یک پسر و دختر کوچولو داشتند باهم بازی می کردن .
پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چند تا شیرینی .
پسر کوچولو به دختر گفت: من همه تیله هایم رابه تو می دهم و تو درعوض همه شیرینی هایت را به من بده...
دختر کوچولو قبول کرد.
پسر بزرگترین و قشنگ ترین تیله ها را برای خودش برداشت و بقیه را داد، اما دخترک همان طورکه قول داده بود تمام شیرینی هایش را به پسرک داد.
شب دختر با آرامش تمام خوابید ولی پسرک نتوانست بخوابد .
چون فکر می کرد همانطوری که خودش بهترین تیله را یواشکی پنهان کرده بود شاید دخترک هم مثل او خوشمزه ترین شیرینی اش را قایم کرده و همه را به اونداده است!!!!!!!!!!!!!!!
(کافر همه را به کیش خود پندارد...)
این هم صید ما بود در وبگردی امروز!منبع
۰
۲۴ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۷