سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۹۵ مطلب با موضوع «خاطرات :: خاطرات مدرسه» ثبت شده است

همون اول صبحی چغلی و فضولی یکی از بچه ها گل کرد و بلند گفت : خاااااااااااااانوم! حدیثه خدا کشیده!

کنجکاو شدم ببینم حدیثه چی کشیده ؟ که دیدم :

که البته کار خودش نبود و سفارش ساخت 10 -15 تا از همین ها رو به مادرش داده بوده تا بچسبونه به اتاقش ! هر کدوم هم نماد یکی از حضرات معصومین و فرزندانشون که می شناخت ! حضرت ابوالفضل ، علی اصغر ، علی اکبر و ...

...

یکی دو سال قبل هم یکی از بچه ها تو املای تصویری ، زیر تصویری مشابه همین نقاشی که باید می نوشت "امام" نوشته بود : خدا!

نمیدونم چرا بچه ها همچین برداشتی از خدا دارن!!!

۲ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۰
سپیدار

عزیزم! یه کلمه بگو که صدای اولش "د" باشه !

همون "عزیزم"! بر و بر نگاه می کنه !

- عزیزم ! "د" مثل "درخت"!

همون عزیزم: "درخت"

- آفرین ! حالا یه کلمه بگو صدای اولش "پ" باشه .

: پرخت!

-  یه کلمه بگو اولش "خ" باشه 

: خرخت

دیگه سؤالى نیست!گویا با این گنجینه ی لغات پر و پیمون قرار نیست هیچ سؤالی بی جواب بمونه !

..................

پ ن: من با این اعجوبه ها چه کنم؟ ماجرایی داریم !

۴ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۲
سپیدار

به بچه ها گفته شده " اگه جای پدر و مادرتون بودین چه کاری برابچه هاتون انجام می دادین؟"

جوابها رو بخونید و از زیارت پدر و مادرهای آینده لذت ببرین!

پدر / مادر خوشحالهورا

◆◆◆

همسر بی مانتو!

" سلام خصه نباشید امروز کار خوب بود "

◆◆◆

پسرِ پدرِ شجاع

چه پسرِ فهمیده ایتشویق

◆◆◆

مدرسه ی عروس کوچولوها! بد فکری هم نیستا!

به صرف تُرشک!

◆◆◆

پدرِ بی اعصاب!وقت تمام

قهقههقهقهه

◆◆◆•◆◆◆•◆◆◆•◆◆◆•◆◆◆•◆◆◆•◆◆◆•◆◆◆•◆◆◆

پ ن: نمیدونم کار کدوم معلم با ذوقی بوده ؛ ولی دَمِش گرم ! کلی خندیدیم! مخصوصاً مرجان و علی بی اعصاب! که پدر و مادرهای معرکه ای میشن ان شاءالله!

۱ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۹
سپیدار

همگی جمع شدند

منتظر؛ تا که رسول مدنی

با دو صد قوم و قبیله

و کشیشان مسیح

گرد و خاکی دیدند

مصطفی دست به دستان حسن

فاطمه پشت سرش

و علی پشت سر فاطمه اش

کودکی در بغل احمد بود

گوییا روی زمین جایش نیست

زیر لب زمزمه افتاد: حسین

زینت دوش نبی است

یکی از اهل کلیسا میگفت

وای بر حال شما

که اگر لب بگشایند

دعایی بکنند

آبها خشک شود

همگی برگشتند
.

.

.

زینت دوش نبی

بازهم به کلیسا آمد

آری

اینبار سر دوش....

نیزه بالایش برد

...

-------------------------------------------------------------------------------------------- 

پ ن: هر سال قبل از روز مباهله قصه ی حدیث کساء رو برا بچه ها تعریف می کردم . عشق می کردن وقتی می رسیدم به اون قسمتهایی که حسنین علیهماالسّلام یکی یکی وارد خونه میشدند و وقتی بوی رسول خدا رو استشمام می کردند ، به مادر جانشون می گفتن:به به! چه بوی خوبیبغل!مادر جون! بوی بابا بزرگ میاد ! بابا بزرگ اینجاست؟ و مادر که : بله عزیز دلم ! میوه ی قلبم ! نور چشمم !جدّتون اونجا زیر عباست!
یا وقتی یکی یکی گوشه ی عبای حضرت رسول رو بلند می کردن و اجازه ی حضور تو اون جمع رو می گرفتن! مخصوصا وقتی حضرت امیرالمؤمنین می خواست وارد زیر عبا بشه ، لبخند بزرگی رو صورتشون می نشست و زمانی که حضرت زهراسلام الله علیها گوشه ی عبا رو بالا می برد تا اجازه ی حضور بگیره ، خنده ی بچه ها به آسمون می رفت!
بعد هم میرفتن خونه تا یه نقاشی از قصه ی آل عبا بکشند .
۱ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۱
سپیدار

