من ز جنس پیچکم اما دریغ ...
و به پیچک فرمود:
نرده را زیبا کن !
عکس هم که معلومه تزئینیه!
هر جا گل پیچک می دیدم ، راهم رو کج می کردم تا از کنارش رد بشم . همیشه مسحور زیبایی و لطافت و طراوت این گل بودم و اگه موقعیت فراهم بود بهش نزدیک می شدم و لابه لای گلها و گلبرگهای قلبی شکلش رو می گشتم تا تخم این گل خوشگل رو پیدا و جمع کنم .
تقریبا هر سال هم تو حیاط می کاشتمش ولی از اونجایی که باغچه ی نُقلی خونه ، زیر سایه ی درخت انگور بود ، هیچوقت پیچک هام به گل نمی نشست . تا اینکه پاییز سال گذشته مردان خونه که ادعا می کردن استاد باغداری و کشاورزی هستند ، اقدام به هرس کردن درخت انگور مذکور کردن و از اونجایی که خیلی استاد بودن دقیقا شاخه های اصلی رو زدن و تو بهار درخت انگور رشد نکرد که نکرد .. به لطف شاهکار آقایون امسال حتی یک خوشه انگور هم ندیدیم عوضش باغچه ی زیر درخت ،روی آفتاب رو دید و پیچکهام دور تنه ی انگور پیچیدن و به گُل نشستن.
گلهایی با رنگهایی متفاوت که دیدنشون هر صبح حال آدم رو خوب می کنه!
هر چند حسرت داشتن شمعدونی های شاداب هنوز رو دلمه ولی یاس رازقی و پیچک از اتفاقات خوب بهار امسال بود ... تا باد چنین بادا !
پ ن: عجب پاییزی شده امسال ! مهر هنوز به نیمه نرسیده زمستون با برف و بارون و سرما سرزده سر رسید.
بارون دیروز و دیشب خیلی خوب بود . دیروز بچه ها کنار پنجره ی کلاس جمع شدن تا بارون رو ببینند . جالبه روشن کردن بخاری تو مهر ! (اوایل مهر اینقدر هوا گرم بود که یکی از اولیا یه پنکه آورد برای کلاسمون ولی پنکه آوردن همان و خنک شدن هوا همان!)
*****
من ز جنس پیچکم
اما دریغ
در مسیر باد
می رویانی ام