درد دوستی کجا ! درد پوستی کجا!
باورم نمیشه دنیای بعضی آدمها اینقدر کوچیک باشه !
خودم ، خونه ی خودم ، خونواده ی خودم ، کار خودم !
...
من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم
مولانا
...
پ ن: گاهی وقتها فکر می کنم بهشت نادانی هم خیلی چیز بدی نیست ! مخصوصا برا امثال منی که به درد دانایی هم خیلی دچار نیستیم ! فقط از "بهشت نادانی" رانده شده ایم ! بدون اینکه "لذت درد داشتن" رو چشیده باشیم ! از اینجا رونده و از اونجا مونده ! سرگردان ...
خوش به حالت مولانا ! که درد داشتی !
....................◆....................
پ ن: عنوان از قیصر امین پور! تکه ای از "درد واره ها" از کتاب "آینه های ناگهان"!
"درد واره ها"یی که هر قدر میخونم سیر نمیشم ! خدا رحمتت کنه قیصر!
...
تقریبا بی ربط:
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی؟!