم می بست و می گفت اندام زیبا نباید پستی و بلندی داشته باشد . سینه باید صاف و نامرئی باشد ..

از عزادار شدن خانواده با تولد نوزاد دختر و زنده به گور کردن دختران میگه و از خودکشی زنان بیوه از گرسنگی تا باری بر دوش خانواده نباشند و همسری وفادار باشند . تنها زنانی که همسر اول بودند در پیری اهمیت و احترام می یافتند .

و حالا فالاچی با زنانی متفاوت از آن پیرزن روبرو بود خیلی متفاوت . اما همچنان بدبخت!

فالاچی موفق نمیشود یک زن کمونیست چینی را ملاقات کند در عوض با زنانی دیدار می کند که به دنیا می آیند و می میرند بدون آنکه هرگز پایشان به خشکی رسیده باشد .زنهایی که در قایق هایی به اندازه ی تخت یک نفره مجهز به یک پارو ، یک پرده ، یک اجاق کوچک و یک تشک خواب بود به دنیا آمده ، زندگی می کردند و می مردند . قایقهایی نزدیک ساحل و گاهی به گل نشسته!زنهایی که تان کا (دست نیافتنی)نامیده میشدند .

مردها ماه های متوالی به ماهیگیری و خشکی می رفتند و زنها رخت چرک ثروتمندان را می شستند ماهی خشک می کردند و ...

فالاچی از دختران این زنان گفته که برای فرار از زندگی و مرگ در قایق ، کار در مشهورترین کاباره ی دختران تلفنی هنگ کنگ را انتخاب کرده بودند . هنگ کنگ بزرگترین بازار فروش دختران !

و از قوانین اخلاقی چینی ها می گوید و تابوی عشق و از گرایش بی اندازه به عفت دوستی و اصول اخلاقی و از انقلاب چین و دگرگونی رسمها می گوید و تغییر زنها . تغییر در ظاهر و مشارکت های اجتماعی و همچنان دور از عاطفه!

و از ملاقاتش با زن قدرتمند چینی و مدیر پرتیراژترین روزنامه ی هنگ کنگ می گوید که عشق را سرگرمی آدمهای تنبل می دانست .

*****

ژاپن _ توکیو

توکیو شهری شبیه شهرهای غربی . فالاچی در توکیو سرخوردگی ، هیجان و شادی ، عصبانیت ، تعجب و کنجکاوی را تجربه می کند . شهری با دو چهره . چهره ی غربی و شرقی . پزشک جراحی می گوید چهل درصد دخترانی که سرکار میرن تقریبا تمام درآمد خود را صرف تغییر خصوصیات آسیایی خود می کنند . جراحی چشم و سینه  و تغییر رنگ مو و همچنین پوشیدن لباسهای اروپایی .

زنهایی که در کیمونو آرام و معصوم به نظر میرسند در لباس غربی میشوند زنی بدون معصومیت با حالت پرخاشگری با قدمهایی سریع و محکم و وراج. زنان در کیمونو مثل توکیو در شب زیبا هستند و با لباس غربی چون توکیو در روز ، زشت .

 فرهنگ غربی به زنان ژاپنی بیشتر از هر زن آسیایی دیگری حتی زنان چینی سرایت کرده است ، زیرا زنان چینی آگاهی غرورانگیزی از ثمره ی این فرهنگ پیدا کرده و به نوعی پختگی توام با درد و رنج رسیده اند که زنان ژاپنی فاقد آنند .

فالاچی در مراسم عروسی دختر چهارم امپراطور شرکت می کند که با یه کارمند ساده ی بانک ازدواج کرده . شاهزاده ای که مجبور به پوشیدن کیمونو و صندل ژاپنی در مراسم عروسیش شده در صورتیکه لباس سفید و تور بلند میخواست و نگران اداره کردن یک خانه و خانه داری که اطلاعی از آن نداشت . 

زلزله ای در گذشته باعث شده بود زنان ژاپنی اداره ی شهر را در دست بگیرند و با لباسهای راحت اروپایی آشنا شوند . در جنگ جهانی دوم هم مردان به جبهه ی جنگ رفتند و زنها به کارخانه ها. بعد جنگ آمریکایی ها در سنتهای ژاپن دست بردند لباسهای اروپایی در فروشگاهها فراوان شد و مردان آمریکایی از مهر و محبت و احترام بی حد زنان ژاپنی برخوردار شدند و ازدواج هزاران نفر از زنان ژاپنی با سربازان آمریکایی .

انقلاب بعدی زنان ژاپنی از طریق پلوپزهای برقی و وسایل الکتریکی و لوازم مختلف ضدبارداری نیز صورت گرفته بود که باعث شده بودند اوقات فراغت بیشتری از زنها در خارج از منزل سپری شود و بتوانند زمان بیشتری با ماشینهای آمریکایی فیلیپر قمار کنند . زنهای معلق و سرگردان بین سنت ژاپنی و فرهنگ غربی.

فالاچی به کیوتو میره جایی که "در جنگ بمباران نشده و مردمش هم تحت تاثیر نفوذ تمدن غربی فاسد نشده اند" . نویسنده به آموزشگاه گیشاها میره . جایی که به دختران ژاپنی از کودکی یاد میدن چطور یه گیشا بشن و خودشون رو وقف مهرورزی به شوهران زنان دیگر کنند . زنان زیبایی که در آموزشگاه ، آواز ، و روانشناسی می آموختند و از همه چیز آگاه میشدند از سیاست گرفته تا علوم و فلسفه . اونها معمولا دندانهاشون رو زرد رنگ میکنند تا به رنگ آفتاب دربیاد . گیشا ها همه نوع خدمتی به مردان ارائه میدن ولی به ندرت خودشون ازدواج میکنن .

زنان ژاپنی در زندگی اجتماعی همسر خود دخالت نمی کنند و شاید همین امر یکی از دلایل پیدایش گیشاها باشد .

در ژاپن وقتی مردی برای شرکت در کنگره ای دعوت میشود همسرش را به همراه نمی برد بلکه یک گیشا آن مرد را در سفرش همراهی می کند . .. زن همراه شوهرش به رستوران نمی رود و به جای او گیشا مرد را همراهی می کند . و این زن زرنگ ژاپنی ست که گیشا را پیدا میکند . گیشاها بر خلاف زن ژاپنی رازدارند و مرد با طیب خاطر همه ی اسرار خود را در حضور گیشا به زبان میاره . 

زندگی گیشاها شباهت زیادی به زنان تارک دنیا داره و شدیدا پایبند انضباط خشک و انعطاف ناپذیر هستند . 

فالاچی از ملاقات خسته کننده و عذاب آورش با گیشاها میگه و تلاش اونها برای راضی کردن مهمانها به هر قیمتی .

*****

هاوایی

جزایر آزادترین و نیک بخت ترین زنان!! زنانی از نژاد دست نخورده که عریان و برهنه بودند . فالاچی برای دیدن این زنها به هاوایی رفت ولی هاوایی مورد نظر او در قصه ها مانده بود . زنان با ورود مبلغین پروتستان لباس به تن کرده و حالا دیگه با نژادهای دیگه آمیخته بودند . و دیگر اثری از هاوایی قدیم و زنان اصیلش نبود . دخترانش عشق آمریکا بودند و در آرزوی هالیوود .  و تنها زن اصیل هاوایی که میتوانستند در هونولولو ملاقات کنند پیرزنی هفتاد و دوساله بود که در موزه به سر میبرد . زنی ناراحت و خشمگین به خاطر از بین رفتن اصالتهای هاوایی . زنی که این پیشرفت قلابی و این آزادی که استقلال میخوانند را ناسزا میدانست ! 

در جزیره ای دیگر از هاوایی با سه زن اهل هاوایی حقیقی دیدار می کند زنهایی تنها که طلاق گرفته و مردانشان به خارج مهاجرت کرده بودند . چرا که زنانشان متجددتر شده و دیگر رام و مهربان نیستند. 

و از نیهو میگه . کوچکترین جزیره ی مجمع الجزایر هاوایی که 238 تن از پاکترین نژاد در آن زندگی می کنند و متعلق مردیست که از مادربزرگش به ارث برده و او جزیره را از دولت هاوایی به بهای اندک خریداری کرده بود . 

همه جا شهرت داشت که در این جزیره مردم پولینزی همچون صدسال پیش به سر نی بردند . مبادله ی پول و خرید و فروش مشروبات الکلیک و سیگار بکلی ممنوع است . به جای پول دین خود را با خرگوش ادا می کنند . وسیله ی معمولی ارتباط اسب است و اسب را بدون زین سوار میشوند . در نیهو آموزشگاه و کشیش و پاسبان و زن هرجایی و جنایتکار و زندان و بیماری وجود ندارد . در ظرف پنجاه سال تنها یک مورد زخم معده در آن مشاهده شده است . حتی سرویس پست هم وجود ندارد هر کسی که شهرت ارسال پیامی داشته باشد آنرا به پای کبوتر دست آموزی می بندد .  

تمام اینها به این خاطر است که پیرمرد اصرار دارد 238 پولینزی را دور از مفاسد نگه دارد و اصالت نژاد آنان را حفظ کند . کسی اجازه ی ورود به آنجا را ندارد و اگر کسی از آنجا خارج شود حق بازگشت ندارد . 

فالاچی اجازه ی رفتن به نیهو رو به دست نمی آورد . تحقیقاتی به عمل می آورد و متوجه میشود زنان یا جین میپوشند و یا لباس بلندی که در دیگر جزایر هست به اسم مومو .   چند آموزشگاه ابتدایی در جزیره است برای آموزش زبان انگلیسی . کبوتر نامه بر هم شوخی است . صاحب جزیره هر هفته ساردین و آب میوه و مجله برای آنها میفرستد . زنان جزیره فقیر و بیسوادند . بسیاری از ساکنین برای رسیدن به زندگی بهتر از جزیره خارج میشوند و مردان به پیشخدمتی میپردازند و زنان در کارخانه های کنسرو سازی آناناس کار می کنند . 

*****

 

آمریکا - نیویورک

فالاچی بعد از ترک هاوایی به نیویورک میرود .

در درون ساختمان های غرق در نور نئون ، ساختمان هایی که هرگز نور گرم خورشید به داخل آنها راه نمی یافت ، هزاران تن از زنان متجدد علیه مردان شرم زده در تکاپو و مبارزه بودند و خود را نیرومند و فرمانروا ولی سخت تنها احساس می کردند . 

هنگام ظهر که ادارات برای صرف ناهار خالی میشود این زنان همچون آبشار پرخاشگر غم زده ای از اطاقهای خود فرو می رفتند و در بارها مقابل یک هامبرگر و یک برگ کاهو گاه از اوقات سر خود را میگرداندند تا با مردی که در مقابل هامبرگر و سالادش نشسته بود سخنی مبادله کنند . در اثنائیکه نور تمنای محبت از مردمک چشمشان ساطع بود نوری که مرد با دیدگانش پاسخ نمیداد زیرا از تقاطع تیرمژگان هراسناک بود . 

بعد از جای بر می خواستند با شتاب حساب نیز را می پرداختند و از فروشگاه "ماسی" چند شی مورد نیاز خود را با عجله خریداری می کردند و لحظه ای هم به پیش بندهای مردانه می نگریستند که تابلوی بزرگی با این نوشته در بالای آنها جلب توجه می کرد :" یکی از این پیش بندهای مردانه را برای شوهرتان که در آشپزی به شما کمک میکند خریداری کنید." سپس به سرعت به ادارات غرق نور خویش باز می گشتند تا بار دیگر آن مبارزه تمسخر آمیز خود را علیه جنس مرد که خواهی نخواهی موفقیت آمیز بود از سرگیرند.

و از تلاش لورین معشوقه ی مرد همسفرش برای نگه داشتن او در نیویورک می گوید . زنی با کلی موفقیت اقتصادی و اجتماعی که فقط میخواهد مردی را در کنار خود نگاه دارد . و مرد بیش از پیش برای رهایی از هرگونه بار مسئولیت اصرار می ورزید .

شامگاهان هنگامیکه مترو آنان را همچون اژدهایی به درون خود فرو میبرد تا آنانرا در مقابل آپارتمانی که با پول اینهمه آزادی و استقلال خریداری کرده بودند دوباره از درون خود فرو ریزد. غم و افسردگی جانکاهی قلب و مغزشان را فرا میگرفت و گفتی تمام شهر نیویورک از اثر آه های خشم آلود آنان به ارتعاش درآمده است . بدین طریق بار دیگر فرار از خانه را بر قرار ترجیح می دادند و مجددا سوار مترو میشدند و در مقابل یک سینما یا یک بار فرود می آمدند و چند گیلاس ویسکی میزدند و بار دیگر به این حقیقت تلخ می اندیشیدند . این پیروزی که توجه تمام جهانیان را به خود جلب کرده است تا چه اندازه برای آنان گران تمام میشود ؟

آری در مقابل این مردانی که در زن حتی در منشی های خودشان تنها یک مادر تجسس می کنند زنان آمریکایی نفوذ فراوان و خودکفایی جالب توجهی به دست آورده اند ولی در عین حال از ته دل آرزو می کنند چه خوب بود فروتنی را جانشین غرور می کردند و در این جهان مرد وفاداری داشتند زیرا درست است که هیچکس نمی تواند خویشتن را از قوانین آهنین یک جامعه رهایی بخشد ولی در عین حال کاملا صحیح است که انسان نمی تواند احساسات خویش حتی ساده ترین عواطف خویش را پایمال کند .

گناه قرار گرفتن در سر این دو راهی آیا به گردن لورین بود؟ آیا شوهران پیشینش مقصر بودند . شاید او و آن شوهران بطور یکسان گناه داشتند؟ شاید اکنون فکر اینکه روزی بیوه بماند و همچون آدم کش آزادی بی مقصد در جهان بگردند کمتر از سابق برایش خوشایند بود . 

فالاچی به دختران تنهای ایتالیا فکر می کند و برای بازگرداندن مرد همسفرش به ایتالیا از زنانی که پیوسته به طرف انقلاب می گرایند لباسهای اروپایی نازیبا و کفش های پاشنه بلند احمقانه و رقابت بیهوده زنان غربی را با مردان تقلید می کنند سخن می راند و چنین نتیجه می گیرد که

هر قدر در مغازه های توکیو لباسهای دوخت فرانسه بفروشند هر قدر در خیابان های بمبئی شعارهای زنانه بدهند بفرض آنهم که دانشگاههای جنگ پکن و آنکارا درهای خود را برای زنان بگشایند باز هم اختلاف بین زن و مرد همیشه پای برجاست و زن زن است و مرد مرد . 

به لورین گوشزد میکند که همه ی زنان کم و بیش راه غلطی را پیش گرفته اند که جز رنج و عذاب پایانی ندارد . وردی که امروز بر سر زبان تمام زنان جهان جاری است عبارت از استقلال و پیشرفت است . در هر نقطه ای از جهان که فرود می آمدم به همین دو کلمه بر می خوردم که گفتی مانند آدامس در دهانها جویده میشود غافل از اینکه این آدامس ممکن است معده ی آنان را سخت ناراحت کند . 

در نهایت فالاچی می گوید به این نتیجه رسیده ام هیچ کدام چنانچه باید راه نیک بختی حقیقی را تشخیص نداده اند .

۹۸/۰۳/۰۴

نظرات (۴)

۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۲۴ محمد فرهمند

فقط مقدمه شو خوندم. حوصله م نگرفت خلاصه ی کتابم بخونم.

البته شما یه طرفه به غازی رفتی

میدونی چقدر زنان غربی سعی و تلاش کردند تا همون آزادی های نصفه و نیمه رو به دست بیارند ؟

میدونی زنان غربی در دوره ی قرون وسطی مثل زنان  شرقی پوشیده بودند ؟

 

پاسخ:
ممنونم که همون مقدمه رو هم خوندین . کاش بقیه اش رو هم حوصله می کردین و می خوندین که اگه خلاصه ی کتاب رو می خوندین مخصوصا بخش امریکاش رو می دیدن که همون زنای غربی نظرشون درباره ی اونهمه تلاشها و آزادی هایی که کسب کردن چیه؟ اگه خود کتاب یا حداقل خلاصه را بخونین متوجه میشین که نظر فالاچی درباره ی تلاش برای اون آزادی و پیشرفت و استقلال چی بود؟
به نظرتون زنها وقتی پا به سن میگذارن هم از نتیجه ی این تلاشها و آزادی هایی که کسب کردن راضی اند؟!!!!!!! به قول معروف جوجه رو آخر پاییز میشمارن . وقتی دوران خوش جوانی و لذت جوانی و مقبول بودن تموم شد! وقتی تازه ها اومدن به بازار و اون کهنه و دل آزار و بی کس و تنها شد !
زنان غربی نه تو قرون وسطی که تا همین دویست سال پیش پوشیده بودند . اولین فیلمهایی که از لندن و مردمش گرفته شده گواه حرف من . فیلمهای مربوط به قرن نوزدهم اروپا را به یاد بیارین . کارتونهای قدیمی رو یادتون نمیاد که زنا چطور لباس داشتن؟



۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۳ محمد فرهمند

الآن خلاصه شو میخونم

اما شما به این موردم توجه داشته باشید که انسان پس از مدتی از همه چیز خسته میشه. این ذات بشره

پاسخ:
برای اینکه ذات انسان بی نهایت طلبه . کمال گراست . روحش  با چیزهایی که با فطرتش در تضاد باشه سیراب نمیشه . آدمها از بیراهه رفتن خسته میشن .
...
به هر حال من به عنوان یه زن که آزادی زیاد و استقلال اقتصادی و موقعیت اجتماعی و خانواده ی خوبی دارم، دوست دارم و دوست داشته میشم ، که شاید بودن در موقعیت من آرزوی خیلی ها باشه، داشتن خانواده و آرامش زندگی مؤمنانه رو به اون آزادی و پیشرفت اون مدلی ترجیح میدم . ممکنه شما یا هر کس دیگه ای این آرامش و زندگی رو چیپ و بی ارزش بدونین ولی برای من خیلی ارزشمنده .
۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۷ محمد فرهمند

خوندمش

تماماً

اما باز هم تأکیدی بود بر عرایض بنده

زن شرقی بدبخت ترین زنان عالم ه

زن غربی خوشی زده زیر دلش که این طوری بدی میگه

برعکس شما که فکر میکنید باید از پیرزن های غربی در مورد وضعشون پرسید من معتقدم باید از جوانان غربی پرسید که آیا راضی اند به این زندگی یا نه

شما خونواده های مردسالار رو ندیدید که چه طوری مردا از زنا بهره کشی میکنند. باید کلا جامعه ی مردسالار  نابود بشه

پاسخ:
زندگی همین ده بیست سال خوشی و لذت جوونی نیست . شیرینی بعد از تلخی هر قدر خوشاینده تلخی بعد از شیرینی کُشنده و دردآوره .ممکنه خوردن شکلات و شیرینی زیاد یه مدتی لذتبخش باشه ولی آیا کسی که به عوارض و عواقب بعدش دچار شده اگه به گذشته برگرده حاضره دوباره اون لذت رو تجربه کنه؟
بنابراین من همچنان اصرار دارم از کسانی که  تمام این آزادی ها و خوشی و پیشرفتها رو تجربه کردن و تا ته خط رفتن، زمانی که دیگه اون طراوت و شوق و در کانون توجه بودن رو ندارن ، بپرسم آیا از راهی که رفتن راضی اند؟
...
جامعه ی مردسالار یا زن سالار باید نابود بشن . جامعه و خانواده باید حق سالار باشه . هر کدوم سالار بشن همین اوضاح غم انگیز پیش میاد که اومده!
... در هر حال شما مختارید نظر خودتون رو داشته باشین ولی من این آزادی و پیشرفت رو نه برای زن می پسندم نه برای مرد نه برای خانواده نه اجتماع
چقدر عجیب و پیچیده!
مثل همیشه خیلی خوب بود. خلاصه‌هایی که آدم دلش نمی‌خواد تموم بشه.
پاسخ:
کلا کتاب خوبیه اگه بهش به چشم یه گزارش و مستند نگاه بشه بدون توجه به تحلیلهای فالاچی. 
نمیدونم آیا سبک زندگی مردای عالَم هم اینقدر متنوع و متفاوته یا نه؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی