سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

چرا بی‌قراری؟ چرا درهمی؟

چرا داغ‌داری؟ خرابی؟ بمی؟! 

مگر سرنوشت منی اینقدَر

غم‌انگیز و پیچیده و مبهمی؟ 

مرا دوست داری ولی تا کجا؟

مرا تا کجا “دوستت‌دارم‌”ی؟

نه با تو دلم خوش، نه بی تو دلم…

جهنم-بهشتی، نه! شادی-غمی

تو هم مثل باران که نفرین شده‌ست

بیایی زیادی، نیایی کمی 

جهان، ابر خاموش و بی‌حاصلی‌ست

بگو باز باران! بگو نم‌نمی  ...

مژگان عباسلو



 پ ن: خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود ... خیلی خوب بود !

۴ ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۰۴
سپیدار

ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود.

*******

ببینید چی پیدا کردم !

یه مجموعه ی عاااااالی برای بچه های 11_12 ساله تااااا 120 ساله! مجموعه ای خوش آب و رنگ و کم حجم!

مجموعه ی 16 جلدی سرداران ایران زمین !

منتشر شده توسط کتابهای شکوفه وابسته به انتشارات امیر کبیر. 

هر کدوم از این 16 جلد به قصه ی کوتاهی از زندگی یک سردار و بزرگمرد تاریخ گذشته و حال ایران پرداخته .

با این اسامی:

1_ نیرنگ : آریوبرزن 

2. آینه های سورنا 

3. سردار سرکش: بهرام چوبین

4. جوانمردان صحرا: یعقوب لیث صفاری

5. جشن آتش : علی پسر بویه 

6. زیر نگاه سلطان : عبدالرزاق سبزواری

7. کاروانسرای پریان : الله وردی خان

8. آب و آتش : امام قلی خان

9. جوانترین سردار : میرمهنا

10: کمین : عباس میرزا

11: نبرد در تاریکی : حسن خان ساری اصلان

12: فقط یک نفر: باقرخان تنگستانی 

13: دامی برای صیاد : رئیس علی دلواری

14. سردار سبز : میرزا کوچک خان جنگلی

15. آسوده اش نگذارید : دکتر مصطفی چمران

16. صدای نفس های دشمن : ابراهیم همت

جلد یک رو که درباره ی آریوبرزن هست ندارم !

2: آینه های سورنا :

قصه ی پیروزی سورنا سردار 29 ساله ی اُرُد پادشاه اشکانی بر کراسوس امپراتور روم در نبرد حرّان . با حیله ی آینه ای بودن زره های سپاه سورنا و هنر تیراندازاش و طبق معمول بالا رفتن محبوبیت سورنا و حسادت ارد بزرگ!!! و قتل سورنا! شروع قصه هم خیلی جالبه ! غافلگیری اُرُد با قل خوردن سر کراسوس و افتادنش کنار پاش زمان تماشای تئاتر!

3. سردار سرکش :

بهرام چوبین یکی از سردارای خسروپرویز که علیه ظلم شاه قیام میکنه . زندانیان دژ فراموشی رو که کسی حق نداشت حتی اسم این دژ رو به زبان بیاره ، آزاد میکنه و با لشگرش به کاخ خسروپرویز حمله میکنه . خسروپرویز به امپراتور روم پناهنده میشه و ازش یه سپاه بزرگ میگیره برای پس گرفتن تاج و تختش به بهای دادن دو تا شهر ایران به روم ! حاکمان بخش های دیگه ی ایران هم از ترس اینکه خسرو جنگ رو ببره بهش ملحق شدند و بهرام چوبین شکست خورده و به بلخ فرارمیکنه و تو بلخ با نقشه ی خسروپرویز کشته میشه . و خسرو هم دو شهر ایران رو میده و با دختر امپراتور روم ازدواج میکنه!!!!!!

جلد4 : جوانمردان صحرا ، یعقوب لیث صفاری و جلد 5 :جشن آتش، علی پسر بویه رو ندارم !

6.زیر نگاه سلطان:

عبدالرزاق سبزواری پهلوان نامدار از ده باشتین سبزوار برای دیدن پهلوانان آذربایجان به اونجا میره و رئیس نگهبانهای سلطان ابوسعید مغول رو تو تیراندازی شکست میده و میشه رئیس نگهبانهای سلطان مغول. بعد عبدالرزاق همراه باسقاق یعنی مامور جمع کردن مالیات به کرمان میره برای محافظت از مالیاتی که جمع میشه . تو کرمان شاهد بدبختی مردم و ظلم مامورای مغول به مردم بدبخت میشه و از جمع اونها فرار میکنه و خودشو به باشتین میرسونه. 

یه روز که مامورای مالیات به باشتین اومده بودن از مردی که تو خونه اش بودن شراب میخوان و مرد برای دادخواهی و چاره خواهی میره تو زورخونه پیش پهلوانهای دهشون. 

سه پهلوان دوتا از مامورای مالیات گیر رو می کشند و یکی فرار می کنه . 

عبدالرزاق جوانها رو جمع و داری برپا میکنه. بعد خودش دستار از سر برمی داره و یک سرش رو به طناب دار می بنده و میگه یا مغولها رو از پا میندازیم یا کشته میشیم. سر به دار میدیم اما تن به ذلت نمیدیم. بقیه پهلوانها و جوانان ده هم دستارشون رو به طناب دار بستند .

پهلوانان با پنجاه سوار سلطان جنگیدند و شکستشون دادند . به یه کاروان مغول حامل طلا و پارچه و ابریشم حمله و مصادره اش کردند و تو شمال خراسان گله ای با سه هزار اسب سلطان ابوسعید رو گرفتند تا سربازان خودشون رو مسلح و سواره کنند . عبدالرزاق با سواران سربدارش به سبزوار حمله کرد و مغولها رو بیرون کرد و حکومت سربداران رو پایه گذاشت . 

اونها تو شهرهایی که فتح میکردن مالیات سنگین رو از دوش مردم برداشتند و سفره های بزرگ غذا برای تهیدستان پهن می کردند . 

حکومت سربداران تا پنجاه سال تو خراسان پایدار بود!

7. کاروانسرای پریان:

از اونجایی که به سی و سه پل میگن پل الله وردی خان منم فکر می کردم ایشون باید یه معماری چیزی باشند اما الان متوجه شدم الله وردی خان علاوه بر اینکه حاکم شیراز بودند در زمان سلطنت شاه عباس صفوی ، یکی از سرداران ایران و فرمانده ی ارتش شاه عباس بوده که شرق و غرب ایران ما رو از چنگ ازبک ها و عثمانی ها آزاد کرده.

ازبکها از شرق اومده و با کشتار و غارت ، از خراسان تا مازندران پیش اومده بودند . 

الله وردی خان، ازبک ها رو تو شرق و کاروانسرای پریان شکست میده و عثمانی ها رو تو غرب و تبریز غافلگیر کرده و شکست میده.

عثمانی ها در قلعه های ایروان پناه می گیرند و با حفر راه به سمت دیوارهای قلعه و جابه جایی پی های دیوار قلعه با چوب و آتش زدن اونها قلعه نشین ها رو شکست دادند . 

امپراتور عثمانی سردار بزرگش که اروپایی ها رو شکست داده بود رو با صدهزار نفر به طرف ایران روانه می کنه و الله وردی خان با نقشه ای باعث کمبود آب و آذوقه ی لشگر دشمن میشه و سردار عثمانی در کوهستانهای خوی با ایرانی ها رو در رو شده و بعد از دادن بیست هزار کشته و زخمی ، به سمت دریاچه ی وان فرار میکنند و امپراتور عثمانی مجبور به امضای پیمان صلح با ایران و چشم پوشی از سرزمین های آزاد شده میشه. جالب اینکه اینقدر شاه عباس از پیروزی این سردارش ذوق کرده بود که در برگشت از جنگ به اصفهان جلوی چشم مردم ، الله وردی خان رو سوار اسب خودش میکنه و خودش پیاده به راه می افته . سرداری که 125 قلعه ی عثمانی ها رو با شمشیر و هوش خودش آزاد کرده بود .

8. آب و آتش:

شما امام قلی میشناسی؟ همون سردار ایران زمان شاه عباس که پرتقالی ها رو از جزیره ی هرمز بیرون کرد! اگه میشناسی که دمت گرم . اگه نمیشناسی که هم دردیم! چرا ما اینقدر با تاریخ خودمون غریبه ایم؟!!!

اگه دنیا انگشتر باشد هرمز نگین آن است . جمله ای که قرنها بین تاجران دنیا مشهور بوده و اهمیت این جزیره رو میرسونه و دلیل طمع پرتقالیها بهش!

تو جزیره مردی رو به جرم اهانت به یکی از سربازی ارتش پادشاه فیلیپ ،پادشاه پرتغال و اسپانیا دار میزنن ! به جرم اینکه تو بازار شلوغ تنه اش به تنه ی سرباز پادشاه خورده!!!! حکومت با ترس!

مجبور کردن تاجران هرمز به فروختن اجناسشون به بهای ناچیز به پرتغالیها.

میرسید کریم نامی تمام اجناسش رو وسط بازار آتش میزنه تا شاید شاه عباس بشنوه و بعد صد سال هرمزی ها رو از دست ظلم پرتغالیها نجات بده .

امام قلی خان حاکم فارس بود که قبلش جزیره ی بحرین رو آزاد کرده بود و حالا ماموریت داشت قشم و هرمز رو آزاد کنه ! (بحرین! همون جزیره ای که بعضی ها! شوهر دادندش و جدا شدنش از ایران یکی از افتخارات اون سلسله است!)

امام قلی برای آزادی هرمز از سه خان گذشت . 1_ آتش توپ های کشتی سن پی یر 2. دیواری بلند دور شهر 3. قلعه ی پرتغالی ها که طی سی سال بسیار مستحکم و مجهز ساخته شده بود.

کشتی سن پی یر رو با گلوله های پارچه ای آتشین و قایقی با دو بشکه باروت و بریدن لنگرش ناکار کردند .

دیوار شهر رو با بشکه های باروت تو خندق حفر شده پای دیوارها از بین بردند .

قلعه ای که پرتغالیها با گوگرد مذاب ازش دفاع می کردند هم با نقشه ی امام قلی خان و انفجار یه برج قلعه موفق شد پرچم ایران رو به جای پرچم پرتغال بالای قلعه بالا ببره و بالارفتن پرچم ایران همان و تسلیم شدن تعداد زیادی سرباز پرتغالی همان !

شما هم نمیشناختین این مرد بزرگ رو؟ ... بچه هامون هم نمی شناسن! باید یه کاری کرد تا دیر نشده!

جلد 9: جوانترین سردار ، میرمهنا رو هم ندارم

(قبلا کتاب بر جاده های آبی سرخ از نادر ابراهیمی بزرگ درباره ی این بزرگمرد رو تو وبلاگ معرفی کردم.)

10. کمین:

این جلد سرداران یکی از غم انگیزترین های مجموعه است .

عباس میرزا فرزند فتحعلیشاه و سردار شجاع سپاه ایران . 

عباس میرزا از پدرش کمک بیشتری خواسته تا روسها رو شکست بده اما فتحعلیشاه پرداخت فقط یک ششم هزینه ی جنگ رو پذیرفته. برادرای عباس میرزا هم که بهش حسادت می کردند ترجیح می دادند عباس میرزا شکست بخوره و ولیعهدی به اونها برسه . 

شاه با انگلیسی ها متحد میشه علیه روسها . قرار میشه انگلیسی ها افسران توپخانه شون رو به ایران بفرستند و کمک مالی کنند..

سپاه ایران با مشورت افسران انگلیسی تو اصلان دوز اردو میزنه تا آماده ی جنگ با روس ها بشه . سپاه در حال استراحت بودند که عباس میرزا می بینه افسران انگلیسی نیستند ... روسها سپاه ایران و عباس میرزا رو غافلگیر می کنند. اسرار سپاه ایران رو انگلیسی ها به روسها گفته و خودشون از اردوگاه فرار کرده بودند . عباس میرزا شکست میخوره و در توافق صلح ، شهرها و سرزمین های شمال رود ارس از خاک ایران جدا میشن!

پس از چند سال که انگلیسی ها با خیانت شون باعث شدند ایران از روسیه شکست بخوره ، این بار تلاش می کنند هرات رو از ایران جدا کنند . عباس میرزا برای نجات هرات سپاه ایران رو رهبری میکنه اما تو نزدیکی هرات ، ناگهان از دنیا میره ! ناگهان!!! سربازان و فرماندهان عباس میرزا اعتقاد داشتند پزشکی که برای درمان پای سردار به لشکرگاه ایران آمده بود مامور انگلیسی ها بوده و اونو مسموم کرده!

(وقتی بچه بودیم پدربزرگم به شوخی می گفت اگه دو تا گنجشک تو آسمون با هم دعوا کنند پای فلانی(یکی از نوه هاش ) در میونه . اما دو قرنی هست که هر جا جنگی شده پای انگلیس در میونه! و صد البته آمریکا )

11. نبرد در تاریکی :

حسن خان ساری اصلان هم یکی از سرداران ایران در جنگ با روسها در زمان فتحعلیشاه ، شاه بی عرضه ی قاجار !

بعد از اینکه روسها شهر گنجه ی ایران رو تصرف کردند و حسن خان میدونست شهر بعدی ایروان هست! برای همین پیش دستی کرد و جلوی روس ها ایستاد .

روسها از اختلاف خان های محلی برای رسیدن به مقاصدشون استفاده می کردند . مصطفی خان حاکم شیروان با سلیم خان حاکم شکّی دشمنی داشت . روسها این دو رو به جان هم انداختند و اول شیروان و بعد شکی رو تصرف کردند . جاسوسهای روس مردم باکو رو علیه حاکمشون به شورش وا داشتند و به همین راحتی باکو رو گرفتند و حال ایروان رو میخواستند. 

چهل و سه روز قلعه ی ایروان رو محاصره کردند. وقتی سربازان روس به پای دیوارهای قلعه رسیدند هیچ کس از بالای قلعه بهشون شلیک نکرد انگار همه ی مردم و مدافعان قلعه از گرسنگی و سرما جان داده بودند. وقتی روسها به داخل قلعه رسیدند ایرانی ها به فرماندهی حسن خان ساری اصلان ، از راه های زیرزمینی قلعه بیرون ریختند و سربازان روس رو در تاریکی دالان های قلعه ایروان غافلگیر کردند . 5 هزار کشته و زخمی حاصل روسها از حمله به ایروان بود!

در طی ده سال که جنگ اول ایران و روسیه ادامه داشت ، نبرد ایروان بزرگترین شکست روسیه از ایران بود . 

رنگ موها و ریش حسن خان روشن بوده برای همین سربازانش لقب ساری اصلان یا شیر زرد رو بهش داده بودن .

12. فقط یک نفر :

170 سال پیش زمان ناصرالدین شاه قاجار انگلستان تصمیم میگیره بوشهر رو تصرف کنه . انگلیسی ها با صندوقهای بزرگی که شایعه کرده بودند پراز طلا و جواهراته وارد بوشهر شدند . جواهراتی که قرار بود پاداش کسانی بشه که با انگلیسی ها همکاری کنند . صندوقهای خالی از جلوی چشم اهالی به کنسولگری انگلیس برده میشن. 

کشتیهای جنگی انگلیس که به ساحل بوشهر رسید به حاکم بوشهر پیام داد که یا شهر رو بدون خونریزی تسلیم کنه یا بوشهر تبدیل به خاکستر میشه . و اگه پرچم ایران رو از بالای برجهای بوشهر پایین بیارن در امان خواهند بود . 

حاکم بوشهر از باقرخان تنگستانی درخواست کمک میکنه. باقرخان و پسرش به قلعه ی ریشهر میرن برای جنگیدن با انگلیسی ها. 

اما همین حاکم بوشهر به طمع اون جواهرات خیالی به سمت انگلیسی ها میره و با مشاوره ی اونها از باقرتنگستانی میخواد قبل از تموم کردن ساخت سنگر و توپخانه تو قلعه ، با 800 تفنگ چیش بره بوشهر و وقتی میرسند بوشهر پیام میده برگردید قلعه . سربازان خسته ی باقرخان به قلعه برمی گردن و مجبور میشن با انگلیسی ها بجنگند ...قلعه سقوط میکنه و احمدخان مجروح میشه و چندین سرتیپ و افسر مهم انگلیسی هم کشته میشن . 

ژنرال استاکر فرمانده ی نیروهای انگلیسی که آماده میشد نیروهای تازه نفس باقرخان رو تو بوشهر زمین گیر کنه به خاطر کشته شدن تعداد زیادی از سربازان و افسران انگلیسی تو جنگ ریشهر از مقامش برکنار میشه . استاکر خودکشی می کنه . فرمانده ی ناوگان انگلستان هم به همین علت برکنار و خودکشی میکنه . خودکشی دو فرمانده ی اصلی باعث پایین اومدن روحیه ی سربازان انگلیسی میشه . شورش تو هند باعث میشه بوشهر رو رها کنند و برای نجات مستعمره شون به سمت هندوستان حرکت کنند .

جلد 13: دامی برای صیاد : رئیس علی دلواری رو هم ندارم.

(شما هم یاد شهید صیاد شیرازی افتادین؟)

14. سردار سبز:

اواخر حکومت قاجار، جنگ جهانی اول ، ایران تحت اشغال چند کشور .

روسها که گیلان رو اشغال کرده و میرزا کوچک خان رو تبعید کرده بودند و بعد از تمام شدن دوره تبعید میرزا اومده بود گیلان رو از روسها پاک کنه. 

میرزا و خواهرزاده اش اسماعیل و سید حمزه با دو تفنگ خالی ، از گروه 15 نفری روسها اسب و تفنگ و مهمات میگیرند و نهضت جنگل رو شروع میکنند. 

روسها برای شکست جنگلی ها ایرانی رو به جنگ ایرانی میفرستند .اول خانی به نام عبدالرزاق شفتی و بعد مفاخرالملک از کارمندان کنسولگری روسیه که به ریاست شهربانی رشت رسونده بودند رو به جنگ میرزا میفرستند ولی جنگلی ها اونها رو شکست میدن .

تو روسیه انقلابی اتفاق میافتد که سربازان روس تصمیم میگیرند برگردند به کشورشان بنابراین انگلیسی های متحدشون که میخواست همراه اونها به روسیه برن وارد گیلان میشن و با روسها متحد میشن برای جنگ با یاران میرزا در منجیل. جنگلی ها با تفنگهای معمولی نمیتونن با انگلیسی هایی که با دو هواپیما و چند زره پوش به کمک روسها با توپخانه ای قوی آمده بودند بجنگند.

انگلیسی ها می مونن برای مقابله با جنگلی ها. سربازان دولتی هم میان به کمک انگلیسی ها و جنگلی ها هم که نمیخوان با ایرانی ها بجنگند هی عقب نشینی می کنن و یواش یواش یاران میرزا از خستگی و گرسنگی مجبور به ترک میرزا میشن . 

میرزا برای کمک گرفتن از جنگجویان ایل شاهسون به سمت خلخال راهی میشه ولی معین الرعایا بلد راهش تو برف گردنه های خلخال ،میرزا رو به وعده ی عفو و بخشش نیروهای دولتی رها میکنه و بدن میرزا و دوست وفادارش که یک آلمانی بود تو برف شدید خلخال یخ میزنه .

15.آسوده اش نگذارید:

سردار بزرگ معاصر ایران دکتر مصطفی چمران

نابغه ای که با کمک تجربیاتش تو لبنان و کردستان میخواست دشمن رو از اهواز دور کنه که کرد ... آب کارون رو به دشت بین اهواز و خرمشهر پمپاژ و تانکهایش دشمن رو زمینگیر کردند . 

قصه ی فرماندهی عملیات با بدنی مجروح . عبور از کرخه و آزادسازی دهلاویه و شهادت دکتر وقتی برای معرفی فرمانده ی جدید منطقه ی دهلاویه بعد از شهادت ایرج رستمی فرمانده ی عملیات آزادسازی دهلاویه رفته بود .

جلد 16: از صدای نفس های دشمن، ابراهیم همت رو هم ندارم.

*********

پ ن:

امیدوارم نسل آینده از ما کتابخون تر باشند تا انشاءالله مجبور به تکرار تاریخ نباشن. امیدوارم نسل آینده با دانستن تاریخ کشور و شناختن قهرمانان این سرزمین اینقدر هوشمند باشه که هر کسی جرأت نکنه هر مزخرف کادوپیچی رو به خوردش بده! نسلی که عکس هر بی هنر بزدلی رو به عنوان قهرمان روی دیوار اتاق و صفحه ی گوشیش نگذاره. نسلی ترازو دار که کسی نتونه چیز تقلبی رو به جای زر و گوهر بهش غالب کنه!

ترازو گر نداری پس، تو را زو ره زند هر کس

یکی قلبی بیاراید ، تو پنداری که زر دارد !

۲ ۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۳۶
سپیدار