سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

زندان الرشید

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ

بالاخره تونستم خوندن کتاب "زندان الرشید" رو تموم کنم . کارهای مدرسه و ... فرصت زیادی برا کتابخونی نمیگذاشت .

«زندان الرشید» خاطرات اسارت سردار علی‌اصغر گرجی زاده  - رئیس ستاد قرارگاه سپاه ششم و از هم‌رزمان سردار شهید علی هاشمی -خاطره نگار: دکتر محمدمهدی بهداروند - انتشارات سوره مهر

♠ ♠ ♠ ♠ ♠ ♠

گرجی زاده در آخرین روزهای جنگ تحمیلی در جزایر مجنون به اسارت نیروهای عراقی درآمده و تا ۴ ماه پس از اسیر شدن به دست نیروهای بعثی، هویت اصلی خود را از آنان پنهان می‌کند ولی پس از لو رفتن هویت واقعی او برای نیروهای ارتش بعث، به زندان الرشید که مخوف‌ترین زندان عراق بود، منتقل می‌شود تا باقیمانده دوران اسارت خود را که در حدود 26 ماه می‌شد، در این زندان پشت سربگذارد.

...

کتاب "زندان الرشید" از حال و هوای جزیره ی مجنون و علی هاشمی و سقوط جزیره شروع میشه تا اسارت تو مکانهای مختلف و آزادی ناگهانی گرجی زاده و همراهانش .

کتابهای دیگه ای تو این ژانر یعنی خاطرات اسارت ، خونده بودم که بهترینشون به نظر من تا حالا همون "پایی که جا ماند " آقای سیدناصر حسینی پور" هستش . و بدترینشون(البته فقط به نظر من!) رو هم به خاطر دکتر یونس نمیگم!

اما این کتاب چیزهایی داره که از کتابهای مشابهش جداش می کنه . اول اینکه گرجی زاده اسیر عادی نبوده(رئیس ستاد قرارگاه سپاه ششم ایران) و دوم به جای اینکه تو اردوگاه باشه و توسط صلیب سرخ ثبت نام بشه تو زندان مخفی و مفقودالاثر بوده!همراه دو نفر پاسدار و 2 نفر از خبرنگاران صدا و سیمای کرمانشاه که وقتی همراه نمایندگان سازمان ملل بودن توسط عراقی ها به بغداد کشونده و اسیر میشن .

با اینکه شکنجه ها و اذیت های اوایل اسارت و زمانی که گرجی زاده توسط عراقی ها شناسایی میشه واقعا سخت و آزاردهنده است ولی به علت تمام شدن جنگ و در زندان مخفی بودن در ادامه ی کتاب دیگه از شکنجه به اون معنی مصطلحش خبری نیست .

غیر از خاطرات روزهای اسارت و سختی هاش و فعالیت هایی که انجام می دادن تا تحمل اون روزها براشون کمی راحت تر بشه ، خاطرات مواجهه ی این 5 نفر با زندانیان مختلفی که به زندان الرشید آورده میشدن جالب بود . زندانیانی مثل:

خانواده های عراقی که به ایران آمده و با عفو عمومی صدام به کشورشون برگشته بودن ولی همه شون تو الرشید زندانی و شکنجه می شدن.

علی مصلاوی سرباز عراقی که تو جنگ به ایران پناهنده شده و در قالب سپاه بدر با عراق جنگیده بود و بعد از اسارتِ دوباره به دست عراقی ها به الرشید آورده شده بود.

داستان داریوش که ساواکی بود و بعد انقلاب به عراق پناه برده و حالا بنا به دلایلی تو زندان الرشید بود .

نظامی های متمرد عراقی که تو الرشید منتظر اعدام یا حبس ابد بودن . یا قصه رئیس اداره برق ناصریه ی عراق و سرلشگر و درجه دارهایی که تعریف کردنشون از لباسهای شیک صدام ، تو یه شب نشینی خانوادگی بی احترامی تلقی شده و زندانی شده بودن .

قصه خلبان کمونیست عراقی که به خاطر گوش کردن ترانه های خوانندگان ایرانی به جاسوسی متهم و زندانی و به اعدام محکوم شده بود .

و همینطور نظامیان کویتی که بعد از حمله ی عراق به کویت اسیر شده بودن و ...

از قسمتهای جالب کتاب نحوه و روند آزادی و تبادل اسرا بود و رفتار انسانی بعضی زندانبانان مثل استوار احمد ... و تلخترین قسمت خاطرات اسارت همه ی آزادگان: ماجرای رحلت حضرت امام .

پ ن: از جلد کتاب اصلا خوشم نیومد .پشت جلد قشنگتر از روی جلده!

۹۵/۰۹/۱۱

نظرات (۵)

۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۰:۱۵ دکتر یونس
ببین من به خاطر تعریفای تو این کتاب رو خریدم. اگر بد باشه کارت تمومه ها.. کتاب فرنگیس رو هم خریدم منتها همچین حسن ابتدایی هم نداشت!!
نه بگو بدترینش کدومه ببینم؟ نترس بگو.. عمو دعوات نمیکنه که .. ببین چقد مهربونم!!:)
پاسخ:
نعععععععععععععععع! مگه من گفتم خیـــــــــــــــــــــــلی خوبه؟!!!  بی سلیقه "فرنگیس" که خیلی قشنگهنیشخند
حالا که امون دادی.... همون که تو عاشقشی!!!!!!! حکایت زمستاننیشخند
۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۸ دکتر یونس
نععععععععععععععععععععع! خیلی بدی. امانم رو برمیدارم. حکایت زمستان هنوز تو اینهمه کتابی که از اسارت نوشتن صدر نشینه. دوستش دارم. تو چرا با سعید عاکف چپ افتادی.. یعنی همه میگن معرکه است. زنه تایپیستش چند ماه دچار همذات پنداری با شخصیت داستان شده آب و غذا نمیخورده. از خارج و. داخل براش نامه مینویسن که این کتاب زندگیشون رو تغییر داده اونوخ تو میگی خوب نیست؟ برو سلیقه ات رو جراحی کن!!
پاسخ:
بعد از آمریکا مقام دوم زدن زیر حرف رو به دست آوردی ! یعنی چی امانم رو برداشتم ؟! جون مردم مگه دانش هسته ایه که باهاش بازی می کنی؟!!!
دیگه دیگه ! من ازش خوشم نیومد ! با سعید عاکف چپ نیفتادم!  چرا نمیگم خاکها نرم کوشک بده؟ برای اینکه قشنگه !
...
راستی زن داداشم هم حکایت زمستان رو خوند ازش خوشش اومد و گفت من بی انصافی کردم ! ولی همین که هست !
درسته که کتابخون حرفه ای نیستم ولی دیگه واقعا این روزا هر وقت چشم به کتابخونه می افته خجالت می کشم! کتاب درسی ها نمی ذارن غیر درسی بخونم! باورتون میشه الان رمان ریشه ها نصفش مونده! روم سیاه...
ولی چند وقت پیش  شبکه نمایش سریالش رو می داد! کوتاه بود و هفت قسمت بیشتر نبود اما من خوشم اومد! البته هیچ وقت فیلم جای یه کتاب رو نمی گیره برای من چون معمولا کوتاهش می کنن و یه جاهایش رو هم اضافی! تصورات آدم رو این کارگردان ها می ریزن بهم! خصوصاً وقتی که کتاب رو از قبل خونده باشی!
پاسخ:
ریشه ها ! معرکه است ! دوست دارم دوباره بخونمش !
شده روزی یک ربع بیست دقیقه غیر درسی بخون ! اگه عادت کنی به نخوندن به سختی دوباره کتابخون بشی ! خیلی ها رو سراغ دارم که یه روزایی کتابخون حرفه ای بودن ولی یه مدت که نتونستن کتاب بخونن ، دیگه کتاب نخوندن براشون عادی شده !
آخر سریالش رو دیدم (2 قسمت دیدم) به هیییییییییییییییییییییییییییچ عنوان به قشنگی خود کتاب مخصوصا با ترجمه ی فرهمند نبود ! نصف قشنگی کتاب رو هم نتونسته بود نمایش بده !
آره باید دوباره شروع کنم به خوندن! یه ذره هم تنبلی ام میاد بهونه میارم که کلی کار دارم!
....
قبول دارم کتابش یه چیز دیگه است و فیلم به پای رمانش نمی رسه، ولی همچین افتضاحم نبوداااا...! فقط مشکلش این بود که تعداد قسمتاش کم بود هر جلسه یه نسل رو نشون می داد و زیاد به جزئیات اشاره نکرده بود! حالا فک کنم همه قسمت هاش رو می دیدین نظرتون یه ذره عوض می شد!!!! :)
پاسخ:
آره احتمالا فیلم رو کامل میدیدم نظر بهتری درباره اش داشتم ولی اینقدر این کتاب رو دوست دارم که دلم میخواست یه سریال کامل و جامع ازش ساخته بشه !
قشنگی ها و آداب و رسوم قبیله ی کونتا کینته رو تو آفریقا نشون داد؟ 
اینکه الکس هیلی چطور قبیله ی اجدادیش رو پیدا کرد و چطور به صحت قصه ای که نسل به نسل تو خانواده اش سینه به سینه روایت میشد دست پیدا کرد رو که نگفته بود ! دقیقا جاهایی از کتاب که به نظر من معرکه بود !
...
همینکه یه سریال دست و پا شکسته و مختصر (هر چند خوب) از کتاب ساختن یعنی قصه رو حیف کردن ! کسی که کتاب رو نخونده باشه متوجه نمیشه که چقدر از صحنه های ناب و قصه های محشر کتاب رو از دست داده !!! ولی من و شما و کسانی که کتاب رو خوندیم حسرت میخوریم که کاش یه سریال طولانی تر و بهتری ساخته می شد !
...
یه چیز دیگه اینکه تو سریال ، این سیاه ها در مقام تحقیق و تمسخر "سیاه برزنگی" خطاب میشدن ولی فرهمند تو ترجمه اش "کاکا سیاه" ترجمه کرده که به نظرم ترجمه ی بهتر و روان تریه . 
کلا ترجمه ی فرهمند خیلی قشنگ بود !
عارضم خدمت انورتون که من از قسمت دوم دیدم! یعنی جایی که کینتا کونته رو داشتن با کشتی به عنوان برده می بردن! یعنی تولد و بچگی و وقایع قبل از بردگی تو همون یه قسمت اول بوده حتماً!!!!
راستش منم انتظار نداشتم کتاب به اون حجیمی تو هفت قسمت سریال خلاصه بشه ولی شده بود دیگه!
آخه  از بس این روزا سریال با موضوعات تکراری پخش شده که همینم برام غنیمت بود :(
ولی قبول دارم کتاب یه چیز دیگه است و هیچی جای اونو نمی گیره! 
پاسخ:
پس وقت بذار از اول این کتاب قشنگ رو بخون و لذت ببر :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی