سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

مناظره ی شیرین فضل بن حسن و ابو حنیفه

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۰۹ ب.ظ

بحث کردن و مناظره کردن ، هم هنره هم فن!

گاهی شده که درباره ی  مسأله ای با کسی بحث کردیم، و بعد از مدت زمانی که از اون موضوع گذشته، و بهش فکر کردیم ، مطالبی به ذهنمون رسیده و با خودمون گفتیم: ای کاش این حرف رو میزدم!!! یعنی اطلاعات زیاد و پراکنده ای داریم که در وقت لازم ، نمی تونیم از اونا استفاده کنیم. این موضوع شاید نشاندهنده ی ضعف ما باشه ، ولی بیشتر از اون نشون میده که مناظره و مباحثه ، یه هنره! یعنی کار هر کسی نیست!

 مناظره و مباحثه، علاوه بر دانش ، به حضور ذهن ، فن بیان ، اعتماد به نفس و خونسردی نیاز داره! برای همینه که امام صادق علیه السلام، به هر کسی اجازه ی مناظره کردن نمی دادند و هر کدوم از شاگردهاشون رو هم برای مباحثه تو زمینه ی خاصی مناسب می دونستند. مثل مناظره ی مرد شامی با شاگردان امام صادق علیه السلام 

مناظره ی فضل بن حسن با ابوحنیفه هم از اون مناظره های قشنگه . 

متن این مناظره ی قشنگ در ادامه ی مطلب

حتما بخونید :))

 

 نقل شده دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند. 

پرسیدند: این مجلس متعلّق به کیست؟

گفتند: مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است . 

راوی حکایت می گوید: رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه، و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود، گفت:من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم.

گفتم: این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی.

گفت: من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود.

 وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب، فضل از جا برخاست و گفت:

ایها العالم، من برادری دارم که رافضی است (یعنی شیعه است) و من هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم، افضل امّت و خلیفه ی به حق بوده قبول نمی کند و می گوید: علی بن ابیطالب، افضل و خلیفه ی به حق است. شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم. 

ابوحنیفه گفت:  به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، همواره در میدان های جنگ، آن دو بزرگوار (ابوبکر و عمر) را کنارخود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد! و این نشان می دهد که آن دو نفر، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد!و چون علی را دوست نمی داشت، طردش می کرد؛ و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است!

 فضل گفت: بله من این را به برادرم می گویم. ولی او از قرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است:«خداوند، مجاهدین را بر قاعدین ونشستگان برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است»و به حکم این آیه، علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر وعمراست که قاعد بوده اند.

 ابوحنیفه گفت: به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است؛ در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است!

 فضل گفت: بله این را هم به برادرم می گویم. امّا او می گوید: آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، دفن شده اند!برای این که خداوند فرموده است:« ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر، داخل خانه اش نشوید…»و می دانیم که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی است.

 ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت: به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانه پیامبر صلی الله علیه وآله دفن نشده اند! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر صلی الله علیه وآله بودند و از پیامبر صلی الله علیه وآله مهریه طلبکار بودند، پدرانشان را در مهریه خودشان دفن کردند! 

فضل گفت : بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ، ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به همسرانش بدهکار نبوده است. برای اینکه خداوند فرموده است:«ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم»طبق این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است. 

ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت: به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر صلی الله علیه واله مهریّه طلبکار نبوده اند، اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک (یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر صلی الله علیه وآله بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است! 

فضل گفت : بله من این را هم به برادرم گفته ام. ولی او می گوید: شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است:«ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است»پس طبق گفتة خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشته‌اند. به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها سلام را از فدک محروم کردید و گفتید: پیامبر صلی الله علیه وآله، ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند. آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد؟!حالا بر فرض بپذیریم که آنها سهم الارث داشته اند، مگر نه این است که میّت اگر فرزند داشته باشد، سهم الارث زوجه اش یک هشتم ماتَرَک می شود، در این جا تمام ماتَرَک پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، یک حجره (اتاق) بوده که وقتی آن، تقسیم بر هشت شود یک قسمت از آن هشت قسمت تقسیم می شود میان همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که نُه نفر بوده اند! و در نتیجه سهم هر یک از عایشه و حفصه به قدر یک وجب هم نمی شود! پس چگونه آن دو هیکل بزرگ در یک وجب زمین جا شده اند؟! 

سخن که به اینجا رسید ، ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت و با لحنی خشم آلود فریاد کشید: این مرد را بیرون کنید! این خودش رافضی است و اصلاً برادر هم ندارد!

منبع: مبارز کلیپ

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی