سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱۹۶ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

باز قلبم بی بهانه

می نشیند کنج خانه 

صاف و ساده ، کودکانه  

دستهایش زیر چانه 

ریزد اشکش دانه دانه

 ♥♥♥ 

یادم آرد کربلا را 

 نینوای پر بلا را

یادی از آن ظهر غمگین

 یاد پیکرهای خونین

شقه شقه پاره پاره 

از دم تیغ سواران

ضربه های نیزه داران 

♥♥♥

ناگهان از دور پیدا 

گرد و خاک اسب سقا 

دل شکسته ، مشک پاره

گو ندارد راه چاره

 تا بیارد 

آب بهر طفل عطشان

 ناگهان در خاک غلطان

آب و اشکُ

دست ومشکُ 

صوت قرآن

♥♥♥

یادی از یک روز دیرین 

شاه دین افتاده از زین

 هله هله از قوم بی دین 

جسم ِعریان

 پای کوبِ نعل اسبان 

زوزه ی گرگان خونخوار

بهر یک  بیمار تب دار 

وندرین صحرای سوزان

 ♥♥♥

در میان مستی و شادی اعداء

 گو زمستان گشته برپا

چون فتاده لرزشی بر جان طفلان

می دوند  هر سو هراسان  

پای بر خار مغیلان

بهره ی هر  نازدانه 

تازیانه 

گوش پاره 

آه و ناله

 ♥♥♥

قطره قطره همچو باران

اشک از چشمان زینب 

می چکد بر چادر خاکی بی بی

یادی از پهلوی نیلی 

ضربت  شلاق و سیلی 

غربت و سنگ و شماتت

می کند بر هرسه طاقت 

وای از آن صوت قرآن

همچو یک خورشید تابان

 بر سر ِ نی سربداران

خیزران بر نای و دندان  

پیش چشم گل عزاران

♥♥♥

و ندرآن کنج خرابه 

هق هق چند نازدانه

لرزش دندان و شانه

 ناله های غمگنانه

می کشَد از دل زبانه

 ♥♥♥

آتشین نطق علی را

 می سراید 

زینت صبر و شجاعت

 کوه طاقت 

همچو طوفان

 می کند ویران بنای ظلم و ظلمت 

می کند رسوا به عالم 

چهره های زشت و نکبت

 ♥♥♥♥♥

امیرحمزه مهرابی

۰ ۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۶:۳۳
سپیدار

ما در این شهر غریبیم و در این مُلک فقیر

در کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

من نظر باز گرفتن نتوانم همه عمر

از من ای خسرو خوبان، تو نظر باز مگیر

گرچه در خیل تو بسیار بِه از ما باشد

ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر

در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی

باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر

گر بگویم که مرا روح پریشانی نیست

رنگ رخسار خبر می دهد از سرّ ضمیر

عجب از جهل کسانی که مرا پند دهند

برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر

(شعر : سعدی بـــــــــــــزرگ)

************************************

پ ن: صدای "محمد معتمدی" رو تازه کشف کردم. و این هم یکی از تصنیف های ایشون که خودم رو باهاش خفه کردم

۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۲۲:۳۴
سپیدار

 آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌

از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد

تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد ؟

ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد

آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌

از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد

این دو بیت مطلع شعر بلندیه که مرتضی امیری اسفندقه ، شاعر خوب کشورمون برای برادر شهیدش سروده و رضا یزدانی هم خوندتش تو آلبوم "ساعت5 شب"!

متن کامل این شعر رو تو ادامه ی مطلب بخونید

۰ ۲۶ مهر ۹۳ ، ۱۴:۵۰
سپیدار

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی ، که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی ، در ماجرا ببستی

نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی

دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه ، چو به انتظار خستی

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا*
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی ، من و عاشقی و مستی

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد ، به از آن که خود پرستی

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی

(سعدی)

*  هَیْجَا : جنگ

 

۰ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۲۱:۱۵
سپیدار
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو بجز جان او اسپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

فکر نمی کنم دیگه کسی رو دست حافظ ما بلند شه ! 700 -800 ساله که نتونستن !

پ ن: یه زمانی دوست داشتم دیوان حافظ رو حفظ کنم ؛ اما حیف ...

۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۵۰
سپیدار

تا دامن از من کشیدی ، ای سرو سیمین تن من

هر شب زخونابه ی دل ، پر گل بود دامن من

 بنشین چو گل در کنارم ، تا بشکفد گل زخارم

ای روی تو لاله زارم ، وی موی تو سوسن من

تا عشق و رندیست کیشم ، یکسان بود نوش و نیشم

من دشمن جان خویشم ، گر او بود دشمن من

قسمت اگر زهر اگر مل ، بالین اگر خار اگر گل  

غمگین نباشم که باشد کوی رضا مسکن من  

ای گریه دل را صفا ده ، رنگی به رخسار ما ده

خاکم به باد فنا ده ، ای سیل بنیان کن من

وی مرغ شب همرهی کن ، زاری به حال رهی کن

تا بر دلم رحمت آرد صیاد صیدافکن من


این شعر رهی معیری با اسم "کوی رضا"  رو علیرضا افتخاری خونده ، محشر! بینهایت دل انگیز! تصنیف "سرو سیمین تن " تو آلبوم سرو سیمین

دانلود این تصنیف

متن کامل این شعر رهی معیری ، در ادامه مطلب

۰ ۱۴ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۰
سپیدار

سپاس خدایی را که ، هر چند در قفس نگشود ، اما ...

هرگز تنهایم نگذاشت.

هرگاه غریبه ای رفت ، آشنایی را رساند .

و چون پروانه ای پرید ، پرنده ای را نشاند!

سپاس خدایی را که ...

تنهایم نگذاشت!  

۰ ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۴
سپیدار

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من

گر از قفس گریزم، کجا روم ، کجا من؟

کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندانم

که دیده برگشودم به کنج تنگنا ، من

نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من

ز من هر آن که او دور ، چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن که نزدیک ، از او جدا ، جدا ، من!

نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من

ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من


شعر زیبایی از سیمین بهبهانی -که امروز به دیدار پروردگارش رفت- و قسمتهایی از شعر رو همایون شجریان با صدای قشنگش خونده .

پ ن: شعر خیلی لطیف و دلنشینه . صدای همایون شجریان هم قشنگ روش نشسته .

از اون شعرهایی که بعضی وقتها آدم فکر میکنه خودش این شعر رو گفته ! 

۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۴۵
سپیدار

این خاک گهربار که ایران شده نامش

شیری است که در بین دو دریاست کنامش

 

خورشید برون آمده هر صبح ز مشرق

از برج اسد داده به اخلاص سلامش

 

مهتاب نشسته سر هر گنبد این خاک

از نی‌شکر فارس شکرگون شده جامش

 

از مرز فرا رفته به پیغمبری شعر

با سعدی و با مولوی از عشق پیامش

 

شوقی ازلی دارم بر خاک عزیزش

عشقی ابدی در دل دارم به دوامش

 

پیش ستم زورگران سینه سپر کرد

بنگر که از این همت دنیا شده رامش

 

از شرق مشرف بشو ای باد صبا تا

یک بار سلامم برسانی به امامش


شاعر این شعر خانوم " آنا برزینا " اوکراینی و استاد ادبیات فارسی تو روسیه است . خانم برزینا این شعر رو نیمه ماه مبارک امسال تو بیت رهبری خوندن .

خانوم آنا ، همون خانوم شیک پوش و خوش تیپ بود که ردیف جلو نشسته بود!

پ ن : خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران

 

۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۲۴
سپیدار

با دوست پری شأنم و بی دوست پریشان!

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی

اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی*

(هر دو از علیرضا بدیع)


* این غزل علیرضا بدیع رو حجت اشرف زاده خیلی قشنگ خونده که اینجا می تونید متن شعر رو بخونید ، دانلودش کنید یا از شنیدنش لذت ببرید.

۰ ۰۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۰۷
سپیدار