سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

آخیش ! خیلی وقت بود نتونسته بودم یه کتاب رو تموم کنم ! پاورها بیشتر وقتم رو می گرفتن .

ابله محله

ابله محله ، نوشته ی کریستیان بوبن ،ترجمه مهوش قدیمی ،  انتشارات آشیان

***

کتاب درباره ی زندگی پسربچه ای به نام "آلبن" هست که رفتار و افکارش مثل بقیه نیست . آلبن همه کس و همه چیز رو دوست داره . همه کس و همه چیز!  اونقدر دنیا و زندگی رو ساده و اونقدر تخیلاتش رو جدی گرفته که به عنوان ابله یا دیوانه ی محله شناخته شده و این ابله شناخته شدن لزوما بد نیست چرا که آلبن اونطوری زندگی می کنه که دوست داره .

قصه از جایی شروع میشه که آلبن 8 ساله عاشق لبخند جنازه ی زنی قرمزپوش در زیر یخ های دریاچه ی سن سیکست میشه . زنی که دوهزار و سیصد و چهل و دو روز از مرگش می گذشت که آلبن رو دید و بهش لبخند زد . لبخندی که به تمام دنیا و دنیای آلبن شفافیت می بخشید . (یک لبخند قشنگ ، حتی اگر لبخند یک مُرده باشد ، باز هم لبخند است .) و آلبن هر روز به دیدن ژه میره . باهاش حرف میزنه . مشورت می گیره ، درد و دل می کنه .

ژه رازِ آلبنه که برا پریون، همکلاسیش افشا می کنه و ناچار دخترک را به دیدن ژه میبره . و دخترک کسی رو نمی بینه و موقع برگشت یخ های دریاچه می شکنه و همین دردسر باعث میشه رفتن آلبن به دریاچه ممنوع بشه و بعد از آن ژه به دیدن آلبن می آید و

و اینطوری میشه که آلبن بیشتر و بیشتر از همسالان خودش متفاوت تر میشه . رفتارهای عجیبش اون رو محبوب بچه های دهکده می کنه و باعث نگرانی والدین .

(در گفتگوهای مردم دهکده ، نام آلبن مانند نام یک بیماری شده است . علائم این بیماری عبارتند از : شادمانی بی دلیل ، تنبلی پایان ناپذیر ، علاقه نسبت به اشیاء بی فایده ، مثل ویولون ، نوعی بیان ماجراهای باورنکردنی به گونه ای که انگار آنها را باور داریم .)و نگرانی مردم دهکده باعث میشه آلبن رو به دست قابلمه فروشی دوره گرد بسپارند تا با خودش ببره و راه کسب درآمد و زندگی رو یادش بده .(بخش دستفروشی آلبن بخش مورد علاقه ی من تو این کتابه!) روشش عالیه ! به قول خودش روش کارش اینه : "من در خانه ای که سرَم درد بگیرد ، بیشتر از پنج دقیقه نمی مانم ." آلبن گاهی برای بودن با درخت شاه بلوطی بزرگ ، قرار با مشتریانش رو ندید می گیره و خوردن صبحانه اش جلوی شاه بلوط پانزده ساعت طول می کشه .

۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۷:۴۰
سپیدار

امروز که روز حافظ بود کلیپی دیدم که ...

از مردم می پرسیدن حافظ رو می شناسین ؟ جوابها: بله ، قطعا!شاعر محبوب من ! غزلسرای محبوب من !

مادر یکی تو دوران بارداری براش حافظ می خونده!(چه مادر فرهیخته ای !... البته به این دختر نمی اومد مادری چنان داشته باشه!)

جوانک مزلّفی گفت : آقا این چه سؤالی بود؟ مگه میشه نشناسیم؟

یکی دیگه شون : احساس می کنم یه موقع هایی من بودم به جای اون که نشستم اون شعره رو گفتم!!!! و گفت که بر عکس مردم که شب یلدا میرن سراغ فال حافظ من همیشه میرم سراغش!

همون جوانک مزلّف یه نقل قولی از گوته کرد که اولا نمیدونم درسته یا نه و در ثانی اسم گوته رو گوتر تلفظ کرد!!! نقل قول:من یه چوب معلقم تو اقیانوس علم حافظ!

حرف از خوندن شعری از حافظ شد ، زبانها به لکنت افتاد و به هم پاس دادن و همون جوانک پرادعایی که می گفت این چه سؤالیه؟ گفت چون درگیر ساختن فیلمه اسم خودش رو هم یادش نمیاد . (کاش فیلم ساختن از یادت بره! جالبه جمله ی گوتر[!] رو به یاد داشت !) اونی که همیشه سراغ حافظ می رفت فکر می کرد تا یه شعر خوب پیدا کنه که نکرد و خیلی هاشون که حتی بیت" الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها " رو هم نمی تونستن درست بخونن!

خانمی "بنی آدم اعضای یک پیکرند"  رو خوند و گفت همه بلدیمش! شعر سعدی رو خوند! اینم لابد اینقدر تو شبکه های مجازی دیده که میگن سر در سازمان ملل زده شده!!!!

خانمی که مادرش تو دوران جنینی براش حافظ می خونده یاد "یوسف گم گشته باز آید به کنعان " افتاد که گویا تو فالش همه اش می اومده و نمیدونست این یوسف گمگشته کِی قراره بیاد؟(یعنی باور کن حافظ خوندن مادرش تو دوران بارداری هم کشکه و ساخته و پرداخته ی ذهن بیمار و معیوب و خودکم بین دختر نابغه اش!)

دیوان رو دادن تا از رو بخونن ! و اون جوانک مزلّفِ چِندِش ، کتاب رو داد دوستش با این بهانه که من هر وقت فال می گیرم کج در میاد(کج خودتی مردکِ پرادعای پوچ! مثلا خیر سرش فیملساز هم بود! یه بیت از معروفترین شاعر کشورش نمیتونه بخونه اونوقت از گوته ! نقل قول می کنه !!! حالا پای حرفش بشینی خودش رو تافته ی جدابافته ای میدونه بین ما ایرانی های جهان سومی و از فرهنگ بالای اروپایی ها و امریکایی ها ساعتها برات وراجی می کنه ها اما وقتی ازش بخوان یه شعر از فردوسی ، حافظ ، مولوی بخونه لال میشه!!)

و دوستش و بقیه ... واااااااااااای فاجعه !

یعنی حتی از روی کتاب هم نمی تونن شعر رو درست بخونن!

***

قبلش تو یه کلیپ دیگه بخشی از نامه ی امیرالمؤمنین به مالک رو دادن مردم بخونن و بگن از کیه؟

جوابها:

- کار کارِ داخلی نیست !بالا بریم پایین بیاییم جهان سومی هستیم !اینا مالِ جهان اوله! (شکر خدا امیرالمؤمنین رو ناخواسته جهان اولی شمرد نه مثل خودش جهان سومی و عقب افتاده!)

- منشورای این جوری از کوروش یا داریوشه !چون که حرفهای بزرگ رو اصولا اینا میزنن !(مطمئنا نمیدونه تنها نوشته ای که از کوروش مونده همون منشور معروفه که اصلش رو هم ندیدیم و سواد خودمون هم که به خوندنش نمی رسه و ترجمه اش هم فوق فوقش تو یه نصف کاغذ A4 جا میشه و بنا به گفته ی آگاهان اصلا درباره ی این موضوعات نیست و خلاصه دُکّونیه که ازش کتابها در آوردن به اسم جملات کوروش!)

و چند تا اسم خارجی (احتمالا تو کتابهای درسی شون دیدن!) چه گورا ، گاندی و ...

***

گویا نه ایرانی هستیم نه مسلمون ...

۳ ۲۰ مهر ۹۶ ، ۲۳:۴۹
سپیدار

امروز 20 مهر روز حافظ بود .

گفتم با دیوانی که از حافظیه گرفتم یه فال بگیرم بگذارم تو وبلاگ ...

فال ، تنها رابطه ی خیلی از ما ایرانی ها با حافظ ... اون هم رابطه ای با تعبیر و ترجمه ی شعر حافظ نه خود شعر ...

***

http://uupload.ir/files/jt0i_img_20150818_090822.jpg
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کُله کنج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
*
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گدا صفتی کیمیاگری داند
*
وفا و عهد، نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچه ای شیوه ی پری داند
*
هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یکدانه جوهری داند
*
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
۰ ۲۰ مهر ۹۶ ، ۲۲:۴۸
سپیدار

و به پیچک فرمود:

نرده را زیبا کن !

عکس هم که معلومه تزئینیه!

