امان از " جدایی " ...
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و وسیع ترین روزی هایت را بر من در هنگام پیر شدنم و قوی ترین نیروهایت را در من به هنگام خستگی ام قرار ده و مرا به کاهلی در عبادتت و کوری در تشخیص طریقت و ارتکاب خلاف دوستیت و پیوستن با کسی که از تو جدا شود و جدا شدن از کسی که با تو بپیوندد مبتلا مساز.
◇◇◇
نفس من در معرض هلاک است مگر آن که توأش نگاه داری . خدایا اگر غم به سوی من لشکر انگیزد ، ساز و سلاح من تویی و اگر از همه جا و همه کس محروم شوم هدف امیدم تویی و اگر حوادث و شداید بر من هجوم آورد استغاثه ام به تو است و هرچه از دست برود عوضش ، و هر چه تباه شود اصلاحش نزد تو ، و هرچه ناپسند داری تغییرش به دست توست. پس پیش از بلا عافیت ، و پیش از طلب توانگری و پیش از گمراه شدن هدایت را بر من إنعام کن و مرا از رنج عیب جویی بندگان محفوظ دار و ایمنی از روز بازپسینم ارزانی دار و از رهبری کاملم برخوردار ساز .
بخشی از دعای بیستم صحیفه ی سجادیه
◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆
بالاخره موفق شدم عید امسال حداقل یه کتاب بخونم !!!
کتاب"نیایش" دکتر علی شریعتی رو پارسال به سفارش دوست بزرگواری خریدم ولی تا چند روز پیش فرصت خوندنش فراهم نشده بود . تا اینکه حال و روز این روزهام من رو به سمت این کتاب کشوند و دیدم چه کتاب خوبیه! از اون کتابهاست که اینقدر لذت خوندنش رو با اطرافیان به صورت شفاهی به اشتراک گذاشتم که نوبت گرفتن بعد از من بخونندش!(قبلا گفتم که وقتی من کتابی رو می خونم ، اطرافیان چاره ای ندارن جز اینکه به بخش های منتخب من از اون کتاب گوش فرا دهند!)
کتاب نیایش از 4 بخش یا دفتر تشکیل شده.
دفتر اول : ترجمه ی کتاب نیایش از الکسیس کارل با مقدمه ای از دکتر شریعتی
دکتر الکسیس کارل برنده ی دو جایزه ی نوبل ، نه فیلسوف و ادیب بوده و نه کشیش و جامعه شناس و نه حتی روانشناس بلکه یه فیزیولوژیست و جراح بوده که درباره ی "نیایش" مطالعه کرده و همین فیزیولوژیست بودنش لذت خوندن کتاب رو بیشتر تر کرده. شاید برای اینکه:
خوش تر آن باشد که سرّ دلبران/گفته آید در حدیث دیگران
دفتر دوم: مکتب سجاد: آگاهی ، عشق ، نیاز و جهاد در نیایش
سخنرانی پیاده ی شده ی دکتر درباره ی نیایش . این بخش فوق العاده قشنگ و خوندنیه!
دفتر سوم: نیایش (متن نیایش دکتر شریعتی )
دفتر چهارم: زیباترین روح پرستنده ، امام سجاد علیه السلام ؛ که به شخصه این بخش رو خیلی دوست دارم و طبق عادت که زیر کلمات و جملاتی که برام جالبند خط می کشم، این بخش از کتاب رو تقریبا خط خطی کردم !
بخش هایی از کتاب: (هر چند اگه قرار بود فقط جاهایی که زیرشون خط کشیدم رو اینجا بنویسم باید تقریبا یک سوم کتاب رو پیاده می کردم !)
از دفتر اول:
آن ها که دلی خالی از اندیشه دارند خدا را همچون گرمای خورشید و یا عطر گل به طور طبیعی احساس می کنند . اما همین خدایی که این چنین با کسی که "دوست داشتن" را می داند به آسانی کنار می آید ، خود را از چشم آن که جز"فهمیدن" نمی داند پنهان می دارد.
□
صبح نیایش کردن و بقیه روز را همچون یک وحشی به سر بردن بیهوده است .
□
اجتماعاتی که احتیاج به نیایش را در خود کشته اند معمولا از فساد و زوال مصون نخواهند بود.
از دفتر دوم:
آﺛﺎر ﻧﯿﺎﯾﺶ و ﺳﻨﺖ و رﺳﻢ ﭘرستش و دﻋﺎ ﮐﺮدن وﻗﺘﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ ای رو ﺑﻪ ﺿﻌﻒ و ﻓﺮاﻣﻮش ﺷﺪن ﻣﯿﮕﺬارد، ﻣﻘﺪﻣﺎت اﻧﺤﻄﺎط و ﺑﯽ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻣﺎﻧﺪن اﯾﻦ ﻣﻠﺖ و ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
□
نیایش تنها وسیله ای برای کسب نیازمندی های ما نیست، بلکه خود تجلی یک عشق نیز هست .
□
انسان به میزان برخورداری هایی که در زندگی دارد انسان نیست ، بلکه درست به اندازه ی نیازهایی که در خویش احساس می کند انسان است . سطح تعالی و درجه ی کمال هر انسانی را با درجه ی تعالی و کمال نیازهایی که دارد و کمبودهایی که در خود احساس می کند دقیقا می توان اندازه گیری کرد.
□
رنج و تلاش و اضطراب و احساس و عشق درونی و فکری که مذهب و عرفان و هنر از آن متجلی شده است ، در طول تاریخ بشر ، زاده ی جدایی است ... تنهایی یعنی " بی کسی" ، جدایی یعنی " بی اویی" بی او ماندن .
□
دعا کردن مطالبه ی آنچه به لیاقت و کار و اندیشه به دست آید ، به زور دعا ، نیست ، دعا کردن یعنی خواستن؛ و تکرار خواست ها و نیازها، همچون شعار است ، همچون تلقین اصول اعتقادی است ...
□
مسئولیت زاده ی توانایی نیست ، زاده ی آگاهی است و زاده ی انسان بودن
از دفتر سوم:
خدایا: مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح حقیر ، در پناه روح های پرشکوه چون علی و دل های زیبای همه ی قرن ها- از گلیگمیش تا سارتر ، و از لوپی تا عین القضاة و از مهراوه تا رزاس پاک گردان .
از دفتر چهارم:
اساسا دعا غیر از این که وسیله ی کسب موارد احتیاج برای دعا کننده می شود ، نفس آن یعنی نفس نیایش و پرستش، عامل تربیت کننده ی روح و ذات نیایشگر است .
□
متأسفانه ما به عنوان انسان ، در طول تاریخ یا دچار تمدن های عقلی می شویم: مثل یونان ، مثل رم ، مثل تمدن امروز دنیا و در مسیر به دست آوردن قدرت و علم و منطق و رشد و آگاهی ، احساس انسان بودن و همه ی سرمایه های معنوی انسانی را از دست می دهیم . فلج ... جامعه ی متمدن ، انسان وحشی
□
انسان گرفتار چهار زندان است ، زندان طبیعت ، تاریخ ، جامعه و خویشتن
انسانی که از آن سه زندان آزاد شده امروز بیشتر زندانی خویش گشته است . در این جا با علم نمی شود از خویشتن آزاد شد . چون علم وسیله ای بود که ما را از زندان های دیگر آزاد می کرد . حالا این "خود" عالِم که می خواهد علم را وسیله کند ، خودش زندانی است .
□
پیامبر آمده که فقط به یاد بیاورد. توی زندگی روزمره این درگیری ها، دشمنی ها، کینه ها، خواست ها، این لذت های پوچ و پست و پایین – دنیا- بی معنی، دائماً و روزمره ترا به قدری مشغول کرده است که فراموش می کنی، بعد وقتی نگاه می کنی، می بینی که یک هفته است راجع به چیزی مشغولی، و رنجش را می بری و حسرتش را داری و لذتش را می بری، که اصلاً به اندازه یک [عطسه] گوسفند و به اندازه آب بینی یک بز (به قول علی”ع”) ارزش ندارد ولی متوجه اش نیستی. یادت می رود. اما وقتی آن ضربه رسالت، وحی، به درون اندیشه ات بخورد، و ترا به یادت بیاورد: که با کی قوم و خویشی؟ کدام روح در توست؟ کدام امانت بر پشت تو است، و شاگرد چه آموزش و کدام آموزگار هستی؟ یک مرتبه متوجه می شوی که چه گوهر بزرگ و نابی داری، اما در لجن می لولی، و مثل زاغ لجن خوار شده ای و به چه شعفی!
□
کسی که عشق را نفهمد اگر هم به میزانی قدرت علمی اش قوی بشود، که زندانبان طبیعت گردد و حتی طبیعت را اسیر خودش بداند باز به اندازه یک حیوان اسیر خودش خواهد بود.
□
عقل بزرگترین عامل در تمدن سازی جامعه های بشری بوده و جامعه متمدن ساخته است، عشق نیز بزرگترین عاملی بوده که انسان متمدن ساخته است. جامعه متمدن غیر از انسان متمدن است، گاه در یک جامعه وحشی مثل مدینه و مکه و عربستان قرن هفتم(میلادی)، انسان های متمدن ساخته می شوند، که تاریخ هنوز مثلشان را سراغ ندارد، و گاه در جامعه های متمدنی که امروز بر جهان حاکم است و ما می بینیم که تا کجا رفته اند، انسان های وحشی ای زندگی می کنند و پرورده می شوند.
***********************
چرا من ننالم ز هجران که نالد زمین از فراق آسمان از جدایی
پ ن: این روزا چقدر تو شبکه های اجتماعی و مجازی می بینم تبلیغ میشه برا دعا! اون هم چه دعا کردنی! رفع گرفتاری های مختلف فقط با دعا! با تأکید بر "فقط"!
***
من خواستم مثل شما زیر جملات خوب کتاب خط بکشم ( کتاب هبوط در کویر رو که قبل از عید داشتم میخوندم ! ) دیدم اینطور پیش برم علاوه بر خط خطی شدن کل کتاب منم ی دو سه هفته ای مشغولش میشم ! خلاصه ی 30 صفحه ای بیشتر با این روش پیش نرفتم :D و دوباره مثل قبل به تند خوانی و سریع تموم کردن و رفتن سر کتاب و درس برگشتم :D