سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

سفرنامه اصفهان

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۷ ب.ظ

انصافا اصفهان وقتی زاینده رودش آب داره واقعا قشنگه!مخصوصا پل خواجو که به نظرم قشنگترین پل ایرانه! یکی از جاذبه های یگانه ی این پل بی نظیر هر غروب ، در گذرگاه زیر پل اتفاق می افته ؛ کنسرت مجانی مدعیان داشتن صدای خوش و خوانندگان بالقوه ای که چشمه های آکوستیک این پل زیبا اعتماد به نفسشون رو اینقدر بالا می بره که به خوانندگان بالفعل تبدیل میشن ! این پل به عاشقان خوانندگی این امکان رو میده که با کمترین امکانات کنسرت زنده برگزار کنن و به گردشگرا هم این شانس رو میده که با قدم زدن در گذرگاه زیرین پل زیبای خواجو در کنسرتهای مجانی خوانندگان پاپ و سنتی حاضر بشن!


عکس پل خواجو اصفهان

البته اگر خود اصفهانی ها اطراف تمام پارکهای منتهی به رودخونه رو با ماشینهاشون اشغال نکنن تا گردشگرای خارج از استان هم بتونن از زیبایی رودخونه و پل ها و پارکهای اطرافش لذت ببرن!!!

همونطور که تو پست های قبلی عرض شد ما 25 اردیبهشت مهمان اصفهانی ها بودیم . و تو این پست سعی می کنم بعضی از اتفاقات به یاد موندنی این سفر رو ثبت کنم.


حتماً میدونین که اسم اصفهانی ها تو آدرس دادن ، بد در رفته و لابد خودشون هم از این موضوع خبر دارن که وقتی پشت چراغ قرمزی از راننده ی کناری آدرس جایی رو پرسیدیم ، حواله کرد به بعد از چراغ قرمز و بعد اشاره کرد بزنیم کنار و ما هم اطاعت امر کردیم ! اصفهانی مورد نظر ماشینش رو زد کنار و از ماشین پیاده شد و آمد کنار ماشین ما. راننده ی ما هم پیاده شد تا بیشتر از این شرمنده ی مرام اون آقای شریف نشه!

اصفهانی مذکور بسیار دقیق و با تمام جزئیات ، اسمها و نشانه ها ، راهنمایی مون کرد و در آخر گفت:"نرین بوگوین اصفهونیا بد آدرس میدندآ؟!!!

ضمن تشکر از این عزیز ، شاهد باشین که ما نگفتیم! اصلا اصفهانی ها خیلی هم خوب آدرس میدند!

اما  وقتی هیچ هتل و مسافرخونه ای پیدا نکردیم برای یه شب موندن و کمپ زدن هم تو پارکهای داخل شهر ممنوع بود و مأمورای معذور با جدیت از این کار ممانعت می کردند ،نمیدونم چرا یک نفر از بیشمار کارمندان هتل های خیابون چهارباغ عباسی و رانندگان تاکسی و پلیسها و مأموران پارکها که طرف مشورت و راهنمایی خواهی ما قرار می گرفتند ، حتی یکنفر اشاره نکرد که بوستانی دارند خارج از شهر، "فدک" نام ، که مخصوص کمپ زدن مسافران درخیابان مانده ای چون ما تدارک دیده شده است ؟!!! 

بعله چنین شد که ما شب 25 اردیبهشت بعد از کلی خیابان گردی برای یافتن جا ، تو پارک نزدیک سی و سه پل نشسته بودیم و از زور خستگی و بی خوابی داشت جونمون بالا می اومد که از اقبال بلندمون زد و سپاهان قهرمان لیگ برتر فوتبال شد و تا پاسی از شب عزیزان خوشحال و خجسته دل ،تو گوش ما ووووزیلا می نواختن و دست افشانی و پای کوبی و شادی می کردند ، شادی کردنی!!! ممانعت مأمور پارک و سر و صدای غیر قابل تحمل طرفداران فوتبال دست به دست هم دادن تا فرار رو بر قرار ترجیح بدیم و به سمت خارج شهر برانیم ! و خواست خدا بود که ساعت یک نیمه شب کناربوستانی دو تا سرباز ایستاده بودن و راه بوستان فدک رو نشونمون دادن! (اتفاقا جای خوبی هم بود با امکاناتی مناسب)

