پنجشنبه با دوستان رفتیم برای جشن 4 سالگی دکتر سلام. این هم یه گزارش مختصر صرفا جهت ثبت در تاریخ :
پنجشنبه با دوستان رفتیم برای جشن 4 سالگی دکتر سلام. این هم یه گزارش مختصر صرفا جهت ثبت در تاریخ :
آخرین باری که از ته دل خندیدین رو یادتون میاد؟
...
شاید بهتر باشه سخت نگیریم ... اگه برای خندیدن منتظر رفع تمام همّ و غم ها و تمام دلتنگی ها و غصّه ها باشیم شاید خندیدن رو فراموش کنیم ... دنیاست دیگه ! به قول سایه :
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دلِ آدمیان است
حالا که روزگار قراره با دلِ ما بازی کنه ، چاره ای نیست جز اینکه ما هم وارد بازیش بشیم . اینطوری شاید یه وقتهایی هم توپ(دل) رو بهمون پاس بده ولی اگه یه گوشه بشینیم و غصه بخوریم و قوانین بازیش رو نپذیریم تکی باهاش بازی میکنه و فقط حسرتش برامون می مونه .
...
این رفیق جان من اینقدر خوشگل میخنده که از خنده اش خنده م میگیره . وقتی باهمیم خیلی راحت به مشکلاتی که در حالت عادی براشون غصه می خوریم و گریه می کنیم ، می خندیم ...از قضا بیشترین خنده هامون هم تو حرم امام رضای جانه!جایی که مردم گریه می کنن و دردهاشون رو به امام رضا میگن من و این دوستم معمولا خنده هامون رو براش می بریم!
...
یکی از این دوستها پیدا کنید از نون شب واجبتره داشتنشون ... دور آدمهای تلخ و غرغرو رو هم یه خط قرمز پررنگ بکشید ... خودتون هم تلخ نباشید تا خدایی نکرده یه وقت دورتون خط قرمز پررنگ نکشن !
شاد زی با سیه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
الحمدلله که باز امام رئوف منت سرمون گذاشت و روز عید غدیر، ما رو مهمون صحن و سرای باصفاش کرد .
هر سفر مشهد ما یه چیز خاص داره . این بار رفیق جان من رکورد دیر رسیدن به راه آهن رو شکست !
هر کجا رفته ام این درد مداوا نشده
باز هم ناله و فریاد دلم می خواهد
هشتمین نور خداداد دلم می خواهد
شوق پابوسی شیرین به سرم افتاده
من اگر تیشه فرهاد دلم می خواهد
***
دست بر سینه، سلامی و سپس اذن دخول
گوشه صحن گوهر شاد دلم می خواهد
به امیدی که رضا ضامن من هم بشود
شده ام آهو و صیاد دلم می خواهد
***
همه با دست پر از سمت حرم می آیند
از همان که به همه داد، دلم می خواهد
از همان جنس نگاهی که در آن سلمانی
به سیه کاسه ای افتاد، دلم می خواهد
***
هر کجا رفته ام این درد مداوا نشده
چقدر پنجره فولاد دلم می خواهد
یا معین الضعفا ، جان جوادت مددی
که ز دستان تو امداد دلم می خواهد
***
پ ن: الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و الائمة المعصومین علیهم السلام
پسر حضرت دریا ! دل مارا دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
عیدتون مبارک
عید میلاد امام نازنینمون امام هادی علیه السّلام مبارک باشه ان شاءالله .
نگاره ی 5
هر دانلود پنج صلوات
صلوات ها پیشکش به ساحت امام هادی علیه السّلام
نذر نگاهش
نگاره ی 6
هر دانلود پنج صلوات
نذر نگاهش
نگاره ی 7
هر دانلود پنج صلوات
نذر نگاهش
نگاره ی 8
هر دانلود پنج صلوات
نذر نگاهش
نگاره ی 9
هر دانلود پنج صلوات
نذر نگاهش
نگاره ی 10
هر دانلود پنج صلوات
نذر نگاهش
خانم صادقیان عزیز و خانم خاتم نازنین : رمز دانلود همون رمز قبلی
صحرا جان : رمز خودت + 3831= رمز جدید ! (ایمیلت رو نداشتم رمز رو برات بفرستم)
***
صرفاً جهت اطلاع:
پاورپوینت های رمز دار نگاره ها ، پیرو این پست ، به کسانی تقدیم میشه که کتاب بخرند و کتاب بخونند!
(دوستان اگه پستهای مربوط به این پاورها رو مطالعه کنند متوجه میشن چطور میشه پاورها رو داشته باشند . اگه از سایت کتاب فردا یا هر سایت دیگه ای کتابها رو تهیه کردن ، کد رهگیری خرید رو درِگوشی و خصوصی به ما میدن و ما رمز دانلود رو ایمیلی تقدیمشون می کنیم . تعداد کتابخونها زیاد نیست وگرنه شماره تلگرام میدادم که عکس کتابها رو برام بفرستین و رمز رو بگیرین!)
مامان طاهره ی عزیزم: رمز دانلود: 4 شماره ی آخر تلفن خودتون :)
***
پ ن:
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
حمیدرضا برقعی
شاید بی اغراق بشه گفت تو ارتباط کلامی بیشترین سهم رو تو انتقال بار احساسی و معنایی یک جمله، لحن و موسیقی کلام گوینده به عهده داره .
همین جمله ی ساده ی " کجا بودی؟" رو نگاه کنیم . با تغییر لحن می تونیم معناهای مختلفی رو انتقال بدیم . مثلا میتونیم طوری ادا کنیم که یعنی نگران طرف مقابل بودیم . یا طوری که نشون بده عصبانی هستیم از دیر کردنش
. یا طوری بگیم که یعنی میدونم کجا بودی و طرف خجالت بکشه
. یا با گفتن این جمله به طرف بفهمونیم چقدر دلمون براش تنگ شده و خیلی وقته ندیدیمش
. یا نه طوری این جمله ی پرسشی رو ادا کنیم که یعنی از بودن طرف تو جایی خاص تعجب کردیم و باورمون نمیشه بودنش تو اون جای خاص رو
. یا با لحنی بگیم که اصلا برامون مهم نیست کجا بوده ولی حالا که اصرار داره بگه ، میشنویم !
حالا بگذریم که فشار یا آکسونی که روی بعضی کلمات جمله می گذاریم یا کشیده و کوتاه ادا کردنشون و بلندی و آرامی صدامون و زبان بدنمون موقع ادای اون جمله و هزار تا عامل دیگه میتونه به یه جمله ی واحد معانی متعدد بده و به همه ی اینها اضافه کنید میزان آشنایی ما با شخصیت و طرز بیان طرف مقابل که کلاً میتونه معنای جمله رو به هم بریزه یعنی با این که جمله و لحن نشون میده طرف عصبانیه یا براش مهم نیست بود و نبود ما یا نگرانمون بوده ولی با شناختی که ازش داریم بفهمیم طرف داره تیکّه میندازه بهمون یا از روی دلتنگی داره اینطوری حرف میزنه و یا با اینکه لحنش لحن دلتنگی و دلسوزیه اما در واقعیت عصبانیه و چشم نداره ما رو ببینه ! و ...
با این همه یارِ کمکی که تو انتقال پیام در شکل ارتباط رو در رو وجود داره باز هم چقدر سوء تفاهم و ناراحتی پیش میاد و برای پایدار بودن رابطه ، چاره ای نیست جز حرف زدن و توضیح خواستن و توضیح دادن و توضیح شنیدن و مثبت نگری و مثبت اندیشی !
حالا اگه بخواهیم یه جمله ی ساده رو تو فضای مجازی برای کسی بنویسیم ، کسی که با شخصیت و طرز بیان ما آشنایی نداره و لحن ما و چهره ی ما رو هم که موقع نوشتن و ادای اون کلمات نمی بینه ، تصور کن چه سوءتفاهمات و سوءبرداشت هایی که ممکنه پیش بیاد ! مخصوصا اگه به این شکلک ها و استیکرها هم دسترسی نداشته باشیم .
