مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ
پنجشنبه با دوستان رفتیم برای جشن 4 سالگی دکتر سلام. این هم یه گزارش مختصر صرفا جهت ثبت در تاریخ :
1- به خاطر اینکه حضرات سالن آزادی رو با وجود تمام مجوزهایی که گرفته شده بود ندادن و وقت آماده سازی فضای سالن کشتی شهدای هفتم تیر هم نبود فضای جشن خیلی ساده تر از پارسال بود و مثل پارسال خیابون رو هم مجهز به وسایل صوتی و تصویری و صندلی کردن تا کسانی که نتونسته بودن داخل سالن بشن بی نصیب نمونن.
بیشتر از دو ساعت تو صف بودیم و بچه ها روزنامه پهن کردن و نمازها همون کنار صفها خونده شد . (تُف به ریا )
2- تو سالن جایی نشسته بودیم که علاوه براینکه به سِن تسلط داشتیم، هیچ دوربینی ما رو نمی گرفت (البته جامون فقط کمی شبهِ غصبی بود و همین موضوع تا آخر جشن دستمایه ی خنده مون بود. ما زودتر رفته بودیم تو سالن و حقمون بود تو اون جای خوب بشینیم . خب چه کار کنیم صندلی های خالی رو کمی دیر دیدیم ؟ و تا بعضی ها از پایین خودشون رو برسونن بالا ما به اون جای خاص نقل مکان کردیم ! این که اسمش غصب نمیشه!)
3- اولین نفری که ازش تقدیر شد آقای اسماعیل آذر مجری برنامه ی مشاعره بود به خاطر حمایتش از تولید ملی(کلیپ حرص خوردنش بابت خودکار و تخته شاسی خارجی زیر دستش تو برنامه ی زنده رو خیلی هامون دیدیم .) فکر کنم جو سالن آقای آذر رو گرفته بود . زبونش بند اومده بود . یه شعر نیمچه منشوری هم با لهجه ی اصفهانی خوند با این مطلع که : ای یار، با منِ عاشق، وفا خُبِس/ یعنی به ما وفا و به مردم جفا خُبِس!
4- بعد از سخنرانی کوتاه آقای صفارهرندی یه نمایش کوتاه درباره ی ماجرای سلفی گرفتن نماینده ها و گلابی خوردنشون اجرا شد که من خیلی خوشم نیومد . موضوع: سلفی چند تا نماینده با کیک جشن دکتر سلام . (نمایش های جشن سال گذشته جون دار تر و بامزه تر بودن) آخرای جشن هم یه طنزی اجرا شد در قالب راز بقا درباره ی پدیده ی آقازادگی و ژن خوب که بهتر از این نمایش بود .
5- قالیباف که اومد سالن منفجر شد . با همون تیپ سفید . بعد از اومدن قالیباف به سالن ، محمدرضا زائری روحانی معروف رفت روی سِن . همینطوری خیلی ازش خوشم نمیاد . (دیدین بعضی وقتها همینطور الکی کسی به دلتون نمیشینه ؟ ) قشنگ حرف زد ولی بیت پایانیش رو دوست داشتم : "مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ"
6- یه بیانیه ی طنز با عنوان " تریاک را سیاسی نکنید" درباره ی طرح توزیع تریاک دولتی که محمدرضا شهبازی از زبون صنف معتادان و کاسبان و ساقی ها و چندتا صنف مرتبط دیگه نوشته بود و کس دیگه ای خوند هم خیلی باحال بود . و با دوست خوش خنده ی نازنینم یادی کردیم از نامه ای به روح توافقنامه ی ژنو که همین محمدرضا شهبازی خیلی وقت پیش نوشته بود تو وبلاگش . نامه ای که موقع خوندنش اینقدر خندیده بودیم که اشکمون دراومده بود و نفسمون در نمی اومد .
7- از بهروز افخمی به خاطر ترویج فرهنگ نقد تقدیر شد و بعدش نوبت رسید به ابوالقاسم طالبی که من خیلی دوسِش دارم . و جمله ی قشنگش: ما نه اصولگراییم، نه اعتدالی، نه اصلاحطلب... ما عضو هیچ حزبی نیستیم... ما بچههای انقلابیم!
وقتی تصویرش رو که عباس گودرزی کشیده بود بهش دادن شاکی شد که من و بهروز(افخمی) چه فرقی داریم که عکس اون رو اینقدر قشنگ کشیدین و منو اینطوری؟ راست می گفت تابلوی افخمی خیلی قشنگ بود . ولی تابلوی طالبی واقعا زشت بود . تصویر بقیه رئال بود ولی طالبی رو کاریکاتور کشیده بود . گودرزی قول داد یه تصویر بهتر بکشه .
