سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۹۵ مطلب با موضوع «خاطرات :: خاطرات مدرسه» ثبت شده است

پارسال بعد از تدریس نشانه ی (ق )  ، مسابقه ای بین بچه ها ترتیب دادم  با این موضوع ( کلمه هایی که (ق) دارند!)  و قرار شد هر کس بیشترین کلمه رو بنویسه جایزه بگیره. 

قرار شد اگه نسبت به کلمه ای شک دارن از من بپرسن( بعضی از بچه ها می دونستن یه نشانه ی دیگه هم داریم که صداش مثل"ق" است=غ، برای همین می پرسیدن تا مطمین بشن)بعد از مدتی ، غزل اومد و پرسید:

خانوم! می تونم بنویسم، من غلام قمرم!!!

انتظار شنیدن این کلمه رو نداشتم، اونم از یه بچه ی 7ساله! از این که تو گنجینه ی لغاتش ، همچین کلماتی هم داشت خیلی خوش حال شدم!

 جالب بود ، چند روز بود تصنیف "غلام قمر" رو با صدای علیرضا قربانی گوش می کردم!

^^^^^^^^        *********        ^^^^^^^^        ********        ^^^^^^^^

من غلام قمرم ،غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

ور از این بی‌خبری، رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

گفت آن چیز دگر،  نیست دگر،  هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت

سر بجنبان که بلی! جز که به سر ، هیچ مگو

قمری،  جان صفتی،  در ره دل پیدا شد

در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه‌ست این؟ دل اشارت می‌کرد

که نه اندازه توست ، این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است؟

گفت این غیر فرشته‌ست و بشر ، هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد

گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال

خیز از این خانه برو،  رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن ، نه که این وصف خداست؟

گفت این هست ولی ،جان پدر! هیچ مگو

۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۷:۰۵
سپیدار

به بچه ها گفته بودم .هر کدوم عکس یا نقاشییه حیوون رو بیارن ، آوردن و دور تا دور کلاس چسبوندیم.

بعد از اینکه هر کدوم درباره ی غذای حیوون خودشون توضیح دادن، نوبت نمایش نحوه ی راه رفتن حیوونا شد.

یکی دو نفری اومدن و حرکت حیووناشونو نمایش دادن. بعد نوبت ساغر شد؛ساغر اومد و روی زمین چهار دست و پا، دو قدمی حرکت کرد که یعنی گربه رو 4دست و پاش حرکت می کنه!

:ساغر صدای گربه رو هم دربیار!

ساغر بلند شد و با خجالت سرشو بالا برد که "نه"! 

:چرا؟ صدای گربه که قشنگه!

دوباره سرشو به علامت "نه"بالا برد و با خجالت گفت: نه!!!

:آخه چرا؟

گفت: چرا هستی این کارو نکرد؟

دیدم راست میگه ! از هستی خواستم برگرده و دوباره این بار صوتی تصویری نشون بده بز رو!

هستی اومد، 4دست و پا دو قدمی رفت و ... بع ... بع !

: خب! ساغر خانوم بفرمایین!

دوباره با خجالت و لبخند، سرشو چند بار بالا برد و گفت: نمی خوام!!!

موندم چه کار کنم؟! اگه تسلیم خواسته ش میشدم، بعید نبود تکرار این امتناع ، توسط خودش یا بقیه ، تو موقعیت های دیگه...!

: بیا با هم گربه بشیم!

رو زمین زانو زدم! دستهامو رو زمین گذاشتم ! ساغر هم! و .. میو ... میو ...!

صدای آرومی از ساغر شنیدم ، ولی نه ! نشد! هنوز خجالت می کشه.

تو همون وضعیت چهار دست و پا، تنه ای بهش زدم که، من یه گربه ی گرسنه ام ، می خوام سر غذا باهات بجنگم! ... و بلند ... میو!

ساغر هم بلند... میو... میو !!!

بین صدای خنده ی بچه ها از زمین بلند شدم.

بقیه هم اومدن و نحوه ی حرکت و صدای جانورشونو نمایش دادن، شیر ، فیل ، پروانه ،کانگورو ،  جوجه ، ماهی ، گاو ، حلزون ، خرگوش و ...

الاغ!

خدا خیر بده مریم رو که خودش به تنهایی نقشش رو اجرا کرد و از من کمک نخواست!!!

قسمت جالب ماجرا برای من ، ساغر بود که صدای همه ی حیوونا رو با نفر اصلی تقلید می کرد ، حتی الاغ!!!

۰ ۱۱ آذر ۹۲ ، ۱۷:۳۴
سپیدار

سرویسهای بهداشتی عمومی، تقریبا همه جای کشور (سرویس غیر بهداشتی) هستن. از جمله این سرویسهای غیر بهداشتی هم ، سرویس مدارس! 

تو مدرسه ما برای اینکه سرویسها تمیز باشن ، بنده ی خدا معاونها ، هر روز به حربه ای متوسل میشن! از تشویق و نصیحت، تا تهدید! روش جدید اینه که گفتن" تو سرویسهای بهداشتی دوربین مخفی گذاشتیم!"

بقیه راه ها که جواب نداده ، ببینیم دوربین مخفی چه می کنه!

گویا این روش تو یه مدرسه دیگه هم استفاده شده و یکی از همکارا، این خاطره رو از اون مدرسه تعریف می کرد:     

*****   *****  *****

یکی از بچه کوچولوها رفته تو دستشویی خودشو خیس کرده! زنگ زدن مادرش براش لباس بیاره! مادره تعجب،که: پسرم! آخه چرا تو دستشویی ؟تو که تا اینجا اومده بودی؟! بچه میگه : آخه همه جا دوربین داره، اگه شلوارمو در می آوردم منو میدیدن!!!


 دقت کردین جمله (این مکان مجهز به دور بین مدار بسته است) بیشتر ما رو مراقب رفتارمون میکنه تا:

" عالم محضر خداست" و "الم یعلم بان الله یری" !!!

۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۲:۰۲
سپیدار

باز هم آلودگی هوا و باز هم تعطیلی مدارس ابتدایی! 

جالبه که خودشون هم میگن "راه حل موقت"!!!راه حلی که سالهاست تنها راه حل استفاده شده است! من نمی دونم دقیقا مشکل از کجاست و راه حل واقعی مشکل چیه! یا مسئول حلش کیه! من از زاویه دید خودم بهش نگاه می کنم! تعطیلی مدارس ابتدایی!

این تعطیلی مدارس هم آتیشی شده که بیرونش مردمو سوزونده و درونش خودمونو!

باز هم تاوان کم کاری و سوء مدیریت حضرات رو  ما معلمان ابتدایی باید بدیم! (این دولت و اون دولت هم نداره !) تعطیلی به خاطر بارون و برف باشه ، آدم اینقدر دلش نمی سوزه! برای آلودگی هوا آدم زورش میاد تعطیل بشه . آخه کار ما ، اداری نیست که پرونده ها و کارهامون رو بیاریم خونه انجام بدیم یا چند روز اضافه کار بمونیم کارهای عقب افتاده رو انجام بدیم تا از برنامه عقب نمونیم! قضیه رسوندن 30-40 بچه به بودجه بندیه که در حالت عادی هم زیادی فشرده است. (اون هم با -کاملا قانونی - به جای 5 زنگ 3 زنگ داشتن ما!)

تو اون یه هفته تعطیلی ناخواسته که قبل و بعد عاشورا بهمون تحمیل شد، یکی از همکارا تعریف می کرد اینقدر طی او روزها حرص خورده و نگران عقب بودن و عقب موندن بچه های کلاس بوده که همسرش  جدی جدی گفته دیگه لازم نیست بری سرکار!  

تموم روزهایی که همه فکر می کنن تعطیلیم و خوش میگذرونیم، در حال استرس و حرص خوردنیم ، لابد چند سال دیگه هم  باید هر چی گرفتیم بریزیم تو جیب روانشناسا و دکترا ، برای درمان استرس  و زخم معده و ....!

خانومها و آقایون مسئول! بی زحمت انگشتتونو از روی دکمه تعطیل کردن مدارس بردارید و چند بار با همون انگشت به سرتون بزنید، شاید خدای نکرده راه بهتری به ذهنتون برسه!!

***

حالا تا راه حلی به اون ذهن مبارک برسه، عجالتا یه روز قبل اطلاع بدین ، شاید بتونیم از مشکلاتمون کم کنیم!!!

۰ ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۸:۴۱
سپیدار

امروز بچه های کلاس اولی مدرسه مون ، بنا به دلایلی تعطیلند. دیروز وقتی بهشون گفتم که فردا تعطیلید، یکی از بچه ها اومد سر میزم و پرسید: خانوم! فردا دانشگاه ها هم تعطیلن؟ 

- نه فقط فقط شما کلاس اولی ها تعطیلید. 

(و غم مثل ابری که آسمونو بپوشونه، صورتشو پوشوند) و برگشت..... با ناراحتی!

یاد دو  هفته پیش افتادم که چهارشنبه عید قربان بود و شبیه همین ماجرا اتفاق افتاد.

                                            *******                  

-بچه ها فردا عیده و شما تعطیلید. فردا، پس فردا و پس اون فردا. یعنی سه روز دیگه می بینمتون. عیدتون مبارک و خوش بگذره!

: خانوم دانشگاه هم تعطیله؟

-آره عزیزم همه جا تعطیله.

(و شادی مثل موج هایی که از افتادن سنگریزه ای در آب ایجاد میشن، از چشمهاش شروع شد بعد لب هاش شکفت و خیلی زود تمام وجودشو پر کرد) دستهاشو مشت کرد و با خنده گفت: آخ جون! فردا مامانم دانشگاه نمیره !!! 

برگشت ...... با خوش حالی!

 

۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۰۱:۱۷
سپیدار