دنیای مجازی محدودیت های زمانی و مکانی رو از پیش پای ارتباطات برداشته ولی با حذف ارتباط رو در رو و یارهای کمکیش و محدود کردن فضای ارتباط به صفحه ای کوچک، مشکلات و ابهامات دیگه ای بهش وارد کرده . نمیدونم چه راهی وجود داره برای رفع این مشکلات ولی بارها و بارها شاهد و یک طرف این سوء تفاهمات و سوءبرداشتها بودم .
...
یه نمونه ، تو یه گروه محدود مجازی دارم با کسی درباره ی یه مطلب خاص بحث می کنم . خیلی آروم و ریلکس ! که نفر سوم وارد میشه که بهتره دعوا نکنید و این چیزها ارزش دلخوری نداره و غیره و من متعجب که: دعوا؟!!! فلانی خودش خوب میدونه چقدر برام عزیزه و دوسِش دارم . ما فقط داریم مثل دو تا آدم عاقل و فهمیده با هم حرف می زنیم ! همین!!!
تو این چند سالی که وبلاگ دارم جز یه مورد تو سه سال پیش(تو وبلاگ نابود شده ی قبلی ) که مجبور بودم جواب توهین های خانمی رو با ناراحتی ولی مؤدبانه بدم ، یادم نمیاد جواب کامنتی رو با دلخوری و عصبانیت داده باشم . شاید تو واقعیت عصبانی بشم و تند جواب بدم ولی امکان نداره موقع نوشتن پاسخ، عصبانی باشم اون هم به این دلیل ساده که معمولا یه فاصله ای بین خوندن کامنت و پاسخ دادن می افته که خودش باعث آروم شدنم میشه . حتی موقع نوشتن مطالبی که به اصطلاح غُرنامه است و به ظاهر دارم حرص می خورم هم می تونید 90 درصد مطمئن باشید که لحنم کاملاً آرومه و اونقدرها هم که به نظر میاد عصبانی نیستم! (اصلا من تو نوشتن خیلی مهربونتر از واقعیتم!)
پس دوست عزیزی که فکر کردی با سؤالت من ناراحت شدم ! و فکر کردی جوابم با ناراحتی و عصبانیت بوده و من رو با عذرخواهیت شرمنده کردی!... نه عزیزم ! به هیـــــــــــــــــــــــــــــــچ وجه از سؤالتون ناراحت نشدم (که اصلا جای ناراحتی نداشت ) و جوابی که دادم کاملاً دوستانه و با آرامش بود . تنها یه توضیح ساده برای رفع ابهام.
البته حتما اشکال و اشتباه از من هم بوده که شما همچین برداشتی کردین، با این حال ممنون و سپاسگزار میشم که دوستان جوابهای سپیدار رو همیشه با عینک خوش بینی و مثبت نگری بخونند!
ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی!
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گُل بر سرش افشانم
*
ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی!
مجموع چه غم دارد از من که پـــ ریـــ شـــ انــــ م؟
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
*
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده ی فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بـــــــــــــــــــگردانـــــــــــــد در کوه و بیابانم
*
یک پشت زمین دشمن ، گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
*
دستی ز غمت بر دل ، پایی ز پی ات در گِل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طُرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله ی پنهانم
*
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود ، شاید ؛ من زنده به جانانم
***
محسن چاوشی بخشی از این شعر سعدی بزرگ رو خونده عــــــــــــــــــــــــــــالی . شاهکارش هم برای من دقیقا همین بیت و مصرع تصویر نوشته است .
آهنگ پریشان محسن چاوشی رو از اینجا بشنوید !
یه زمانی تنها راه ارتباطی افراد چشم و گوش بود ، رو در رو . فیس تو فیس . چشم تو چشم . گوش تو گوش؟!!! ... حالا هر چی! چشم و گوش و بقیه ی حواس با هم . و فاصله ی چند فرسخی مساوی بود با یک دنیا فاصله . یک دنیا فاصله هم نه! انگار تو دو تا دنیای جدا از هم بودیم . دو تا دنیایی که نه تنها هیچ تماس و ارتباطی باهم نداشتن که بینشون خلأ بود و نیستی!
بعدها با گسترش سطح سواد ملت ، نامه و مکاتبه هم بهش اضافه شد و شد دوران رؤیایی و خیال انگیز نامه نگاری . دوران " ملالی نیست جز دوری شما " ، " فلانی و فلانی و فلانی رو تک تک سلام برسانید " ، " ... خجالت می کشم خطم خراب است " ، "... دل من طاقت دوری ندارد " و ...
وقتی تلفن اختراع و همگانی شد ذوق کردیم که دوران دوری تموم شد . هر چند فاصله ها تن ما رو از هم دور کرده بود، ولی شنیدن صدا ، دلتنگی ها رو کم می کرد . از تمامِ هم ، به صدایی قناعت کردیم و خوش حال که:
آب دریا را اگر نتوان چکشید / پس به قدر تشنگی باید چشید
گذشت و گذشت تا قصه رسید به موبایل . تماس صوتی تو هر زمان و مکان مقدور شد و نامه های چند صفحه ای و دلبری هاش تبدیل شد به چند کلمه و جمله ی کوتاه . پیامک! پیام کوچک! و ما خوشحال که دوران بی خبری از هم و نگرانی و غم فراق به تاریخ پیوست ..
وقتی فضای مجازی اینقدر پیشرفت کرد که امکان تماس تصویری هم مهیا شد دیگه داشتیم بال در می آوردیم که:
غم هجران و شب فرقت یار آخر شد
باور کردیم روزگار فراق سراومده و تنهایی و غم دوری دیگه نخواهیم کشید و چشید .
ولی ...
با این همه راه ارتباطی ما تنهاییم . تنهاتر از هر وقتی تو این تاریخ چند هزار ساله . کنار همیم ولی تنهاتر از وقتی که فرسنگها از هم دور بودیم و از هم بی خبر .
کاغذ و قلم و سوادمون زیاده ولی ...
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست؟
ارتباط صوتی و تصویری و پیامکی و پی امی زیاد شده ولی همه ی اینها جای یک لحظه نگاه تو چشم هم و دست هم رو گرفتن رو نمی گیره . نفس کشیدن تو یه هوا و نشستن رو یه زمین چیزی داره که هیــــــــچ وسیله ای نمی تونه اونو به وجود بیاره یا انتقال بده .
خطوط نامرئی نت علاوه بر اینکه به خاطر ناتوانی ذاتیش تو انتقال صحیح و دقیق پیام با شیطنت و سوءتفاهم ما رو از هم دور و دورتر کرد مهمتر از اون، عطش ما رو هم برای دیدار و حرف زدن با هم کم کرد ...
یه روزی از فکر اینکه عزیزی میخواد به شهر و آبادی دیگه ای بره و ما برای مدتها اون رو نخواهیم ، دلتنگش می شدیم و دلگیر . اما حالا از چشیدن لذت دلتنگی و غمِ ندیدنِ دوست خوردن هم محروم شدیم ...با اطمینان از اینکه هر جای دنیا باشیم خطوط نامرئی نت ما رو به هم وصل می کنند .
پیشرفت کردیم اما به چه قیمتی؟
قدیمها (یعنی زمانی که اینترنت و فضای مجازی هنوز ما رو تو خودش غرق نکرده بود) علاوه بر اینکه مردم با خانواده و خواهر و برادرشون ارتباط بیشتری داشتن و بیشتر باهم حرف میزدن ، زندگی ها طوری بود که همسایه ها و دوستان هم وقت بیشتری برای با هم بودن صرف می کردن . تو این با هم بودن ها کلّی میتونستن با هم حرف بزنن و به اصطلاح درد و دل کنند . همین جمع شدن خانم ها تو کوچه و سبزی پاک کردنشون یه موقعیت طلایی بود برای حرف زدن و خالی شدن .
اما این روزها نه تنها خواهر و برادرها همدیگه رو نمی بینن که بخوان با هم حرف بزنن که دوستی ها و همسایگی ها هم اینقدر کمرنگ شده که جز سلام و علیک و تبادل نظر درباره ی آخرین وضعیت جوی حرفی برای گفتن باقی نمونده . سرِ هر کس تو لاک خودشه . جزیره ای بریده و جدا از بقیه و تنها شکل ارتباط ، ارتباط مجازی ...
پدر و مادرهایی که یاد نگرفتن با هم حرف بزنند . بچه هایی که ندیدن ، تمرین نکردن ، یاد نگرفتن با هم حرف زدن رو . بچه ها و آدم بزرگهایی که از روی ناچاری به صفحه ی هوشمند توی دستهاشون پناه بردن و به کلمه و صدا و تصویری مجازی دل بستن .
اینطوری شده که حرفهای نگفته و تلمبار شده تو دلها ، آدمها رو به وادی افسردگی کشونده تا حدی که شعار جهانی امسال که سال 2017 باشه از طرف سازمان جهانی بهداشت "افسردگی – بیا حرف بزنیم" انتخاب شده .
افسردگی . بیماری عصر ما . عصر آدمهای باهم و بی هم . عصر آدمهای با کس و بی کس . عصر آدمهای در میان جمع تنها! عصر آدمهای پُر دردِ بی حرف !
بیا با هم حرف بزنیم ...
در جواب دوست عزیزی که روش خرید پستی کتاب " قصه های خوب برای بچه های خوب" رو خواسته بودن:
تو نوار بالای سایت"پاتوق کتاب فردا" اسم کتاب رو می نویسین و بعد از نمایش کتابها ، با کلیک روی کتاب ، اون کتاب به سبد خرید شما اضافه میشه . با کلیک روی سبد خرید(که بالای صفحه قرار دراره) بقیه ی مراحل خرید رو طی می کنید .
اما تو قسمت راهنمای خرید دیدم میشه پیامکی هم کتاب تهیه کرد که به نظرم خیلی ساده و راحت اومد :
***
خانم صادقیان عزیز!
برنامه فعلا اینطوریه که بعد از تهیه ی کتابها تو همین وبلاگ "کد رهگیری خرید اینترنتی "رو بهم اطلاع میدین که کتابها رو تهیه کردین و بعد یه رمز بهم میدین تا من پاورپوینت نگاره ها رو با اون رمز براتون آپلود کنم .(بعداً احتمالاً از یه راه دیگه برای ارسال کد رهگیری و نشون دادن تصویر کتابهایی که خریدین و تقدیم رمز دانلود رونمایی کنم !)
این هم جهت سوزوندن دل کسانی که حاضر نیستن کتاب بخونن :
صلواتها هدیه به امام رئوف ، امام رضای جاااااان
نذر نگاهش
البته پاورپوینت نشانه ها رایگان نیست . فقط برای کتابخون هایی هست که برای کتاب واقعاً هزینه می کنند.
زن است دیگر چشمش که به شمعدانی ها بیفتد شاعر می شود.
آبچکان را برمی دارد و شعری می سازد از صدای قطره های آب ...
می رود جلوی آینه،نگاهی به گودی زیر چشمش میکند و بی خیال میشود ... خط چشمش را بر می دارد و نقاشی ای بر روی چشمانش می کشد دوباره می شود همان دختر زیبای قبل...
اما چه فایده که غم هایش را در گلدان شمعدانی جا گذاشته و هرروز به آن آب میدهد و هرروز غمش بزرگ تر می شود...*
پ ن: یکی از خوبیهای بیشمار شمعدونی اینه که موقع هدیه دادن برخلاف گل های شاخه ای ، باید با گلدونش هدیه کرد . شاید زیبایی خیره کننده ی گلهای شاخه ای رو نداشته باشه (که به نظر من داره!) ولی موندگارتره و برعکس گلهای شاخه ای که برای مدت کوتاهی میشه ازشون لذت برد با شمعدونی باید زندگی کرد!
*****
* نمیدونم این متن از کیه! ... دمِش گرم!