8- از یوسف سلامی خبرنگار 20:30 هم تقدیر شد . مجری بخش حاشیه های پزشکی که به همت وزارت بهداشت تعطیل شد !
رضوانی خبرنگار دیگه ی 20 و 30 که گزارشهاش رو خیلی دوست دارم رو هم دیدیم که گزارشش رو تهیه کرد و رفت .
9- قسمتهای اشک برانگیز و غمناک هم مربوط میشد به قالیباف .کلیپ تعریف خاطره اش از حسرت وداع با برادر شهیدش و هدیه ای که بچه های معلول ولی توانمند خیریه ی بهشت امام رضا بهش دادند دلمون رو سوزوند. مجری متنی برا قالیباف خوند که توش پیشنهاد شده بود به سیستان و خوزستان هم بره و اونجا رو هم مثل تهران (شهر سوخته ) بکنه ! و من دلم خواست قالیباف واقعا این کار رو بکنه!
10- سردار حاجی زاده فرمانده ی هوافضای سپاه نفر بعدی بود که با اومدنش تمام سالن به پا ایستاد . از اون چهره هایی که سلامت نفس از چشمهاش می باره . چهره ای آروم و مهربون و ساده .
سردار تصاویر اختصاصی از اصابت موشکهامون به دیرالزور سوریه رو که برای اولین بار پخش میشد به عنوان هدیه به جشن آورده بود .
11- محمود رضوی تهیه کننده ی فیلمهای سینمایی سیانور و ماجرای نیمروز هم با اهل و عیال اومده بود . دختر کوچولوی فندقش هم مثل اختتامیه ی جشنواره ی فیلم فجر باز به باباش چسبیده بود . دختر یه کم بزرگتر و پسر شیرخوارش پیش مادرشون بودن . (تا آخر جشن بیشتر حواسم به بازی و خنده های پسرکوچولوی شیرین و خواهر کوچولوش بود).
12- بعد کلیپی از حضور دکتر سلامی ها تو دمشق پخش شد . تو کلیپ فروشنده ای سوری بود که می گفت خیلی از خیابونها و محله های تهران رو میشناسه . از ولیعصر و جردن و شاه عبدالعظیم و چند جای دیگه هم اسم برد . و اینکه با چند تا لهجه هم بلده حرف بزنه . با لهجه ی مشهدی گفت : مدنُم اما نمگُم . با لهجه ی اصفهانی یه جمله گفت که آخرش خوبِس بود و آوایی که تو گیلان خیلی استفاده میشه : اَووووووو
13- فضه سادات حسینی گوینده و مجری خبر هم با دو تا از بچه های شهید مدافع حرم(علی زاده اکبر) بالای سِن رفت .البته گویا قرار نبوده بالای سِن بره و بنده ی خدا غافل گیر شد . پسر و دختر شهید هر کدوم یه شعر هم خوندن . خیلی مسلط و عالی!
14 - دو تا مسابقه ی پیامکی هم تو طی جشن برگزار شد .
اولی ژن برتر سال که حسین فریدون با اختلاف زیاد از فاطمه حسینی دختر صفدر حسینی نجومی بگیر معروف ، پسر نابغه و مبدع نظریه ی ژن خوبِ محمدرضا عارف ، دختر مظلوم وزیر آموزش و پرورش سابق و وارد کننده ی پوشاک بچه ی قاچاق از ترکیه ، پسران محمدعلی وکیلی نماینده ی مجلس که بدون اجازه ی باباشون مدیرعامل شرکتهایی خاص شده بودن و ... عنوان ژن برتر رو نصیب خودش کرد
دومی هم ضایع ترین عکس سال که نصیب نمایندگان سلفی گیر مجلس با موگرینی شد در رقابت تنگاتنگ با عباس جدیدی و سلفی های ضایعش، مهدی هاشمی با جنازه ی باباش ، عکس گرفتن عراقچی از جان کری سر میز مذاکرات رسمی و عکس سلفی یه عالمه مسئول خوشحال و خجسته دل با هواپیمایی که میگن قراره بهمون بفروشن!
15 - در کل به نظر من جشن پارسال جالب تر و بامزه تر از امسالی بود .
کیفیت دوربین گوشیم تو فضایی بسته خیلی تعریفی نداره . در نتیجه عکس به درد بخوری نگرفتم .چند تا عکس از نماز تُف به ریای دوستان گرفتم و چند تا عکس زوم شده ی بی کیفیت برای گزارش اتفاقات جشن به دکترجان! همین!