حتما شنیدین که به علت کثرت نیرو در دبیرستان و کمبود نیرو در مقطع ابتدایی قراره نیروهای مازاد دبیرستان ، در دبستانها به کار گرفته بشن  . و شاید شنیده باشین که دبیران دبیرستان رو چندین بار غربال می کنند و کسانی که کمترین امتیاز(و پارتی!) رو دارند میفرستند مقطع ابتدایی !!!!

یا للعجب!مقطع " ابتدایی" مقطع " پایه" است نه مقطعی "پیش پا افتاده"! 

تو همه جای دنیا توانمندترین و بهترین نیروهاشون رو برای تدریس تو دبستان انتخاب می کنند ولی اینجا ... !

این فقط دبیران دبیرستانی نیستند که نسبت به انتقالشون به مقطع ابتدایی معترضند !(از بس به معلم دبستان عزت و احترام قائلند [!] همه سر و دست میشکنن برای تدریس تو این مقطع!!!! یک بار رئیس اداره مون اومده بود مدرسه ما و بعد از اینکه از اهمیت مقطع ابتدایی و جایگاهش تو کشورهای پیشرفته برامون سخنرانی کرد و دلمون رو سوزوند! گفت: شما اگه دکترا هم بگیرین نمیگذاریم تغییر مقطع بدین!!!!)

بگذریم ... ما معلمان ابتدایی هم ازسازماندهی این دبیران تو مقطع ابتدایی ناراحتیم !

ما نسبت به حضور دبیران کم توان ، تو مدارس و مقطعمون اعتراض داریم !

آقایونی که این تصمیم رو گرفتن مطمئنا حتی یک روز هم توی یک کلاس 30-40 نفری مقطع ابتدایی تدریس نداشته اند !اصلا شاید کار یه معلم دبستانی رو از نزدیک هم ندیده باشند !

آقایون فکر می کنند کار تو مقطع ابتدایی یعنی بازی و شوخی! از نظر اونها یاد دادن خوندن و نوشتن و مفاهیم پایه ی علوم پایه ، کار مهمی نیست و هر کس با هر میزان توان و سواد از پس اون بر میاد!

تدریس چندین عنوان درسی ، کلاسداری و ارتباط برقرار کردن با بچه های مقطع ابتدایی به طور قطع برای دبیران توانمند و خوب دبیرستان هم مشکل خواهد بود چه برسه به دبیران کم توان!

(اونایی که تجربه ی تدریس تو مقاطع و پایه های مختلف رو دارند این نکته رو تأیید می کنند که پایه ی اول سخت ترین پایه تو تمام مقاطع برای تدریسه و عجیب اینکه خیلی از این معلمان بی تجربه و بی انگیزه ، تو این پایه مشغول میشن!)

دبیران دبیرستان اگه باید در تدریس یک درس توانمند باشند ، معلم مقطع ابتدایی باید توان تدریس تمام درسها رو داشته باشه ! معلم دبیرستان یک درس رو تدریس می کنه بدون اینکه دغدغه ی یادگرفتن و نگرفتن دانش آموزاشو داشته باشه ، نیاز چندانی به مهارت کلاسداری و ... هم نداره ؛ ولی معلم ابتدایی باید همزمان برای تدریس چندین درس برنامه بریزه ، نگران یادگرفتن و نگرفتن شاگرداش باشه (خود بچه ها اونقدر بزرگ نشدن که مسؤلیت یاد گرفتن رو به خودشون واگذار کرد!) کنترل و کلاسداری تو مقطع ابتدایی هم مهارتیه که تا کسی یک روز مجبور به انجام اون نشه نمیتونه به سختیش پی ببره!

دبیرانی که با اجبار و علی رغم میل باطنیشون برای تدریس به دبستان فرستاده میش طبیعتا بازده خوبی هم نخواهند داشت و در این بازی نامعقول و عمل بی تدبیر ، بچه های بیگناه دبستانها هستند که متضرر میشن و وجهه ی ما معلمای ابتداییِ که بیشتر از همیشه زیر سؤال میره!

توی حرف ، آقایون نسبت به اهمیت دوران ابتدایی تأکید می کنند و آینده ی کشور رو به این مقطع حساس! پیوند میزنند ولی تو عمل دریغ از یک جو اعتقاد به حرفهاشون !

آقایون حتی در استخدام معلم ورزش به تعداد کافی (حتی معلم غیر متخصص!) هم تو دبستانها کوتاهی می کنند و دانش آموزان پایه های اول و دوم و گاهی سوم رو هم از داشتن معلم ورزش اختصاصی محروم می کنند و همزمان در همایشها و کنفرانسهاشون دم از اهمیت سلامت جسم و روح بچه ها میزنند! یعنی حتی قبول ندارند که بچه های پیش دبستانی و اوایل ابتدایی که هنوز در حال رشدند، بیشتر از همه ی گروه های سنی به فعالیتهای هدفمند و علمی ورزشی محتاجند تا بچه های راهنمایی و دبیرستان ! حالا هم که آموزش این بچه های بیچاره رو دارند میسپارند دست معلمهای بی انگیزه و کارنابلد !

خلاصه ...

خانه از پای بست ویران است !و تا آموزش و پرورش واقعا (و نه فقط روی کاغذ) اصلاح و به سامان نشه امیدی به اصلاح جامعه نیست !

خشت اول چون نهد معمار کج ... علم اگه تو ثریا باشه که هیچ ! اگه رو زمین ریخته هم باشه ، هیچ زن و مردی از سرزمین پارس ، نمیتونه به اون دست پیدا کنه!!!!

پ ن:

یه خاطره هم بگم از شاهکارهای آموزش و پرورش که بخندین(و گریه کنین):

آموزش و پرورش فکر می کنه اگه از شرکت کنندگان رقابت های گوناگون طرح درس ، مقاله نویسی ، اقدام پژوهی و ...بخواد کارشون رو تو قالب CD هم ارائه کنند خیلی باکلاس و پیشرفته است !برای همین برای هر کاری (حتی یه فایل Word چند کیلو بایتی ) هم سی دی میخواد !(خدا میدونه چقدر cd و کاغذ برا همین طرحها هدر میره!)

یکی از همکاران ما در یکی از همین مسابقات چون وقت نداشته کارش رو تو سی دی بریزه ، از مغازه ی روبروی اداره یه سی دی خام خرید و اسم خودش و عنوان کارش رو روش نوشت و همینطور خام تحویل اداره داده و شیرین اینکه تو اون رقابت به مقام دوم هم نائل شد! بععععععععله!

........

یاد این لطیفه ی بامزه افتادم؛بگم بخندیم تا شاید کمی تلخی ماجراهای آموزش و پرورش رو فراموش کنیم!:

امروز از دانشگاه زنگ زدن بیا ثبت نام کن. تعجب کردم گفتم من که آزمون شرکت نکردم.

گفت اون روز تو تلگرام به دوستت گفتی شاید تو آزمون ارشد شرکت کنی، ما ثبت نامت کردیم آزمون هم جات دادیم، الان ترم دو هستی، نگران نباش درسِت خوبه، فقط شهریه بدهکاری!

۲ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۵
سپیدار

زمان: روز قبل از جشن شکوفه ها (برای ما 31 شهریور! )

مکان: دفتر مدرسه

به لطف عزیزان مسئول و به هوای اینکه جشن شکوفه هاست رفتیم مدرسه .(به بچه ها پیامک زده و گفته بودن نیان مدرسه ولی به ما خبر نداده بودن ! ) تو دفتر ایستاده بودم که دیدم خانوم مدیر ، مادری رو راهنمایی کردن داخل دفتر و روی یه صندلی نشوندنشون . دختر کلاس اولی این مادر هم همراهش بود .

چشمهای گریون و صورت خیس از اشک مادر توجهم رو جلب کرد . با ایما و اشاره از بقیه پرسیدم چه خبره؟!!! گفتم شاید اتفاق بدی چون فوت یا جدایی والدین باعث این اشک ریزان شده !

اما...

گویا خیاطی که برای بچه های کلاس اول مانتو دوخته ، نتونسته چند تا از مانتوها رو به موقع برسونه و چند تا از دانش آموزا - از جمله دختر این خانوم - بدون روپوش بودن . و این خانوم گریه می کرد که :

یه جشن شکوفه ها بیشتر که نیست . وقتی همه روپوش دارن ، قشنگ نیست دخترم بدون مانتو  ، تو جشن باشه ! تو فیلم خوب نمیشه ! سالهای بعد که دخترم فیلم جشن رو ببینه ناراحت میشه !(دخترش هاج و واج نیگاش می کنه! )

من

میگم خانوم اینکه ناراحتی نداره . چیز مهمی نیست ! اتفاقا بد هم نیست تو فیلمی که همه یه شکل و یه رنگند و تشخیص بچه ها چندان راحت نیست ، دختر شما تو فیلم ، قشنگ مشخص و قابل شناسایی میشه ! 

-----------------------------------------------------

موندم اینها برای موضوعاتی تا به این حد بی اهمیت، اینطور منقلب میشن ، مصیبتهای بزرگ رو چه طور تحمل می کنن؟!!!

 نمیدونم غصه های آدم اینقدر کوچیک باشن خوبه یا نه ؟ شاید خوب باشه که آدم اینقدر بی درد باشه که برا چیزهای کوچیک گریه کنه ؛ و شاید خیلی هم بد باشه ! زندگی پر از این موقعیت های کوچیک ناخوشاینده . اگه کسی بخواد برا اونها غصه بخوره تقریبا همیشه باید عزادار باشه !

ولی مطمئنم رفتار این مادر تأثیر تربیتی خوبی رو بچه اش نداره ! این بچه چه طور میخواد با سختیهای زندگیش کنار بیاد؟ 

پ ن: ماشاءالله به شاگرد خودم ! هنوز با کت و دامن میاد مدرسه 

پ ن2:شاید: از دردهای کوچک است که آدم ها می نالند  ، ضربه اگر سهمگین باشد ، درد اگر بزرگ باشد آدم خودش لال می شود ...

۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۰
سپیدار

امروز رفته بودیم مدرسه. کار خوبی که امسال مدرسه مون انجام داده اینه که اولین دیدار با اولیا رو قبل از شروع سال تحصیلی برگزار کرد . کتابها رو هم امروز دادیم . کلاسمون امسال 35 نفره است!!!!! کلاسها 8 تا یک ظهر با همون 2 زنگ تفریح!!!!!!!!بیچاره من ! بیچاره دانش آموزای کوچولوی 7ساله ی من!

برنامه ی جالب امسال مدرسه مون اینه: مدرسه ی بدون سطل زباله!

نه تو حیاط و نه تو کلاسها ، سطل زباله نداریم!!! بچه ها باید سعی کنند زباله تولید نکنند و هر چی هم زباله دارند ببرند خونه هاشون!!![الان نظر خاصی درباره اش ندارم . نتیجه رو بعد از اجرا می نویسم.]

اما اتفاقی اول صبح غافلگیرم کرد و چند دقیقه همینطور شوکّه نگاه می کردم و می گفتم: مگه میشه؟ مگه داریم؟!!!!! آخه چرا؟!!!!

ماجرا: دانش آموزی داشتم که بنا بر مشکلات عدیده ی شخصی و خانوادگی و ...[یه کیس عجیب!] متأسفانه باید تکرار پایه می کرد . تو املای شهریورش هم تنها یک کلمه اونهم "بابا" رو درست نوشته بود !ریاضی ش هم بهتر از املاش نبود! یعنی این دانش آموز باید سال بعد رو هم کلاس اول می بود .

اول صبح معاون مدرسه برگه ی ارزشیابی توصیفی این دانش آموز رو بهم داده تا تکمیل کنم و ضمناً این کارنامه رو هم نشونم داد :.

بله ! همونطور که مشاهده می فرمایید ، دانش آموز کلاس اول با وجود گرفتن " نیاز به تلاش بیشتر" در سه درس "ریاضی" ، "فارسی" و "قرآن" به لطف این سیستم بسیار کارآمد و هوشمند آموزش و پرورش! صلاحیت ارتقاء به پایه ی بالاتر را دارد!

(اون خوب و خیلی و خوب و قابل قبول رو هم برای اینکه خیلی به شخصیتش صدمه نخوره! و به هوای اینکه این دانش آموز سال بعد هم کلاس اوله ، تو کارنامه اش نوشتم !)

مگه تو کلاس اول درسی مهمتر از فارسی و ریاضی هم داریم؟!

یعنی درد و ناراحتی یک سال تکرار پایه بیشتر از یک عمر - به عنوان تنبل کلاس - انگشت نما بودنه؟

پ ن: من دیگه حرفی ندارم!

۱ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۱۱
سپیدار

تو یکی از خبرگزاری ها خوندم که:

رزماری گیاهی شگفت انگیز و چندمنظوره ای می باشد که برگ های آن طی قرن ها در طب سنتی کاربرد داشته و در حال حاضر به عنوان بهبود دهنده حافظه شناخته شده است. 

گفتنی است که در یونان باستان، دانش آموزان هنگام مطالعه درس هایشان ، جوانه های این گیاه را داخل موهای خود قرار می دادند . مطالعات نشان می دهد رزماری حاوی کارنوسیک اسید بوده که قادر است با رادیکالهای آزاد مخرب مغز مقابله کند. 

□□□

خب خدا رو شکر ! یکی از مشکلات بشر(از جمله خود ما ) هم به همین راحتی داره حل میشه! الحمدلله! از فردا یه تاج از رزماری میگذاریم رو سرمون !خنده

□□□

جلوی مدرسه ی ما یه پارک کوچیکه که پارسال بچه ها رو بعد از عید بردم اونجا تا علاوه بر اینکه آموخته هاشون تو کلاس رو به چشم می بینن و به خاطر میسپارن ، اطلاعاتی هم درباره ی گیاهان محل زندگی شون به دست بیارن ، یکی از گیاهان جالب و هیجان انگیز برای بچه ها ، همین رزماری ذکر شده در ابتدای این پست بود. با اجازه ی خودم بهشون اجازه دادم هر نفر تنها یه برگ این گیاه رو از شاخه جدا و بو کنه !(مثل تشریح قورباغه های زبان بسته در کلاس ها، کندن برگ رزماری از نظر ما بلامانع ، بلکم توصیه شده است! ) اونروز بچه ها کفشها و جورابهاشون رو درآوردند، روی چمن ها با پای برهنه راه رفتند ، دراز کشیدند  و چمن ها رو بو کردند! البته قبل از این کار من رو هم وادار کردن کفش و جورابم رو دربیارم و همراهشون رو چمن ها راه برم!(و از اونجایی که خودم عاااااااااشق پابرهنه راه رفتن روی چمنم و همیشه مترصد کوچکتدین فرصتم برای انجام این کار! با کمال میل پیشنهاد بچه ها رو پذیرفتم!)

همین اجازه ی نیم بند برای کندن یه برگ رزماری باعث شد فردا که وارد کلاس شدم با یه دسته رزماری روی میزم مواجه بشم! 

بله اینقدر حافظه شون قوی شده بود که کاملا یادشون مونده بود توصیه های اکید دیروز معلمشون مبنی بر نکندن گیاهان و آسیب نرسوندن به درختان!

۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۳
سپیدار

صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت

قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند

********

آخرین نشانه ی کتاب فارسی اول ، نشانه ی «ظ» یا همون ظ دسته داره! 

بعد از تدریس این درس ، از بچه ها خواستم هر کی تو خونه شون دیوان حافظ داره بیاره!

 فرداش چند تا دیوان کوچیک و بزرگ روی میزها بود .کمی درباره ی حافظ براشون گفتم . خیلی هاشون حافظ رو با فال شب یلدا می شناختن! پس من هم براشون فال گرفتم ؛ برا تک تکشون!

 یکی یکی دیوان ها رو باز کردم و به ترتیب برا همه شون فال گرفتم! 

و با اجازه ی حافظ بزرگوار ، با توجه به شناختی که از هر دانش آموز داشتم ، به اسم فال و از زبون حافظ نصیحت و پند و اندرزهایی رو به خوردشون میدادم!!!! ؛)

۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۸
سپیدار

تو کلاس بودم . دوستم صِدام کرده ، یه دقیقه بیا بیرون . 

دوتا از شاگرداش رو آورده بود تو سالن و میخواست من هم شاهد ماجرا باشم !

□□□

دو تا بچه کلاس اولی با هم حرفشون شده بود ، سرِ چی؟ پول !

چند روز پیش اولی از دومی 500 تومن قرض کرده بود برا گرفتن خوراکی* !!!(ای کارد بخوره ...) و حالا که میخواسته برگردونه دومی می گفت باید هزار تومن بدی !!! (اول فکر کردم پای نزول و اِسکُنتی چیزی درمیونِ ) و منتظر بودم ببینم دقیقا چه توجیحی برای این 500 اضافه میاره !!! صدی چند حساب کرده؟! که دیدم نه انگار قصه یه چیز دیگه است .

۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۱۵
سپیدار