هر جا گل پیچک می دیدم ، راهم رو کج می کردم تا از کنارش رد بشم . همیشه مسحور زیبایی و لطافت و طراوت این گل بودم و اگه موقعیت فراهم بود بهش نزدیک می شدم و لابه لای گلها و گلبرگهای قلبی شکلش رو می گشتم تا تخم این گل خوشگل رو پیدا و جمع کنم .

تقریبا هر سال هم تو حیاط می کاشتمش ولی از اونجایی که باغچه ی نُقلی خونه ، زیر سایه ی درخت انگور بود ، هیچوقت پیچک هام به گل نمی نشست . تا اینکه پاییز سال گذشته مردان خونه که ادعا می کردن استاد باغداری و کشاورزی هستند ، اقدام به هرس کردن درخت انگور مذکور کردن و از اونجایی که خیلی استاد بودن دقیقا شاخه های اصلی رو زدن و تو بهار درخت انگور رشد نکرد که نکرد .. به لطف شاهکار آقایون امسال حتی یک خوشه انگور هم ندیدیم عوضش باغچه ی زیر درخت ،روی آفتاب رو دید و پیچکهام دور تنه ی انگور پیچیدن و به گُل نشستن. 

گلهایی با رنگهایی متفاوت که دیدنشون هر صبح حال آدم رو خوب می کنه!

هر چند حسرت داشتن شمعدونی های شاداب هنوز رو دلمه ولی یاس رازقی و پیچک از اتفاقات خوب بهار امسال بود ... تا باد چنین بادا !

پ ن: عجب پاییزی شده امسال ! مهر هنوز به نیمه نرسیده زمستون با برف و بارون و سرما سرزده سر رسید.

بارون دیروز و دیشب خیلی خوب بود . دیروز بچه ها کنار پنجره ی کلاس جمع شدن تا بارون رو ببینند . جالبه روشن کردن بخاری تو مهر ! (اوایل مهر اینقدر هوا گرم بود که یکی از اولیا یه پنکه آورد برای کلاسمون ولی پنکه آوردن همان و خنک شدن هوا همان!)

*****

من ز جنس پیچکم

اما دریغ

در مسیر باد

می رویانی ام

۳ ۱۳ مهر ۹۶ ، ۱۹:۵۸
سپیدار

طبق برنامه ی هر سال بودجه بندی روز به روز درس های فارسی و ریاضی رو برای خودم می نویسم و هر روز بهش مراجعه می کنم تا موقعیتم رو باهاش بسنجم .

البته صد در صد مثل برنامه پیش نمیرم و خیلی وقتها میشه که یکی دو صفحه عقب تر یا جلوترم ولی خوبی داشتن این برنامه اینه که استرس عقب موندن از بقیه و نگرانی نرسیدن رو ندارم . خیلی راحت میشه با این برنامه پیش رفت و عقب موندگی ها رو جبران کرد مخصوصا اینکه چند روز رو هم تو طی سال برای مرور و تکرار و تمرین گذاشتم که وجود همینها تا حدودی خیالم رو راحت می کنه تو روزهایی که ناغافل و اتفاقی بنابه دلایلی مثل آلودگی هوا و ... تعطیل میشیم .

***

بودجه بندی فارسی

***

بودجه بندی ریاضی

۳ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۰۰:۳۷
سپیدار

پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد ؟

 

پیغام علقمه به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی قمری داشتی چه شد ؟

...

پ ن1: چهارشنبه 5 مهر جایی دست و پام بند بود درست تو چند کیلومتری محل تشییع شهید پاسدار محسن حججی . شاید 15-20 دقیقه فاصله بیشتر نمی شد ولی من نتونستم برم و حسرتش رو دلم موند ... بعدش دیگه حس و حال به روز کردن وبلاگ رو پیدا نکردم ...

پ ن2: اگه هیئت، محله، شهر یا هر کس و هر جای دیگه ای بتونه به عزاداری خانمها سر و سامان بده میشه امیدوار به درست شدن مراسم عزاداری شد ...

یکی محض رضای خدا این خانم ها رو از تو خیابون و اطراف هیئت ها و دنبال دسته های عزاداری جمع کنه (ایضا آقایون تماشاچی و پلاس تو خیابونها رو!)...

کاش تو همه جا مثل عزاداری حزب الله لبنان یه خیابون خانومها عزاداری می کردن یه خیابون آقایون . اونطوری شاید کمتر شاهد این صحنه های عجیب و غریب تو روزهای عزای حضرت اباعبدلله باشیم ... (موضوعی که هر سال سرش حرص می خورم و سال به سال دریغ از پارسال!)

هر چند عزاداری هیئت های بزرگی مثل حسینیه و زینبیه اعظم زنجان و اردبیل و شهرهایی که گاهی تو تلویزیون می بینیم تا حدودی موفق شدن زنها رو از تماشاچیِ مخلّ مراسم بودن خارج کنن ، امسال شکر خدا دسته ی عزاداری دانشگاه امام صادق علیه السلام تو تهران هم سعی کردن و عزاداری پاکیزه ای رو اجرا کردن . دسته ی روز تاسوعا و عاشورای این مسجد اگه گسترش پیدا کنه ان شاءالله حال عزاداری هامون تا حدودی بهتر میشه .ان شاءالله

***

عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم

تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم

در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن

ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم

*

دل در تب لبیک ، تاول زد ولی ما

لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم

حتی خیال نای اسماعیل خود را

همسایه با تصویری از خنجر نکردیم

*

بی دست و پاتر از دل خود کس ندیدم

زآنرو که رقصی با تن بی سر نکردیم

قیصر امین پور

۲ ۱۰ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۸
سپیدار

.

.

خیلی!

۶ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۵۹
سپیدار

امروز جشن شکوفه ها داشتیم .   5 تا کلاس اول داریم هر کدوم 40 نفر!!!!!!

بله گویا امسال باید معلمی رو تعطیل کرده و فقط سعی کنیم مبصر خوبی باشیم! ناراحت

خدایی چطور میشه هر روز به 40 نفر سرمشق داد ، مشق 40 نفر رو دید ، اشکالات 40 نفر رو رفع کرد ، از 40 نفر درس پرسید و هر روز یک یا چند تا مفهوم و موضوع از ریاضی و فارسی و علوم و قرآن و هنر و ورزش رو تدریس و ارزشیابی کرد و مطمئن شد که بچه ها یاد گرفته اند (بچه های کلاس اول بیشترین احتیاج رو به کمک و توجه معلم دارند و نمیشه مثل مقاطع و پایه های بالاتر خیلی به اختیار خودشون باشند ، حداقل تو ترم اول) ،  هفته ای حداقل 2-3تا املا گفت و املای 40 نفر رو تصحیح کرد و متناسب با هر دانش آموز یه جمله ی توصیفی برای هر املا نوشت ، ماهی چندتا آزمون ریاضی و فارسی و علوم و ... گرفت ، هر هفته حداقل 40 تا برگه ی تکلیف رو تصحیح کرد و بازخورد توصیفی مناسب داد ، البته همه ی این برنامه ها طبق فرمایش حضرات مسئول و برنامه ریز خجسته دل باید دانش آموز محور هم باشه ! علاوه بر اینها به 40 نفر درست نشستن و راه رفتن و حرف زدن و فکر کردن و ... یاد داد ، براشون کتاب خوند و باهاشون بازی کرد و  روابط اجتماعی سالم و احترام به قانون و دوست داشتن وطن و ارزش کار و  هزار تا ارزش و هنجار دیگه رو هم یاد داد.

 

و البته همه ی این کارها رو باید کسی انجام بده که هشتش گرو دوازدهشه و شأن اجتماعیش پامال و دیگه اعصابش تحمل فشار بیشتر رو نداره!

اون هم با این اوضاع که باید 25 زنگ آموزشی رو تو 15 زنگ جا بدیم (3 زنگ بیشتر در روز نداریم )!راستی چه جوری میشه؟

***

مدرسه مون مثل خیلی از مدارس دیگه کمبود معلم داره . اون هم معلم کلاس اول . هنوز تکلیف اون کلاس خالی معلوم نیست  .  مدیر می گفت شاید مجبور بشه خودش تا مدتی اون کلاس رو اداره کنه! بیچاره تر از ما و بچه های کلاسمون بچه های اون کلاسی هستند که معلم ندارند !

classsize

چاره اش که معلومه ساختن مدارس بیشتر و استخدام معلم بیشتره اما ...

اگه مدرسه بسازن و معلم بیشتری استخدام کنن اونوقت کی حقوق نجومی بگیره و کی موجودی صندوق ذخیره ی فرهنگیان یا دیگر صندوقهای معظم رو تخلیه کنه؟!!!!نیشخند

باورتون میشه همین شورای 21 نفره ی شهر تهران تو این قحطی و نیستی بودجه یک میلیارد تومن وجه رایج مملکت رو از بیت المال برداشتن دادن برا خودشون نفری یه پژو پارس و یه تبلت 5 میلیونی خریدن؟!!!!!!متفکر

میدونین با یکی دو میلیون به راحتی میشه یه کلاس رو هوشمند کرد؟ یک میلیارد یعنی هوشمند شدن 600-700 تا کلاس ! یعنی حقوق یک سال 50-60 معلم تازه نفس! یعنی معلم داشتن 50 -60 کلاس تو یک سال و معلم داشتن حدود 2000 دانش آموز! ... یعنی...  بی خیال !

***

طبق فرمایش رئیس جمهور محترم تو سیزدهمین جشنواره ی شهید رجایی (همین دو سه هفته پیش!):

"این چه حرف غلطی است که کسی بگوید حقوق من کم است؟ / چه کسی مجبورت کرده بمانی؟ خب خداحافظی کن برو !"(+)

مجبورمون نکردن که تو این شغل بمونیم ! اگه از حقوق و شرایطش ناراضی هستیم می تونیم خداحافظی کنیم بریم !!!!! نیشخند

***

با وجود همه ی اینا ، بچه ها چه گناهی دارن ؟ اگه میخواهیم فردامون بهتر از امروز بشه چاره ای نداریم جز تربیت همین بچه ها !

من که تصمیم دارم از اولیای بچه ها بیشتر کمک بگیرم برای بهتر شدن اوضاع!

شما چه می کنید؟متفکر

۳ ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۲۵
سپیدار

 سوار تاکسی شدم دیدم یه کاغذ چسبوندن بهش که کرایه : 2360 تومان!

بله دو هزار و سیصد و شصت تومان وجه رایج[!] مملکت !

دو هزاری که خب سهل الوصوله ! اون سیصدی رو هم بالاخره با یه ضرب و زوری میشه جور کرد . دویستی و صدی پیدا میشه هر چند با مشقت!

می مونه اون 60 تومن! پنجاهی که الان تو بساط گداهای سر چهار راههای مناطق فقیر و متوسط نشین هم پیدا نمیشه. (گداهای بالاشهری که برای کمتر از ۵ هزاری برات پشت چشم نازک می کنن و یه چیزی بارت میکنن که تا خونه سینه خیز بری!) به هر حال پنجاه تومنی هر چند کم ،ولی هست !

اما می رسیم به مهمترین بخش ماجرا یعنی 10 تومن ! ...ده تومنی که شاید فقط بشه تو بساط دستفروشهای بازار سِد اسمال که سکه و انگشتر و تسبیح قدیمی و عتیقه می فروشن نمونه هایی از ازش رو رؤیت کرد ! عتیقه رو هم که هر روز نمیشه کرایه تاکسی داد ! اونم به عنوان پول خرد!

طبیعتاً هیچ کس توان پرداخت همچین کرایه ی سنگین و سختی رو نداره و خیلی لطف کنیم ، نزدیکترین مبلغی که میشه پرداخت کرد یعنی 2400 رو تقدیم می کنیم .

 این از مایِ مسافر . برگردیم طرف راننده . اگه از این راننده هایی باشه که عادت داره مثلا به جای 2500 تومن 3000 از مسافر بگیره که هیچ ! اما فرض کنیم راننده از ایناییه که به حلال و حروم و شبهه ناک بودن ریال به ریال درآمدش حساسه!!! بیچاره میشه! بابت 40 تومن باقی مونده چه گِلی باید به سرش بگیره؟! ما مسافرا نمی تونیم یه دونه 10 تومنی ناقابل رو پیدا کنیم اون بنده ی خدا چطور برای هر مسافر 4 تاش رو پیدا کنه یا 2 تا بیست تومنی ؟!!!!!!(اصلا شما یادت میاد آخرین بار ۱۰تومنی و ۲۰تومنی رو کجا دیدی؟)

۱ ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۰۴
سپیدار

صبح تلویزیون روشن بود و گلچینی از خندوانه پخش میشد . آخرش محمد معتمدی شعر ایران رو خوند با این دو بیت به یاد موندنی و دوست داشتنی :

ایران من! ای ریشه ی من، برگ و بر من

با نام تو، تاریخ پراست از اثر من

ایران من! ای عشق من، ای دار و ندارم

جان از تو گرفتم، به که جز تو بسپارم؟

(اینجا بشنوید+)

****

یادم افتاد بعد از دیدن اون برنامه ی معتمدی یه مطلبی درباره اش نوشتم . به وبلاگ که سر زدم دیدم یادم رفته از حالت پیش نویس در بیارم و همینطور منتشر نشده مونده . مثل نون بیاتی که دلم نمیاد دور ریز بشه میذارمش سر سفره!

****

داشت خندوانه می داد و من حال نداشتم و داشتم میرفتم بخوابم که رامبد گفت مهمون برنامه اش محمد معتمدیه! - محمد معتمدی همون خواننده ای که من عااااااااشق تصنیف "اسیر"شم ! -

برگشتم نشستم تو نزدیکترین جا به تلویزیون پای برنامه ای که خیلی حال خوب کُن بود . چند تا تصنیف و آواز خوند و چندتا دستگاه و گوشه ی موسیقی ایرانی رو  با ساده ترین و هنرمندانه ترین شکل معرفی کرد و من به این نتیجه رسیدم محمد معتمدی غیر از اینکه خواننده ی خوبیه ، معلم فوق العاده ای هم هست . با زبانی بسیار سهل و ممتنع دستگاه بیات ترک و بیات اصفهان و ماهور رو به منِ ایرانیِ موسیقیِ ایرانی نشناسِ مدعیِ ایران دوستی معرفی کرد .

پیشنهاد کرد فرصتی در اختیارش قرار داده بشه تا بتونه این دستگاه ها رو به مردم یاد بده که گویا قرار شد تو اپلیکیشن خندوانه این کار انجام بشه که به نظرم بهتر بود مثل همین برنامه ی خندوانه و از تلویزیون پخش میشد .

یکی از به یاد موندنی ترین آموزش هاش این بود که قبل و بعد از خوندن یه بیت آواز تو دستگاه بیات ترک(صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را ...) یه بخش از اذان مرحوم مؤذن زاده اردبیلی رو هم گفت و قشنگ فهمیدیم این که میگن این اذان تو دستگاه بیات ترک تو گوشه ی روح الامین گفته شده یعنی چی !

(مقایسه اذان مؤذن زاده و دستگاه بیات ترک)

محمد معتمدی خیلی خوبه خیــــــــــــــــــــــــــــــلی!

***

راستی مایی که اینقدر سنگ ایران رو به سینه می زنیم و رگ گردنی میشیم اگه یه گوشه ی اسم خلیج فارسمون سائیده بشه،  چند درصد از موسیقی هایی که میشنویم موسیقی اصیل ایرانیه؟ ایران که فقط کوروش و دیزی و کباب و هفت سین و امثالهم نیست .

اینطور که محمد معتمدی یاد میداد فکر نکنم یاد گرفتن اسم چند تا دستگاه و آواز(آواز ابوعطا ، شوشتری ، بیات ترک ، بیات اصفهان و دشتی) کار سختی باشه!

خودم موسیقی سنتی رو دوست دارم ولی اینها رو بلد نیستم . با یه جستجوی ساده به اینها رسیدم :

شور (مهمترین دستگاه و مادر موسیقی ایرانی، یاد ایام معروف تو این دستگاه خونده شده)، نوا (آلبوم نی نوای حسین علیزاده) ،  ماهور (یه دستگاه شاد ، مرغ سحر و ز من نگارم خبر ندارد رو به یاد بیارین) چهارگاه ( موسیقی انرژی بخش صبح، موسیقی سلام علیکم که اول صبح ها رادیو و تلویزیون پخش می کرد رو یادتون میاد؟) ، همایون که بهش دستگاه عشاق هم میگن (میخواهین گریه کنید ؟ یه تصنیف یا آواز تو این دستگاه رو امتحان کنید .شد خزان گلشن آشنایی ، اگر بار گران بودیم رفتیم ...) ، راست پنجگاه ( چشمه نوش افتخاری: دور از آن چشمه نوشم پند فرزانه به گوشم همه افسانه بوَد ) و سه گاه که نمونه اش میشه رسوای زمانه ی علیرضا قربانی که خیلی قشنگه!)

...

نمونه ی موسیقی هر دستگاه رو تو این سایت و این سایت می تونین بشنوین

...

طبق پیشنهاد دکتر یونس لینک موسیقی ها رو هم گذاشتم! :)

۳ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۳۲
سپیدار