مجموع چه غم دارد از من که پریشانم؟
ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی!
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گُل بر سرش افشانم
*
ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی!
مجموع چه غم دارد از من که پـــ ریـــ شـــ انــــ م؟
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
*
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده ی فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بـــــــــــــــــــگردانـــــــــــــد در کوه و بیابانم
*
یک پشت زمین دشمن ، گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
*
دستی ز غمت بر دل ، پایی ز پی ات در گِل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طُرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله ی پنهانم
*
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود ، شاید ؛ من زنده به جانانم
***
محسن چاوشی بخشی از این شعر سعدی بزرگ رو خونده عــــــــــــــــــــــــــــالی . شاهکارش هم برای من دقیقا همین بیت و مصرع تصویر نوشته است .
آهنگ پریشان محسن چاوشی رو از اینجا بشنوید !