ربیع الانام
درسته !شاید حرفهام ، تصمیمهام ، کارهام و خواسته هام بی منطق باشن! ولی مگه تو دنیا همه چی منطق داره یا باید داشته باشه؟!
...
اصلا حرف شما درست "همه چی باید منطق داشته باشه" ... اما مگه همه چی باید با منطق شما جور دربیاد؟
تو منطق دو دوتا چهارتا و P آنگاه Q شما ، من هیچ شانسی برا زندگی که هیچ برا نفس کشیدن هم ندارم !
تو این منطق من حق گریه ندارم! حق دلتنگی ! حق اعتراض ! حتی حق آرزو و رؤیا!
با این منطق همین بغضی که باید تو گلو بمونه، من رو ذره ذره آب می کنه!...
*****
میدونی عزیز! من از منطق شون بدم میاد !
آخ که چقدر من از این نامعادلاتشون زجر می کشم !
از اینایی که میگه X>Y ! نامعادله ای که هر روز بزرگی تو رو چماق می کنه رو سرم ! نامعادله ای که هر لحظه بهم یادآوری می کنه من خیلی کم هستم خیییییییییلی ! نامعادله ای که هر کس حق داره و باید درستیش رو ثابت کنه !اینکه من به تو فکر هم نباید بکنم!
به نظرت اثبات بزرگی آفتاب به کرم شب تاب لازمه؟
بدم میاد از اون نامعادله شون که میگه X≠Y! از این که هر کی از کنارم رد میشه می فهمه راه رسیدن به تو بسته است . اینکه بین من و تو پُلی نیست و من بیخود دارم دست و پا میزنم ! تو کجا و من کجا؟! راستی مگه هر حرف درستی رو باید جار زد؟
شاید ندونی من حتی از معادله شون هم متنفرم ! X=Y! چه دروغ بزرگی ! کاش همیشه اول آوریل بود . اونوقت من عاشق این معادله می شدم !
وقتی نیستی خود آوریل هم دروغه ! فروردین و نوروز هم! وقتی نیستی چه بهاری؟
*****
...
یکی بیاد و من رو از جبر این منطق ریاضی نجاتم بده ! اونوقت جسم بی جانم رو ببره و پای اون سرو بلند هزارساله بکاره! تا هر بهار به هواش بشکفم و هر تابستان به پاش بپیچم و هر پاییز براش بمیرم و هر زمستان زیر پاش خاک بشم ؛ و دوباره در بهار به هواش بشکفم و در تابستان ...
بنازم به بزم محبت که آن جا گدایی به شاهی مقابل نشیند
پ ن:
السّلامُ علیک یا ربیعَ الاَنام و نضرة الایّام
سلام بر تو ای بهار خلایق و خرمی روزگار
سلام بر بهار انسانها و شکوفایى دورانها
سلام بر بهار دلها و سرسبزی روزگار
سپیدار؟
چیزی شبیه من است
ایستاده به انتظار تو