سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱۷۸ مطلب با موضوع «کتابهای من» ثبت شده است

" این خاک، این مردم و این دنیا خیلی باید به شما افتخار کند ."

*****

26 خرداد پارسال بود که رفتیم تشییع 175 شهید غواص دست بسته مون. چند روز بعدش هم رفتیم استقبال از 2 تا شهید گمنامی که قرار بود تو بوستان نزدیک خونه مون به خاک سپرده بشن. دو شهید گمنامی که یکی شون از همون غواص ها بود!

...

تو نمایشگاه کتاب چشمم به کتابی افتاد که قبل از همه چیز ، عنوان کتاب و طرح و رنگ جلدش جذبم کرد !

http://qavaslar.ir/images/books/hamid-hesamqavaslar.ir.jpg

غواص ها بوی نعنا می دهند - حمید حسام - نشر صریر

*****

دو روز پیش کتاب رو برداشتم تا بخونم! کتاب کم حجمی که متن کتاب به جز عکسهاش حول و حوش 70 صفحه است . قصه ی رشادت 72 غواص لشکر انصارالحسین علیه السلام عملیات کربلای 4 تو منطقه ی اروند که از زبان معاون همون گردان غواصی - که تو همون عملیات هم اسیر شده بود- روایت میشه.

وقتی که کتاب رو می خوندم یا وقتی به عکس و اسم شهدایی که تو این کتاب اومده نگاه می کردم، فکر می کردم یعنی ممکنه شهید محل ما یکی از اینها باشه؟ ...یعنی کدومشون؟ ...

کتاب قشنگیه ! کوتاه و مختصر . داستانواره ای که به صورت فشرده و خیلی کوتاه آدم رو میبره به دل اروند و عملیات کربلای چهار و چند پرده ی کوچک از اون کربلا و حماسه اش رو بهش نشون میده . خیلی خوبه مخصوصا برا کسانی که حال و حوصله ی خوندن کتاب حجیم "لشگر خوبان" رو ندارن !

متن پشت جلد کتاب:

خودم را غلتاندم روی سیم خاردارها و خورشیدی‌ها و درد را تحمل کردم و فقط دعا می‌کردم لباس غواصی‌ام زیاد پاره نشود و آن آرپی‌جی زن عراقی بیاید لب سنگر و در تیررس من. که آمد.

کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چند جای بدنم گر گرفت و سوخت و سنگین شدم و با صورت افتادم روی باتلاق.

آمدم دست راستم را ستون تنم کنم و بلند شوم که یک نارنجک آمد افتاد کنار زانوی چپم، توی گِل. فقط توانستم صورتم را برگردانم و انفجار را بشنوم و آن گر گرفتگی باز بیاید...

آسمان و زمین و خط سرخ تیرها و آتش دور سرم می‌چرخیدند و من به خودم می‌گفتم چیزی نیست و صلوات می‌فرستادم و بو می‌کشیدم، تا باز بوی نعنا بیاید...

یه تصویر انتهای کتاب هست که خیلی عجیب و تأمل برانگیزه! " شفاعت نامه" و " خون نامه" !که هر دو با خون امضا شدن!

خون نامه خوب خونده نمیشه ولی شفاعت نامه واضح و خواناست . نکته ی مهمی توی این شفاعت نامه هست :

 ما امضا کنندگان ذیل در حضور خداوند تبارک و تعالی و انبیاء و اولیاء و ملائکه الله و شهداء با یکدیگر عهد و پیمان می بندیم هرگاه که فیض عظمای شهادت نصیب هر کدام از ما گردید و خداوند متعال اذن شفاعت داد شفاعت دیگر یاران و امضاکنندگان ذیل "منوط به پذیرفتن رسالت خون ما بعد از ما" را نمائیم .

بخشی از کتاب :

۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۴
سپیدار

گفتند: آن مرد ماهی گیر است، آن مرد از دریا ماهی می گیرد.

گفتند: آن مرد کشاورز است، آن مرد در زمین دانه می کارد.

جوانمرد گفت: چه نیکو که آن مرد ماهی گیر است و از دریا ماهی می گیرد و چه نیکو آن مرد کشاورز است و در زمین دانه می کارد.

اما نیکوتر مردی است که از خشکی ماهی می گیرد و دانه اش را در دریا می کارد. و نیکوتر از این دو، کسی است که می تواند از آب ، آتش بگیرد و از زمین، آسمان برداشت کند.

ممکن را به ممکن رساندن کار مردان است، اما کار جوانمرد آن است که نا ممکن را ممکن کند.

هزاران معجزه میان آسمان و زمین معطّل است. دستی باید تا معجزه ها را فرود آرد.

و آن دست جوانمرد است.

********

جوانمرد نام دیگر تو - عرفان نظرآهاری- مؤسسه انتشارات صابرین

پ ن:

اللَّهُمَّ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَیْکَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیْتِهِ الْأَخْیَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِی...

خدایا اگر من شفیعانى را به درگاه تو نزدیک‏تر از محمد و اهل بیتش، آن خوبان و پیشوایان و نیکان مى‏ یافتم، آنها را شفیعان خود قرار مى‏ دادم ...

(فراز پایانی زیارت جامعه کبیره)

و کیست جوانمردتر از تو؟

۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۵۰
سپیدار

ماییم و در این آینه حیران تو بودن

یک عمر تماشاچی چشمان تو بودن

.

این گونه به پیشانی عشاق نوشتند:

دل دادن و افتادن و ویران تو بودن

.

تقدیر چنین بود: بمیریم و بمیریم

دادند به ما قسمت قربان تو بودن

.
درویشی و بی خویشی و پیمانه پرستی

پیوسته چنین باد : پریشان تو بودن

.

رفتیم و رسیدیم و نشستیم و شکستیم

صوفی به خطا زد دم از امکان تو بودن

قربان ولیئی- از کتاب: جوان شدن جاودانگی

پ ن: از اون کتابهاییه که پر از شعرهای قشنگه

۲ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۰۱
سپیدار

بدترین نوع کتاب خوندن برای من همین جویده جویده خوندنِ ! جویده جویده خوندن هم یعنی مطالعه ی فرسایشی! یعنی به هر دلیلی کتابی رو بدون تمرکز و در طولانی مدت (مثلاً)می خونم! ولی در اصل اینطوری دارم به نوعی کتاب رو نابود می کنم !

وقتی فاصله می افته بین وقتهایی که برا مطالعه ی یه کتاب میذارم ، جزئیات بخش هایی که خوندم رو تقریبا فراموش می کنم و اینطوری سرِ کلافِ قصه هم از دستم در میره !

مثلا همین کتاب "در کمین گل سرخ" که درباره ی شهید صیاد شیرازیِ! الان دقیقا یک ماهه دستمه هنوز نصف هم نشده ! 160 صفحه برا 30 روز ، یعنی روزی حدود 5 صفحه !!!

هنوز برام درس عبرت نشده که وقتی تمرکز ندارم کتاب نخونم (یا حداقل کتاب خوب نخونم!) ! مخصوصا الان که دو هفته بیشتر به پایان این سال تحصیلی نمونده و ذهنم بیشتر از قبل درگیر و مشغوله !(این دو سه هفته هم تموم بشه حداقل یه بار از رو دوشم برداشته میشه!)

*****

پ ن1: هر کس بعد از چند سال کتاب خوندن و مطالعه ، روش شخصی و خاص خودش رو کشف می کنه !این روش احتمالا همون روش درس خوندنش هم باشه !(در مورد من که همینه!) مثلا من هر کتاب و مطلبی رو باید یک بار با دقت و کامل از اول تا آخرش بخونم تا شاکله و استخوان بندی کلی اون مطلب تو ذهنم ساخته بشه . حین خوندن هم علاوه بر اینکه زیر قسمتهای مهم و جالبش خط می کشم ، حاشیه نویسی هم می کنم ! (همون که قبلا گفتم : در جا باید نظرم رو درباره ی مطلب خاصی کنارش بنویسم ، از نویسنده تشکر کنم یا بزنم نظریه ای که مدتها روش فکر کرده و قلم زده ، با خاک یکسان کنم != کتاب خودمه ، می تونم ! )

بعد که فهمیدم منظور نویسنده چیه و قضیه چیه، یکبار دیگه کتاب رو تند خوانی و مرور می کنم با تاکید و تمرکز بر روی قسمتهایی که به نوعی علامتگذاری شده ! اینطوری نازک کاریِ اون اسکلت بندیِ دورِ اولِ خوندن هم تکمیل میشه !

اما سر این کتاب نتونستم به روش خودم پیش برم و کتاب به این قشنگی داره هدر میره !ناراحت

پ ن2: چند تا شهید هستن که همینطوری و دلی و حتی بدون شناخت نسبی دوستشون دارم ! یکیش دیالمه(که ماجرایی داشتم سر خریدن کتاب "آقا وحید"ش ،یکیش حسین خرازی! و ... یکیش هم همین صیاد ! و حالا حیفم میاد که کتابش رو دارم اینطوری هدرخون [!]می خونم ! ... نمیدونم شاید رهاش کنم و بعدا سر فرصت از اول بخونم ...

پ ن3: تصمیم دارم نمایشگاه کتاب رو اواسط و اواخر هفته ی بعد برم! تجربه میگه بعضی از کتابها به روزهای اول نمایشگاه نمیرسن! و مهمتر اینکه چون جای نمایشگاه امسال جدیده ، روزهای اول احتمالا خیلی مشکل داره!

پ ن4: اگه کتابِ خوبی رو سراغ دارین لطفاً بهم بگین .

بد عادت شدم! آخه خیلی از کتابهایی که پارسال دوستان پیشنهاد دادن و خریدم عــــــــــــــــــــــــــــــــالی بودن!

****************

بیت کاملا بی ربط از فاضل نظری و صرفاً چون اسم "صیاد" توش اومده:

آهو نگران است ، بزن تیر خطا را

صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟

۱ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۵
سپیدار

این بار دیگه خوب دیده بودش ! زن از انتهای سالن گذشت، با حیرت به او خیره شد ، و در سایه ی آشپزخانه ناپدید شد .

اُدیل وِرسینی لحظه ای تردید کرد : بهتر بود تعقیبش کند یا دمش را روی کولش بگذارد و هر چه سریعتر آپارتمان را ترک کند؟

این غریبه ای که وارد خانه اش شده بود کیست؟ این اقلاً سومین بار بود ... آخرین بار به قدری گذرا بود که اُدیل فکر کرد خیالاتی شده است، اما این بار هر دو فرصت یافتند نگاهی به هم بیندازند . حتی به نظرش رسید آن زن وقتی می گریخت پس از لحظه ای تعجب از ترس شکلکی نیز در آورده بود .

*****

اینها اولین بند از داستان کوتاه "غریبه" دومین داستان از کتاب " یک روز قشنگ بارانی" اثر " اریک-امانوئل اشمیت " با ترجمه ی شهلا حائری - نشر قطره هستش.

کتابی حاوی 5 داستان کوتاه که بنابر نوشته ی پشت جلد کتاب ، هر یک حکایت زنی را بازگو می کند . زنانی با خصوصیات و خلق و خویی متفاوت ، اما همگی در جست و جوی حقیقت خود و معنای زندگی.

*****

اما قصدم از نوشتن این مطلب معرفی این کتاب نیست! و با عرض معذرت ، تازه میخوام یه خلاصه ی کامل از این داستان "غریبه" رو هم همینجا بنویسم! یعنی میخوام پایان این داستان رو هم به خاطر ارتباطش با مطلب بعدی، "لو" بدم! پس: اگه این کتاب رو نخوندین و تصمیم به خوندنش دارین ، از خوندن ادامه ی این پست چشم پوشی کنید ...

*****

۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۵۳
سپیدار

سجاده ام کجاست؟

می خواهم از همیشگی این اضطراب برخیزم

این دل گرفتگی مداوم شاید

تأثیر سایه من است

 که این سان

 گستاخ و سنگوار

بین خدا و دلم ایستاده ام

سجاده ام کجاست؟

 سلمان هراتی

◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆

این دل گرفتگی مدام "شاید"

تأثیر سایه ی من است؟!!!!!!!!

حتما

...

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد       گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

 

 

۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۰۱
سپیدار

خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و وسیع ترین روزی هایت را بر من در هنگام پیر شدنم و قوی ترین نیروهایت را در من به هنگام خستگی ام قرار ده و مرا به کاهلی در عبادتت و کوری در تشخیص طریقت و ارتکاب خلاف دوستیت و پیوستن با کسی که از تو جدا شود و جدا شدن از کسی که با تو بپیوندد مبتلا مساز.

◇◇◇

نفس من در معرض هلاک است مگر آن که توأش نگاه داری . خدایا اگر غم به سوی من لشکر انگیزد ، ساز و سلاح من تویی و اگر از همه جا و همه کس محروم شوم هدف امیدم تویی و اگر حوادث و شداید بر من هجوم آورد استغاثه ام به تو است و هرچه از دست برود عوضش ، و هر چه تباه شود اصلاحش نزد تو ، و هرچه ناپسند داری تغییرش به دست توست. پس پیش از بلا عافیت ، و پیش از طلب توانگری و پیش از گمراه شدن هدایت را بر من إنعام کن و مرا از رنج عیب جویی بندگان محفوظ دار و ایمنی از روز بازپسینم ارزانی دار و از رهبری کاملم برخوردار ساز .

بخشی از دعای بیستم صحیفه ی سجادیه 

◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆

بالاخره موفق شدم عید امسال حداقل یه کتاب بخونم !!!

کتاب"نیایش" دکتر علی شریعتی رو پارسال به سفارش دوست بزرگواری خریدم ولی تا چند روز پیش فرصت خوندنش فراهم نشده بود . تا اینکه حال و روز این روزهام من رو به سمت این کتاب کشوند و دیدم چه کتاب خوبیه! از اون کتابهاست که اینقدر لذت خوندنش رو با اطرافیان به صورت شفاهی به اشتراک گذاشتم که نوبت گرفتن بعد از من بخونندش!(قبلا گفتم که وقتی من کتابی رو می خونم ، اطرافیان چاره ای ندارن جز اینکه به بخش های منتخب من از اون کتاب گوش فرا دهند!)

مجموعه آثار 8 (نیایش)

کتاب نیایش از 4 بخش یا دفتر تشکیل شده.

دفتر اول : ترجمه ی کتاب نیایش از الکسیس کارل با مقدمه ای از دکتر شریعتی

دکتر الکسیس کارل برنده ی دو جایزه ی نوبل ، نه فیلسوف و ادیب بوده و نه کشیش و جامعه شناس و نه حتی روانشناس بلکه یه فیزیولوژیست و جراح بوده که درباره ی "نیایش" مطالعه کرده و همین فیزیولوژیست بودنش لذت خوندن کتاب رو بیشتر تر کرده. شاید برای اینکه:

خوش تر آن باشد که سرّ دلبران/گفته آید در حدیث دیگران

دفتر دوم: مکتب سجاد: آگاهی ، عشق ، نیاز و جهاد در نیایش

سخنرانی پیاده ی شده ی دکتر درباره ی نیایش . این بخش فوق العاده قشنگ و خوندنیه! 

دفتر سوم: نیایش (متن نیایش دکتر شریعتی )

دفتر چهارم: زیباترین روح پرستنده ، امام سجاد علیه السلام ؛ که به شخصه این بخش رو خیلی دوست دارم و طبق عادت که زیر کلمات و جملاتی که برام جالبند خط می کشم، این بخش از کتاب رو تقریبا خط خطی کردم !

بخش هایی از کتاب: (هر چند اگه قرار بود فقط جاهایی که زیرشون خط کشیدم رو اینجا بنویسم باید تقریبا یک سوم کتاب رو پیاده می کردم !)

۱ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۷
سپیدار

عیدتون مبارک باشه

ان شاءالله این عید و این سال همون عید و سالی باشه که منتظرش بودین و بودیم. 

*•*•*•*•*•*•*•*•*•*

روزای تعطیلی عید یکی از بهترین زمانهاست برا کتاب خوندن!(البته غیر از چند روز اولش که رفت و آمد زیاده! )

دوست داشتم با دقت و حوصله کتابهامو ببینم و چند تا از بهترینهاشو معرفی کنم برا دوستان کتابخونم . اما ...نشد  و فکر نکنم حالا حالاها دیگه بشه!

پس به حافظه ی نداشته ام رجوع می کنم :

1- کتاب معرکه ی "ریشه ها" نوشته ی  الکس هیلی که قبلا تو همین وبلاگ(+) معرفیش کردم . کتابی بی نهایت قشنگ و خوندنی... بخونیدش دیگه !

2- "بادبادک باز" نوشته ی خالد حسینی (از اونجایی که کتابهای خالد حسینی تو ایران توسط مترجمهای مختلف ترجمه میشه و انتشارات مختلف اقدام به چاپشون می کنن ، نمیدونم بقیه ی ترجمه های این کتاب چطوری هستن ولی کتاب من که توسط زیبا گنجی و پریسا سلیمان زاده ترجمه شده و انتشارات مروارید چاپ کرده قشنگه!) کتاب درباره ی مردان سرزمین افغانستانه ! قصه ی بادبادک باز درباره ی سرنوشت عجیب حسن ، امیر ، علی و ... سهرابه! اصلا خالد حسینی یه قصه گوی فوق العاده ست ! کتاب شیرین و پر کششیه البته یه ایراد هم داره و اون اینکه تو هیچ جای این کتاب اثری از عامل بدبختی مردم افغان و حامیان و به وجود آورندگان طالبان نیست ! با این حال حس و حال قصه خیلی خوبه اصلا فکر نمی کنی یه قصه ی خارجی می خونی! این کتاب رو تا حالا حدود ده نفر ازم گرفتن و خوندن و بعضی دوبار دوبار خوندنش!

3- داستان سیستان، ده روز با رهبر - انتشارات قدیانی

این کتاب یادداشتهای رضا امیرخانی از سفری هست که فکر می کنم سال 81 یا 82 همراه رهبر به سیستان و بلوچستان رفته بود.

نثر این کتاب بی نهایت شیرینه با یه طنز فوق العاده ! اگه کسی تو دلش بغضی نسبت به آیت الله خامنه ای نداشته باشه از خوندن این کتاب لذت میبره . اما اگه مثل من عاشق آقا باشه که حتما این کتاب رو دوست خواهد داشت. حواشی این سفر و ماجراهایی که برای آقای امیرخانی اتفاق می افته و طرز قصه گویی جناب امیرخانی واقعا قشنگه !(طبیعیه که من سفرنامه ی کسان دیگه ای که همراه رهبر شدن تو سفر به شهرهای مختلف رو هم خونده باشم ولی هیچکدوم به گرد پای داستان سیستان هم نمی رسند !) این کتاب رو که چندین بار خوندمش! تا حالا 4 بار خریدم ؛ یکیش رو کادو دادم ، دو تاش رو برندگان برنگردوندن بهم و چهارمی فعلا دست خودمه !

تقریبا همه ی کتابهای امیرخانی رو خوندم و دارم (غیر از سرلوحه ها)ولی این کتاب رو بیشتر از بقیه دوست دارم . از بین بقیه ی کتابهای امیرخانی جانستان کابلستان کتاب خوشخوان تریه! منِ او (اسمش از خودش قشنگتره)  کمی سخت و پیچیده ست . البته به شخصه کارهای غیر داستانی امیرخانی رو بیشتر می پسندم مثل: نشت نشا و نفحات نفت

کتاب "مسیح در شب قدر" هم تو همین مایه هاست  - دیدار آقا با خانواده ی شهدای مسیحی - و من طبعا و طبیعتا دوسش دارم .

4- بیشتر کتابای مصطفی مستور از جمله استخوان خوک و دست های جذامی، من دانای کل هستم ،  حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه ، من گنجشک نیستم و  ... . که درباره ی کتابهای مستور هم قبلا (+) نوشتم !

5- کتاب های بی نظیر سید شهیدان اهل قلم شهید آوینی همه قشنگند ولی به شخصه "توسعه و و مبانی تمدن غرب" و "حلزونهای خانه به دوش" رو خیلی دوست دارم و خوندنشون رو به همه توصیه می کنم ! درباره ی کتابهای شهید آوینی هم قبلا (+) نوشتم .

6- کتاب شعر هم از قیصر که بگذریم (شما نگذرین) شعرای فاضل نظری (گریه های امپراطور، اقلیت ، آن ها و ضد هر کدوم رو تونستین بخونین)

آهان ! سعدی بزرگ و عزیز من رو فراموش نکنید ! از گلستان که من خیلی دوسش دارم چیزی نمی گم (ولی شما فراموشش نکنین) غزلیاتش واقعا دل آدم رو میبره ! (در مورد من حتی بیشتر از حافظ) 

7- نهج البلاغه با یه ترجمه ی ساده و فهمیدنی که قشنگ بعضی جاها دلت بره و بعضی جاها دلت بسوزه و بعضی جاها از درد بمیری !(ترجمه ی سید جعفر شهیدی خیلی قشنگه ولی من ترجمه ی ساده و قابل فهم مرحوم "محمد دشتی" رو ترجیح میدم . تو ترجمه ی شهیدی به نظر بی سوادی مثل بنده یه مقدار ساده و قابل فهم بودن فدای زیبایی و آهنگین شدن متن شده ! )

8- رمانهای فاخر انتشارات کتاب نیستان هم خوبند مثل "رقص بسمل " و " آن گاه مانند ماه" . آهان الان یادم افتاد کتاب بسیار بسیار بسیار دوست داشتنی و محشر "نامیرا"ی صادق کرمیار(+) از همین انتشارات رو اگه نخوندین خوندنش رو حتما تو برنامه هاتون بگنجونیدش !

9- حتی اگه کتاب تو ژانر جنگ و دفاع مقدس رو دوست ندارین ، فقط این بار حرف من رو زمین نندازین و کتاب"پایی که جا ماند" سید ناصر حسینی منتشر شده توسط سوره مهر رو بخونید . مطمئنم پشیمون نمیشید . اگه خوشتون اومد کتاب " سفر به گرای 270 درجه" رو هم بخونین که زیادی خوبه !

و کلی کتاب دیگه که دل و دماغ و حوصله ی سر زدن به کتابخونه ام رو ندارم تا ببینم شون و یادم بیان!

تو موضوع "کتابهای من" وبلاگ تا جایی که تونستم درباره ی بعضی کتابهای خوبم توضیح دادم ان شاءالله بتونم باز هم کتاب بخونم و درباره شون بنویسم (میشه برام دعا کنید ؟ خیییییییییییلی زیاد !)

دلم میخواست این عید کتاب "دُن آرام" رو بخونم که ...!

نکته: ترتیب معرفی این کتابها فقط نشان دهنده ی ترتیبی هست که اونا به خاطرم خطور کردن نه نشاندهنده ی رجحان و ارزششون !

◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆

پ ن1:

یا مقلب القلوب ...

پ ن2:

نمازی خوانده ام در بارش یکریز ترتیلش           فدای عطر "حول حالنا"ی سال تحویلش 

۳ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۰۵
سپیدار

تن ات آسمان

و چشمان تو ، ماه

حریر دلت از نخ آب و آه

تو غنچه ، تو شبنم

تو پروانه ای روی برگ

من و ناگهان رعد و برق

من و بی محابا تگرگ

من و واژه ها سنگ

سکوت نگاهِ تو شیشه

شکستم دلت را دوباره

شکستم دلت را همیشه

عرفان نظرآهاری(از کتاب: من بیابان ،همسرم باد )

۱ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۷
سپیدار

خیلی وقت بود موضوع "کتابهای من" این وبلاگ مهجور مونده بود . پس سری زدم به کتابخونه :

***

دشت بان نوشته ی احمد دهقان از سری کتابهای متون فاخر/رمان نوجوان هست که انتشارات کتاب نیستان منتشرش کرده

کتاب کودک و نوجوان: دشتبان

درسته که کتاب در اصل یه رمان نوجوانان محسوب میشه  ولی فکر می کنم برا بزرگسالان هم جذاب باشه.

داستان از زبان نوجوانی9-10 ساله به اسم ناصر روایت میشه که پدربزرگش دشت بانِ تو دشتی کنار رود الوند  . داستان شروع جنگ و آوارگی ! آدمهایی که با هر چی که میتونن از خونه و زندگیشون فرار می کنند .فراری که راهش رو سربازای دشمن بستن . داستان بزرگ شدن تو موقعیتی خاص!

 اقامت در غاری قدیمی و یادآوری زندگی خاطره انگیز پدربزرگ . داستان عشقی که پدربزرگ یواش یواش و بنابر موقعیت های خاص، لابه لای تعریف قصه ی قصر خسرو و قصر شیرین ،گاه گاهی غبار زمان رو از روی اون هم کنار میزنه .

اما برای خود من شخصیت مادر قصه فوق العاده جذاب و شیرین و دوست داشتنی بود ! از اون زنهای محکم و کاربلد !

***

اولین چیزی که از این داستان به یادم مونده روابط انسانی بین آدمها بود . توی اون جنگ و آوارگی دیدنِ این روابط و احساس های لطیف آدمی خیلی حسّ خوبی داشت . حُجب و زیبایی شرقی و ایرانی حاکم بر روابط خانوادگی "دشت بان" خیلی شیرین و دلچسب بود .

و زن اصیل ایرانی ؛ خیلی فهیم و سختکوش و از همه مهمتر یه تکیه گاه امن برای همه !

***

پ ن: هنوز به نظرم " سفر به گرای 270 درجه" بهترین کتاب احمد دهقان و یکی از بهترین ها تو نوع خودشه !

"سفر به گرای 270 درجه" الان چند وقتی هست که دست عزیزی امانتِ . یادم باشه برگشت ، ببینمش و درباره اش بنویسم !

- این کتاب هم جزء چند تا کتابیِ که با وجود اینکه خیلی دوسِشون دارم هنوز درباره شون ننوشتم!-

۲ ۱۰ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۵
سپیدار