تو همین حین بلاتکلیفی گفتیم یه کامنتی به دوست و همکار نازنین اصفهانیمون(صاحب وبلاگ کلبه الفبا) که از طریق وبلاگ با هم آشنا شده بودیم بزنیم و از شهرشون یه گلایه ای بکنیم بلکم دلمون خنک بشه ! :) تو پارک نشسته بودم و شادی کننده ها ، اصفهان رو گذاشته بودن رو سرشون ، ما هم تبلت رو برداشته و وبگردی می کردیم ! کامنت رو گذاشتیم و چند دقیقه بعد شارژ تبلت تموم شد و خاموش!*

صبح شنبه که عید مبعث بود ، رفتیم دیدن میدان امام (که با تمام ارادت و علاقه ای که به امام دارم ، دوست تر میدارم بهش بگم : میدان نقش جهان !) تو میدون نقش جهان هم دل ما از قدیم الایام رفته برا مسجد شیخ لطف الله ، رفتنی نگفتنی!! ابهت و زیبایی این مسجد زبون آدم رو بند میاره ! اینقدر این مسجد رو دوست می دارم که شده بودم راهنمای بی جیره مواجب بازدیدکننده ها !


معرفی مسجد شیخ لطف الله

دیگه اینکه از اونجایی که نمیشه آدم بره اصفهان و میدون نقش جهان و خرید نکنه ما هم غیر از انواع گز و پولکی یه قابلمه مسی خریدیم و یه سارافون ترمه ی فیروزه ای با کفش سِتِش! این دو تا جنس آخر رو سپردیم به پدرجان تا زحمت حملش روتا پارکینگ بکشن !

خلاصه بعد از ناهار حرکت کردیم سمت تهران !

تو خونه که صندوق عقب رو خالی می کردیم متوجه شدیم  ای دل غافل خبری از قابلمه مسی و سارافون و کفش ما نیست !!! کاشف به عمل اومد که پدر جان موقع خریدن چند شاخه نبات ، محموله ی محوله رو تو یه مغازه جا گذاشتن !

مامان هم که زخمی غرغرهای قدیمی پدرجان بود بابت فراموشی و حواس پرتی هاش ،  راه و بیراه این شاهکار رو به روی بابا می آورد و انتقام می گرفت !بابا اول زیر بار مسؤلیت این شاهکار نمی رفت . ولی چاره ای نبود و تمام شواهد به او ختم میشد !(باور کنید یا نه تو تمام این مدت من می گفتم : اشکال نداره !اتفاقیه که افتاده ! عمدی که نبوده ! ان شاءالله دفعه ی بعد دوباره میخریم ! هر چند دلم برا از دست دادن سارافون و کفش نازنینم می سوخت !)

هیچ راهی به ذهنمون نرسید ! کسی رو تو اصفهان نداشتیم که بره خریدهامون رو پس بگیره ! و خانواده هم هر فکری می کرد باز می رسید به دوست اصفهانی ما و اصرار که بیا و بهش بگو ، و ما هم زیر بار این تقاضا نمی رفتیم! 

خلاصه تبلت رو که شارژ کردم دیدم همون دوست نازنین اصفهانی ما، جواب کامنت ما رو داده و خواسته باهاش تماس بگیرم که کار واجب باهام داره !(چطوری باید تماس می گرفتم؟ نمیدونم!)

جواب دادم که الان تهرانیم وقضیه ی تموم شدن شارژ تبلت و خریدهای جامونده رو هم براش نوشتم !

فرداش ، یکشنبه ، زنگ تفریح اول از دوستان و همکارا خواستم هر کی اصفهانیه یا کسی رو تو اصفهان داره سریعاً خودش رو معرفی کنه! و معلوم شد یکی از همکارا اصفهانیه و عمه جانشان ساکن اصفهان! از من اصرار برای تماس و از اون انکار که نه! ما باهم قهریم ! گفتم من نمیدونم باید به خاطر سارافون من هم که شده باهم آشتی کنید که گویا آشتی کردن با عمه، اینقدر برا این دوست ما سنگین اومد که یادش افتاد همون روز یکی از شاگرداش به خاطر سفر به اصفهان غایبه! و یحتمل الان تو اصفهان تشریف دارن !

تماس گرفت و دیدیم بعععععله هنوز اصفهانن! و از ساعت 10 صبح تا یک ظهر ایشون رو راه بری نقطه به نقطه می کردم که رو به کجای میدون بایستن و دست چپ و راستشون مسجد شیخ لطف الله باشه یا عالی قاپو! کدوم بازارچه برن و کدوم سمت و چه مغازه ای ! از بخت بد من ، مادر اون شاگرد حتی نمی دونست سر و ته میدون کجاست و فرق مسجد شیخ لطف الله و مسجد امام چیه؟ حتی نمیدونست امارت رو به مسجد شیخ لطف الله ، اسمش عالی قاپوِ و .... و بالاخره ساعت از یک گذشته بود که خانوم محترم مذکور مغازه رو پیدا کرد و امانتی رو تحویل گرفت ! و اینگونه شد که سه شنبه خریدهامون به دستمون رسید ! بماند که چه فیلمی برا بابا بازی کردیم به خاطر پیدا شدن خریدهایی که ایشون جاگذاشته بودن .**

جالبترجواب کامنتی بود که دوست نازنین اصفهانی من، تو وبلاگش برام گذاشته بود ! اول اینکه گفته بود یه سوئیت تو اصفهان گذاشتن برا مهموناشون وکار واجب اون شب کذایی هم دعوتمون به اون خونه بود ولی هیچ راهی برا تماس با ما نداشتن و شد آنچه که شد. (غیر از نداشتن شارژ ، بلاگفا و بالطبع وبلاگ ما هم قطع بود و یکی از معدود راههای ارتباطی ، مسدود!) و اینکه شماره ی همراهشون رو گذاشته بودن برای اینکه تماس بگیرم تا تشریف ببرن و خریدهای جامونده رو بگیرن و به دستم برسونن! (ای جان! از همینجا ، دوباره ، متشکرم همکار جان!)

خلاصه اینکه با تموم اتفاقاتی که برامون افتاد، هنوز اصفهان رو شهری دوست داشتنی و زیبا میدونم و اگه باز هم موقعیتش پیش بیاد از سفر به اصفهان استقبال می کنم!و هنوز هم سر حرفم هستم که اصفهان به همراه دو شهر دیگه -بعد از تهران- برای زندگی مناسبند! مخصوصا برا کسانی که به شلوغی و بزرگی کلانشهرها عادت دارن! و شهرهای کوچیک رو یه جورایی قفس می بینن!

--------------------------

*چند روز بعد هم تبلت ما بالکل از حیز انتفاع خارج شد! کلا 18 ماه یعنی درست به اندازه ی گارانتیش درست کار کرد ! اگه مارک معروفی نبود و خدای نکرده ایرانی بود، می گفتیم ایرانیه دیگه !جنس ایرانی یعنی خراب ! نمایندگیش هم بدون نگاه کردن به تبلت گفت علی الحساب 250 تومن می گیرن تا نگاه کنن ببینن ایرادش چیه ! گفتیم آخه پدرآمرزیده ها لااقل یه نگاهی بهش بندازین شاید ایراد از مثلاً شارژرش باشه که قیمت چندانی نداره. ولی حرفشون همین بود که رویه برای محصولات خارج از گارانتی همینه! ما هم جنازه ی تبلت رو برداشتیم آوردیم خونه تا بعد درباره اش تصمیم بگیریم از نوع کبری!

جالب اینکه یه مغازه ی تعمیرات موبایل - از همینا که سر هر کوچه یکیش سبزه- با 85 تومن تبلت رو زنده کرد و تحویل داد.

نتیجه ی اخلاقی: گول اسم گلکسی و سامسونگ رو نخورین! تنها نمایندگیش تو بازار موبایل ایران - که از علاءالدین و چهارسو هم ما رو ارجاع میدادن اونجا- اینطوری داشت گوش ما رو می برید!

** ما هم همان سارافون و کفش خوشگل رو روز جشن الفبا پوشیدیم تا کوچولوهای کلاسم هم از دیدنش لذت ببرن! و چقدر هم ذوق کردن!
۹۴/۰۳/۱۹
سپیدار

نظرات (۲)

اصفهان فوق العادس :D

پاسخ:
هر شهری که هویت داشته باشه قشنگه ! اصفهان هم تا تهرانیزه نشده هویت داره و دیدنیه!

اصفهان بی نظیره.......بی دلیل نیست که بهش میگن نصف جهان......
پاسخ:
بله اصفهان قشنگه ولی شیراز یه چیز دیگه است :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی