سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۶۴ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

ﺯﻧﮓ ﻧﻘّﺎﺭﻩ ﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﯾﮏ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﻭﺳﻂ ﺻﺤﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮ ﺯ ﭘﺪﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺿﺮﯾﺢ
ﮐﻮﺩﮎ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﭼﻨﺪﯾﺴﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﺩﺭ ﭼﻮﺑﯽ ﺣﺮﻡ ﻣﺼﺤﻒ ﻗﺮﺁﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﺧﻠﻖ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻃﻮﺍﻓﻨﺪ ﺑﮕﻮ ﺳﺮّﺵ ﭼﯿﺴﺖ
ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﺣﺮﯾﻤﺖ ﭘﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﺎﺭ ﮔﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﺯﺍﺋﺮﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ﻭ ﺣﺮﯾﻤﺖ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺻﺤﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﺩﻡ ﺻﺤﻨﺖ ﻧﻮﺭ ﺍﺳﺖ


ﮔﺎﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﻠﻮﻍ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺍﻗﺖ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ
ﮐﻔﺸﺪﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﺍﺩﻥ ﺟﺎ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺍﺳﺖ


ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﻔﺎ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺍﺵ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ
ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﻣﺸﺒﮏ ﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ


ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺎﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﺤﻠّﻢ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ
ﮐﻔﺘﺮ ﺻﺤﻦ ﺗﻮ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ


ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻧﻤﮏ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺸﻬﺪ
ﺷﻬﺮ ﻗﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﺻﺪ ﺁﺑﺶ ﺷﻮﺭ ﺍﺳﺖ


ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺿﺎ(ع)ﺳﺖ
ﺗﻮ ﻋﻠﯽ(ع) ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﺸﻬﺪ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﻣﺎﺳﺖ

مسعود یوسف پور

□□□

پ ن: دیروز که میخواستم نشانه ی ض رو تدریس کنم ، صلوات خاصه ی امام رضا رو برای بچه ها پخش کردم و یه کتاب قصه از مجموعه کتاب 14 معصوم رو که مربوط به امام رضا علیه آلاف التحیة والثناء بود رو براشون خوندم . (یادم باشه طبق فرمایش و پیشنهاد دوست عزیزی مبنی بر معرفی کتاب مناسب بچه ها ، حداقل این مجموعه کتاب رو خدمت دوستان معرفی کنم ) طی تدریس از بچه ها پرسیدم کی تا حالا مشهد نرفته؟ ... حدود یک سوم از کلاس 40 نفری دستشون رو بلند کردن !!! ... چقدر بد ! چقدر غم انگیز ! ... حتی تصور اینکه سالی بیاد و نتونم برم زیارت امام رضا ، حالم رو بد می کنه ، ضربان قلبم میره بالا و چشمام میسوزه ... 

چهارشنبه اگه خدا بخواد زائر امام رئوفم ... میرم که ازش بخوام لطفش رو ازم دریغ نکنه . ضمن تشکر از حضرتشون بابت این همه بزرگواریشون در حقم ، یکی از درخواستهام اینه که اجازه بدن همه ی مردم ، حتی شده یک بار ، توفیق نفس کشیدن تو اون بهشت رو داشته باشن ، مخصوصا بچه های کلاسم ...

روز ازل که قرعه به نام تو می زدند 

ما را برای عشق تو قربان نوشته اند 

۴ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۵
سپیدار

ضمن احترام به تمام معلمهایی که با جون و دل کار می کنند و هیچ کمبود و مشکلی مانع خوب بودنشون نیست . مخصوصا معلمهای خوب مقطع ابتدایی و مخصوصاتر ! معلمهای کلاس اولی :

اولین روز مدرسه بعد از تعطیلات نوروزی . از کلاس 40 نفری 30 نفر غایبند و 10 نفری اومدن . 

معلم کلاس به معاون مدرسه میگه تو بیا دعواشون کن که چرا اومدن؟!!!!!

10 تا بچه ی کلاس اولی به جای تشویق، باید مؤاخذه و بازخواست بشن که چرا به قانون و وظیفه شون عمل کردن!!!! معلومه که سالهای دیگه این 10 نفر هم به اون 30 نفر اضافه میشن و از هر فرصتی برای تعطیل کردن کلاس استفاده (سوء استفاده ) می کنن!

همین ها فردا میشن دانشجو و نصف ترم تحصیلی کلاس و دانشگاه رو می پیچونن!

همین ها میشن کارمند و "امروز برو فردا بیا" تحویل مردم میدن .

همین ها میشن ...

◇◇◇

معلم کلاس پنجم مدرسه است . به پسر بچه های 11-12 ساله میگه: ایرانی ها هیچ افتخاری تو تاریخ ندارن . هر چی رو که می بینین خارجی ها کشف یا اختراع کردن !!!!

فکر کنید در طی 30 سال متوسط 1000 نفر ، دانش آموز این معلم میشن . 1000 نفر که فکر می کنند مرغ همسایه غازه و ما هیچ مرغی نداریم . کسانی که" نمی توانیم" تو وجودشون ریشه دوانده!

◇◇◇

معلم مدرسه است و با افتخار میگه : من اجازه نمیدم هیچ وسیله ی ایرانی وارد آشپزخونه ام بشه ! همه چی باید بهترین برند خارجی باشه !!!!

این معلم چطور میخواد به بچه های کلاسش یاد بده که برای ایران و ایرانی ارزش قائل بشن؟!!!

◇◇◇

معلم مقطع راهنماییه . تو کلاس همه اش گوشی دستشه تا آخرین اخبار فوتبال ایران و جهان رو به اطلاع شاگرداش برسونه . و بدون تدریس کتاب، 6 سوال (دقیقا 6 سوال ) رو به بچه ها میده و همون ها رو ازشون امتحان میگیره !

◇◇◇

مدیر مدرسه است ولی به خاطر کمبود معلم یکی از درسهای بچه ها رو هم همزمان تدریس می کنه و مثلا مهارتها و سبک زندگی یاد بچه ها میده . چطوری؟ کاری نداره 10 -20 تا سوال میده دست بچه ها و میره به کارهای مدیریتیش برسه!

بچه ها از این معلم سبک کدوم زندگی رو یاد می گیرن ؟!!

◇◇◇

پ ن1: هیچ نظارت و کنترلی بر عملکرد منِ معلم ، مدیر ، رییس و بقیه کارکنان آموزش و پرورش وجود نداره ! هیچ کس نمی گه تو کلاس چه کار می کنی؟ بازده کارِت چیه؟ هیچ ملاک و معیاری هم برای اندازه گیری و قضاوت وجود نداره ! نمیدونم راهش چیه ولی اینطوری هم که ما داریم میریم امیدی برای رسیدن دیده نمیشه ! آموزش و پرورش رو کاغذ میگه کار و برنامه ام درسته ولی رو زمین ، خیلی فشل و یلخی و هردمبیل و باری به هر جهت و ولش کن و سخت نگیر و ... است ! خیــــــــــــــــلی!

با این آموزش و پرورش به کجا میریم؟ ... ناکجاآبادی که کاش ترکستان بود!

پ ن2: امروز از اون روزایی بود که دلم میخواست غُر بزنم!

۲ ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۱
سپیدار

تو کلاسمون رسمه که وقتی تمام حروف اسم دانش آموزی تدریس میشه و اسمش روی گل چسبیده به دیوار ، تمام رنگی میشه ، اون دانش آموز یک روز تاج دانایی رو روی سرش میذاره و برای دوستانش شیرینی ، شکلات یا هر چیز دیگه ای میاره . همچنین با گذاشتن تاج دانایی ملقب به لقب ارزشمند "دانشمند کلاس" میشه و در جاهایی که معلم نیاز به کمک داره ایشون کمک معلم میشن .

امروز یکی از بچه ها اومده و بهم میگه:

خانوم! اگه اسم شما رو هم یاد بگیریم برامون کادو میارین؟

!!!!

من: بله دیگه !

۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۵
سپیدار

دفتر املای دخترش رو گذاشت جلوم و گفت شما بگین من چه کار کنم؟ بچه ام خیلی ضعیفه و معلمش میگه سال بعد هم باید کلاس اول باشه !

دفتر رو که ورق زدم دیدم تعداد اشتباها زیاده ولی بیشترشون بی دقتی(سرکش ، نقطه ، دندونه ، جا انداختن حرف مثلا ریخت به جای ریختم! و امثالهم) ، بعضی اشتباه تلفظ(خوتکار، وختی و ... ) و بعضی هم اشتباه و عدم یادگیری . تقریبا تمام حروف رو می شناخت و از نظر من در بدترین حالت میشد بهش گفت: "قابل قبول" ! و بچه حتما با کمی توجه و کم کردن سخت گیری میتونست "خوب" بشه!و یا حتی "خیلی خوب"!

متن املاها خیلی سنگین بود و پر از کلمات سخت خارج از کتاب.

دفتر مشق بچه اش رو نشونم داد . تمیز و زیبا و نسبتا خوش خط . معلوم بود مادر و دختر خیلی تلاش می کنند . مثلا مشق یک روزش 6 صفحه بود و در هر صفحه رونویسی6-7 کلمه ی دارای نشانه ی o استثنا !


شاگرد همکارم بود و طبعا شایسته و بایسته نبود که همکارم و روشش رو زیر سؤال ببرم . (دختر همسایه شون کلاس من بود و به همین اعتبار مادر بیچاره به من پناه آورده بود)

گفتم هر معلمی یه روشی داره و من نمیتونم روش همکارم رو نقد یا قضاوت کنم . ایشون صلاح میدونن اینطوری درس بدن و املا بگن. ولی ازش خواستم بازی های دقتی وکامل کردن متن های بدون نقطه و سرکش و ... رو امتحان کنه . گفتم که املا بگه و صدای خودش رو ضبط کنه و بعد از دخترش بخواد که متنی که میشنوه رو بنویسه .کلمات استثنا رو به دیوار اتاقش بچسبونه و چند تا راهکار اینچنینی و ... و اینکه از مدیر مدرسه بخواد یه املا بهش بگه !(کاری که مدیرمون قبلا درباره ی بچه های دیگه هم انجام داده)

اما ...

اما ...

اما ...

به نظرم خیلی از معلمهای خوب کلاس اول به خودشون و شاگردانشون (با عرض معذرت) ظلم می کنند !

چه اصراری داریم دانش آموز کلاس اول اینهمه کلمه رو یاد بگیره ؟ که چی؟ مگه سالهای بعد ، راه آموختن قراره بسته بشه ؟ سال های بعد نباید فارسی بخونن؟ آیا لازمه بچه ی کلاس اول املای تمام کلمه های فارسی رو بلد باشه و بنویسه؟ چرا باید منِ معلمِ کلاسِ اول، کار معلم پایه ی دوم و سوم رو هم انجام بدم؟ مگه بچه ها تمام کلمات رو باید تو کلاس اول یاد بگیرن؟ اینکه معلم کلاس دوم ، سال بعد بگه بچه های فلانی خیلی خوب و زرنگند مهمتره یا اینکه معلم و دانش آموز از تدریس و یادگیری لذت ببرند هر چند گنجینه ی لغات بچه به پرباری آنچه که الان هست نباشه؟... بهتر نیست اجازه بدیم بچه ها با کتاب خوندن و خوندن در و دیوار و تلویزیون و ... بقیه ی کلمه ها رو یاد بگیرن؟

چند سال پیش مدرس درس فارسی اول تو منطقه مون بودم . تو کلاسهایی که مؤلفین کتابها برا مدرسین گذاشته بودن تاکید می کردن که نباید خیلی بیشتر از سطح کتاب کار کرد . 

اصلا اگه دانش آموزی بتونه املایی با 10 -12 جمله ی نه چندان طولانی رو که علاوه بر تمام نشانه های مورد نظر فقط به اندازه ی انگشتان یک دست کلمه ی خارج از کتاب داره رو درست بنویسه ، این دانش آموز به اهداف مورد نظر در درس فارسی رسیده . تاکید می کردن که کلمه های بیشتر رو تو سالهای آینده یاد می گیرند . 

حالا منِ معلم بخوام بیشتر کار کنم تو هر املا 10 تا کلمه ی خارج از کتاب بگم نه دیگه 20 تا 30 تا 40 تا! اون هم کلمه های سخت و ثقیل !

خود مؤلفین میگن در نشانه های استثنا و حروف عربی و نشانه های بخش دوم کتاب، فقط کلمه های خود کتاب گفته بشه . حالا اگه من میخوام بیشتر کار کنم تو هر درس 3-4 تا کلمه ی خارج از کتاب بگم چرا هر کلمه ای که به ذهنم میرسه رو باید به بچه ها یاد بدم و درست نوشتنش رو ازشون بخوام؟!!!

بابا جان! عزیزم ! خدا هم از بنده اش بیشتر از وسعش تکلیف نمی خواد!

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها ...

(خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند)بقره 286

خداییش در وسع بچه کلاس اولیه که اینهمه کلمه ی سخت یاد بگیره؟


تصور کنید مثلا دو تا خواهر دوقلو، تو دو تا کلاس مجزا درس بخونن . یکی معلمش استاندارد کار کنه و انتظاراتش هم استاندارد و رو قاعده باشه و دومی معلمش سخت گیر ! کارنامه ی اولی بشه "خیلی خوب" و دومی با وجود اینکه تمام حروف رو یاد گرفته و از پس امتحانهای استاندارد برمیاد و شاید نه تنها به اندازه ی خواهرش که بیشتر از اون بلد باشه ، بشه" قابل قبول" و یا حتی " نیاز به تلاش بیشتر"!

به نظرتون این ظلم نیست؟


معلمهای خوبِ سخت گیر به همکارانشون هم ظلم می کنن . منِ نوعی وقتی می بینم همکارم اینهمه کلمه ی خارج از کتاب میگه وقتی معلمهای کلاس دوم سر و دست میشکنن برای اینکه دانش آموزای اون معلم سخت گیر کلاس اول ، شاگردشون باشه ، من هم احساس گناه می کنم که شاگردام اینقدر کلمه بلد نیستند و یواش یواش من هم برای عقب نموندن از قافله و متهم نشدن به کم کاری ، سعی می کنم به بچه ها سخت بگیرم و به این چرخه ی باطل بپیوندم !

https://scontent.cdninstagram.com/t51.2885-15/e15/12749779_922425647813377_1457886365_n.jpg?ig_cache_key=MTE4OTU0ODg3MTgwMDE2NDI2Mw%3D%3D.2

پ ن:

من هم کلمات خارج از کتاب میگم ولی نه زیاد و کلمه های خیلی سخت خارج از کتاب رو یا تو املا نمیگم و یا اگه بگم کمکشون می کنم درست بنویسن.

شاید برای همین بود که من به 36 نفر از 39 نفر شاگرد کلاسم لوح تقدیر شاگرد اول و دوم دادم و کلاسهای دیگه ی مدرسه مون به کمتر از 20 نفر! در صورتیکه با این وضع به نظرم همکارای خوب و پرتلاشم میتونستن به همه ی بچه های کلاسشون لوح بدن !

در ضمن من هم دانش آموزانی رو دارم که باید سال بعد هم کلاس اول رو بخونن ولی اونا از پس نوشتن کلمات ساده ی کتاب هم برنمی اومدن و برنمیان نه مثل این دانش آموز که بیشتر کلمه های املا رو درست می نویسه و تمام حروف رو بلده !

فکر کنم سال بعد معلمهای کلاس دوم مدرسه از بچه های امسال من راضی نباشند ! آخه من درسهای سال بعد رو به شاگردام یاد نمیدم و خود اونها باید زحمت این کار رو بکشند!!!!

۱ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۰۹
سپیدار

1- پرینترم خراب شده و مجبورم فایلهای پیک و ... رو بفرستم به ایمیلم و تو مدرسه ایمیل رو باز کنم و پرینت بگیرم . مثل گربه ای شدم که سبیلش رو کندن

2- شکر خدا برف امروز بعد از ساعت 8 شروع شد و مسئولین فرصت نکردن مدارس رو تعطیل کنند و اینچنین شد که بچه ها این شانس رو پیدا کردن که با دوستانشون زیر برف راه برن و بازی کنند . الحمدللهقلب
3- اجرای درس پژوهی کلاس اول مدرسه به عهده ی من بود. دیروز مرحله ی اول رو اجرا کردیم . موضوعمون هم اُ استثنا بود. اصـــــــــــــــــــــــلا راضی نبودم . بچه های کلاس خودم نبودن. اسم کوچیکشون رو نمی دونستم و صداکردنشون برام سخت بود . چندین نفر بادکنک نداشتن . خیلی ها یا ماژیک نداشتن یا ماژیکشون رنگ نداشت . خیلی ها بلد نبودن بادکنکشون رو ببندن ! و ... (البته می شد بگم با دوستانشون گروهی کار کنند ولی تعداد بدون بادکنکها و بدون ماژیک ها بیشتر از حد قابل قبول بود)
قرار شد بار دوم رو تو کلاس خودم اجرا کنم تا از این مشکلات نداشته باشیم ! (اولا که بچه های کلاس خودم جرأت ندارن بدون وسیله بیان! و مهمتر اینکه اگه یکی دو نفری هم به هر دلیل وسیله نداشته باشن یا بلد نباشن بچه ها یاد گرفتن که خودجوش به هم کمک کنند و معمولا یکی دو نفر وسیله اضافه میارن تا کسی بدون وسیله نمونه !)
تا این موقع سال دیگه بچه ها و معلمها به هم عادت می کنن و قلق و اخلاق همدیگه دستشون میاد . برای همینه که مشکلات معلمهای کلاس اول تو این فصل و وقت سال خیـــــــــــــــــــــلی کم میشه !
فقط یادم باشه دفعه ی بعد ویدئوپروجکشن رو طوری تنظیم کنم که تصویر پاورپوینتی که برا اُ استثنا درست کردم درست بیفته رو تخته وایت برد نه پرده !
4- دیشب تا نصفه شب نشستم پاورپوینت الگوها و روشهای تدریس رو درست کردم تا امروز تو جلسه ی معلمها تدریس کنم ! اما طبق معمول تو حالت خواب آلودگی متوجه نشدم چطور شد تو فلش ریخته نشد و ...(همان گربه ی بی سبیل دیگه!)... بله دیگه امروز جلسه رو به روش سخنرانی اضطراری برگزار کردیم ! ...قرار شد هفته ی بعد دوباره اجرا کنیم!
پ ن :
خداجون شکرتقلب
۱ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۰
سپیدار

میدونی خیلی از آرزوها و خواسته ها تاریخ مصرف دارن . یعنی ارزششون به اینه که تو یه بازه ی زمانی معینی برآورده بشن و اگه زمانش بگذره ،نمیگم حتما بی ارزش میشن ولی به نظرم دیگه ارزش اولیه رو ندارن . 

فکر کن پسربچه ای تو 6-7 سالگیش دلش یه دوچرخه بخواد و بهش نرسه . به نظرتون اگه تو 60-70 سالگی 10 تا 20 تا 100 تا دوچرخه بهش بدن به اندازه ی یک هزارم داشتن یه دوچرخه تو 6-7 سالگی خوشحالش میکنه؟

دختر بچه ای که تو 5-6 سالگی دلش پیش یه عروسک پارچه ای پشت ویترین مغازه ای مونده باشه ، هزار تا عروسک قد و نیم قد و رنگ وارنگ تو 50-60 سالگی چقدر ؟ چند درصد از خوشحالی داشتن اون عروسک پارچه ای تو -5-6 سالگی رو میتونه بهش بده؟

...

دیروز دختربچه ی هفت هشت ساله ای گوشه ی یه خیابون روی کارتنی نشسته بود و فال می فروخت (به قول آن پسرک فال فروش که در جواب چه چیز می فروشی گفت : به آنانکه در امروز خود مانده اند ، فردا را می فروشم) او هم فردا می فروخت و ما هم خریدیم ! تکه کاغذی که نه فردای ما رو روشن می کرد و نه امروز دخترک رو !

اسمش ملیکا بود ! ملکه ای در گوشه ی خیابان ! یه دفتر مشق هم جلوش بود که کسی ، رهگذری ، دوستی ... چند خط سرمشق در چند صفحه براش نوشته بود ! ملیکا باید کلاس اول میشد ! سرمشق ها رو برامون خوند . خوب هم خوند . نمیدونم بلد بود یا حفظ کرده بود ! 

ملیکا در خیابانی نشسته بود که اطرافش پر بود از انواع و اقسام بانک ها و رستوران های با کلاس !

...

آرزوهای ملیکا کی و چطور برآورده خواهند شد؟ آیا اونوقت ملیکا برای برآورده شدن آرزوهاش خوشحالیش بیشتر خواهد شد یا حسرتش؟ چیزهایی که شاید به نظر خیلی از ماها آرزو که هیچ ! داشتنشون یه چیز بدیهی هم باشه!

...
بگو چه کار کنم با شبی چنین یکدست

شبی که با تو پریشان و بی تو زندان است

 

شده ست خسته بیایی، شکسته برگردی؟

امیدوار به روزی که روز پایان است؟

 

شبی نگاه کنی در شمار یارانت

ببینی آنچه نمی خواستی فراوان است

 

ببینی ای دل غافل چقدر دیر شده

دلت قناری مغموم فالگیران است

 ...

محمدسعید شاد

 

۱ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۰
سپیدار

فامیلی یکی از شاگردام یه غلط املایی وحشتناک و تابلو داره ! از اول سال تا حالا هی به معاون آموزشی مدرسه تذکر می دادم که بابا دارین غلط می نویسین ! می گفت نه همینطوریه !

چند وقت پیش بالاخره از مادرش جویا شدم ، گفت بله تو شناسنامه غلط نوشته (ظ به جای ض)!(مگه چیه؟ تنبلیم می اومد برم پرونده اش رو ببینم !)

الان که دارم اسم بچه ها رو تو تقدیرنامه هاشون می نویسم ، از اینکه فامیلیش رو غلط می نویسم خجالت می کشم.

پ ن:

از 39 دانش آموز 33 نفر شاگرد اول ، 3 نفر شاگرد دوم !خیلی مسخره است! نه؟!!!!

 

زمان ما تو هر کلاس به اندازه ی انگشتای یه دست هم شاگرد اول نداشتیم !

صرفا جهت فروختن فخر: سال آخر دبیرستان نمره ی شیمی تو کارنامه ام 17.75 بود و تو دانشگاه نمره ی فلسفه ام 19.75 ...

به استادم می گفتم حداقل میدادی 19 دلم نمی سوخت !

۱ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۲
سپیدار

یه مطلبی تو شبکه های مجازی دیدم که فکرم رو مشغول کرد :

عمر 70 ساله عقاب که با یک دوران خیلی دشوار برای این پرنده به دست می آید!!

عقاب میتواند 70 سال عمر کند ولی وقتی به 40 سالگی می رسد چنگال های بلند و انعطاف پذیرشده و دیگر نمیتوانند طعمه را گرفته و نگه دارند... نوک بلند و تیزش کند و خمیده می شود شاهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد . در این زمان عقاب بر سر یک دو راهی قرار می گیرد:

اینکه بمیرد و یا اینکه یک روند دردناک تغییرات را برای 150 روز تحمل کند.

و این روند مستلزم آن است که به قله یک کوه پرواز کرده و آنجا بنشیند در آنجا نوک خود را به صخره ای می کوبد تا آنجا که کنده شود پس از آن منتظر می ماند تا نوک جدیدی به جای آن بروید ، و بعد از آن چنگالهایش را از جا در می آوردپس از آنکه چنگال جدید رویید ، عقاب شروع به کندن پرهای کهنه اش می کند و پس از گذشت 5 ماه عقاب پرواز تولد مجدد را انجام می دهد و مدت 30 سال دیگر زندگی خواهد کرد.

خب تابلوئه که همچین چیزی صحت نداره ! عقاب هم خیلی عمر کنه سی ساله ! و این پروسه رو برای چند صباح بیشتر زنده ماندن دنبال نمی کنه!

و فوق فوقش این مطلب یه افسانه است !مثل ققنوس یا سیمرغ ! (...البته یه افسانه ی ترجمه ای و احتمالا جدید!) افسانه ای که ساخته شده تا مثلا ارزش زندگی رو به آدمها یادآوری کنه یا حالا هر چی! 

اما ...

فکر کن 150 روز بدبختی و شکنجه ! کندن نوک و چنگال و پرها؟... درد و عذاب! ... که چی؟ ...که میخوای 30 سال بیشتر زنده بمونی؟! می ارزه؟ زنده بودن به چه قیمتی؟

گاهی فکر می کنم اگه مجبور به انتخاب بین مرگ و پروسه ی دردناک ، غم انگیز و شکنجه آمیز درمان باشم ، احتمالا اولی رو انتخاب کنم !!!

بی ربط به متن و با ربط به تصویر:

خیلی سال پیش موقع کشیدن این طرح ، به طور اتفاقی کشف کردم که پرهای سفید سر عقاب رو میشه با پاک کن درآورد ! اینقدر از کشفم خوشحال بودم که فرداش این کشف شگفت انگیزم رو به اطلاع کسی که تو این کار استاد بود هم رسوندم و شنیدم ...

: بله یکی از شیوه ها و تکنیک های طراحی با مداد همین استفاده از پاک کنه ... (بعله گویا یکی خیــــــــلی قبل از من ، کشفم رو کشف کرده بودهنیشخند!)

۳ ۱۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۴۴
سپیدار

امسال سال عجیب و مزخرفی برای آموزش و پرورشه!

1

چند روز پیش به طور اتفاقی یکی از دوستان همکار رو که تو شهرستان بهارستان استان تهران ، معاون یه مدرسه است ، تو خیابون دیدم و ازش چیزی شنیدم که غیر از تأسف چیزی نداره !

به گفته ی ایشون :

به جز چند مدرسه ی خاص و نور چشمی، تو بقیه ی مدارس ابتدایی این شهرستان ، در هر مدرسه  یک کلاس ، بدون معلم روزگار میگذرونه! و هر زنگ یک معاون که کار سبکتری داره و میتونه ، میره و کلاس رو اداره می کنه !!!

فکر کنید : ماه چهارم تحصیلی ! در کل شهرستان ! هر مدرسه یک کلاس ! بدون معلم اداره میشه !

اداره ی آموزش و پرورش شون هم میگه همینی که هست ! بودجه برای استخدام معلم نداریم !

...

2

تو آموزش و پرورش هر معلمی که 20 سال و بیشتر سابقه داره یک روز تقلیل داره . یعنی یک روز مدرسه نمیاد . تو سنوات گذشته این یک روز به ورزش و هنر و قرآن اختصاص داده میشد و توسط معلم های دیگه این روز پر میشد !

البته سالهای گذشته بعضی همکارا خودشون کلاسشون رو اداره می کردن و حقوق این یک روز رو مدرسه به خود معلم کلاس میداد . اما ...

امسال همکارانی که تقلیل دارن مدرسه نمیان و آموزش و پرورش هم هیچ فکری برای این یک روز نکرده و کلاسها توسط اولیا و انجمن مدرسه اداره میشه !!! (به قول دختر همساده : دست و جیغ و هورااااااااا)

...

3

داشته باشید که وزارت آموزش و پرورش جزو چند تا وزارتخونه است که امسال بیشترین همایش رو برگزار کرده ! همایش هایی که میدونید و می دونیم یعنی چی!!!!!!

...

تا وقتی آموزش و پرورش اینقدر فشل و ناکارآمده ، امیدی به اصلاح امور نیست !

۲ ۰۶ دی ۹۵ ، ۲۱:۰۵
سپیدار

1-

دوستانی که سپید مشق رو می خونن احتمالا در جریان هستن که تو کلاس امسالم دانش آموزی دارم که 5 سال پیش پدرش به خاطر اعتیاد افتاده زندان و بعدش ناپدید شده و مادرش هم همون 5 سال پیش بچه و زندگیشو گذاشته و رفته سیِ خودش! خانواده اش هم گویا ازش بی اطلاعن! و حالا این دختر خوب پیش مادربزرگش به تنهایی زندگی می کنه .  دختری که اتفاقا IQ , EQ خوبی هم داره و با اینکه بیشترین توجه من رو تو کلاس دریافت می کنه ولی چون کسی نیست بهش برسه از نظر درسی تعریفی نداره!

بعدها فهمیدم زن دایی و دایی این دختر ، بچه دار نمیشن و بدشون نمیاد این بچه رو پیش خودشون نگه دارند ولی مادربزرگه رضا نمیده ! چرا؟ مدیر میگه به خاطر چندرغاز کمکی که کمیته امداد به این بچه می کنه (که اونهم تابستون مدیر مدرسه براش جور کرده !)

تو این 2ماه و نیم گذشته که ندیدم مادربزرگه به درسهای نوه اش برسه . ولی دیدم مشقهای اونو بنویسه!

خلاصه دیدم اینطوری نمیشه از مادربزرگه خواستم بیاد مدرسه تا بهش بگم که اگه بخواد اینطوری پیش بره احتمالا نوه اش سال بعد هم باید کلاس اول رو بخونه!

مادربزرگه اومد ...قدّ بلند! شقّ و رق! با یه پالتوی مشکی کوتاه ، یه ساپورت مشکی طرح دار و موهای هایلایت شده !

و گله ی نوه اش رو می کرد که به حرفم گوش نمی کنه و به جای درس خوندن با من میشینه پای ماهواره!

و ناله که من پاسوز این نوه ام شدم وگرنه میرفتم پیش دختر و پسرم !

گفتم چرا نمیذاری پیش دایی و زن داییش بمونه ؟ نگهش نمیدارن؟

گفت : نه! اتفاقا خیلی هم دوسش دارند ولی زن داییش خوب نیست و الِ و بلِ و پسرم باید طلاقش بده و ... که من نتونستم طاقت بیارم و گفتم : عروستون که حاضره نوه تون رو نگه داره بَده ولی دخترتون که بچه اش رو ول کرده رفته پی خوشی خودش خوبه؟!!!

خلاصه ازش خواستم با عروسش راه بیاد تا هم نوه اش راحت بشه هم خودش!

چند روز بعد زن دایی دخترک اومد و گفت که فعلا بچه پیش اوناست و چقدر هم روحیه ی دانش آموزم خوب شده بود! املای سختی که گفته بودم رو با کمترین اشتباه نوشته بود و ظهر با خوشحالی همراه زن داییش رفت .(هر چند زن داییش به خاطر مشکلات جسمیش احتمالا نتونه خیلی بهش کمک کنه ولی باز هم از مادربزرگه به نظر بهتره! منتظر می مونیم ببینیم کار این بچه تا آخر سال به کجا میکشه! اللّهم اجعل عواقب امورنا خیرا)

2-

مادر یکی از شاگردای خیلی خوبم که در جریان مشکل این دانش آموزم بود بهم پیشنهاد داده هفته ای یکی دو روز ، نیم ساعت آخر کلاس رو بیاد و باهاش املا کار کنه . حالا ترکیبات و نشانه هایی که برا تدریس می سازم رو می بره تو اتاق بهداشت مدرسه و باهاش کلمه سازی و جمله نویسی کار می کنه ! ... چقدر خوبه که آدمهای مهربون همیشه و همه جا هستن!

۲ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۰:۴۲
سپیدار