سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱۹۶ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

گفت که دیوانه نئی لایق این خانه نئی          رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نئی رو که از این دست نئی رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نئی در طرب آغشته نئی پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی

گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی

جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

پ ن: این شعر حضرت مولانا از صبح مدام توی سرم می چرخه ... در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم ...
پ ن2:
اسیر ... شعر زیبای سعدی با صدای محمد معتمدی
۳ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۵
سپیدار
لک لک شاد و سفید
می گذرد با شتاب
می نگرد لحظه ای
عکس خودش را در آب
جنگلی از روی خاک
سر زده تا آفتاب
جنگل وارونه نیز
سبز شده زیر آب

در دل کوه و کمر
پیچ و خم دره ها
طعم علف های سبز
در دهن برّه ها

سر زده از سنگِ سرد
آتش آلاله ها
بر سرِ هر صخره ای
بازی بزغاله ها
عکس منظره کوچه باغخسته نفس می زند
اسب نجیب کَهَر
یال پریشان او
دستِ نسیم سحر
بوی خوش کاهگِل
می وزد از پشت بام
کوچه پر از عابر است
بر لب آنها سلام

منظره ی رو به رو
منظره ای آشناست
منظره ی دهکده
دهکده ی خوب ماست

دهکده ی ما ولی
در دل یک قاب بود
باز به خود آمدم
این همه در خواب بود
قیصر امین پور
خوشا به حالت ای روستایی
پ ن: این شعر آقای جعفر ابراهیمی(شاهد) واقعا مناسب این روزای ماست ! ... یک هفته تعطیلی به خاطر آلودگی هوا !
قبلاً یه بار سر این تعطیلات تحمیلی حرص خوردم و مطلبی نوشتم که بعد 3 سال ، گویا هنوز در بر همون پاشنه می چرخه !تعطیلات دوست نداشتنی!
۱ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۵
سپیدار

بدون اشک جاری اش چشمه روان نمی شود
بی نفحاتش عالمِ پیر جوان نمی شود
بهشت بی ولای او نصیبمان نمی شود
بدون نام عالی اش اذان، اذان نمی شود
کاش دوباره یک نفر صدا کند بلال را

خوشا سرود «لافتی» به لحن ذوالفقاری اش
تمام رشته کوه ها محو بزرگواری اش
لباس وصله می زند به جبر اختیاری اش
آدم و نوح مفتخر به حُسن همجواری اش
فدای آن پیمبری که یافت این کمال را

من آن یتیم کوفی ام که بی توأم یتیم تر...
از حسن و حسین تو ندیده ام کریم تر
از ازل عاشق توأم نه از ازل ، قدیم تر
کجاست جاده ای از این طریق مستقیم تر؟
رها کنید بعد از این حدیث خط و خال را

بی نظر تو هیچ کس اهل نظر نمی شود
دل شکسته ات از این شکسته تر نمی شود
شفاعت تو شامل آن دو نفر نمی شود
«بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود»
بی تو که می بری فقط از دلمان ملال را


بخشی از شعر "احمد علوی"

نیست به جز ولای او راه نجات دیگری ...

عکس و تصویر علی علی علی علی عشق تو حاصل عمر گرانم علی علی علی علی بی تو ...


پ ن1: چقدر شبیه این مخمس آقای محمد سهرابیه!آسی بِکِش که باز ببازم قمار را

 پ ن 2: میثم مطیعی کامل این شعر رو خیلی قشنگ خونده(+)
پ ن3: دیدار یار غائب دانی چه ذوق داره؟... ابری که در بیابان بر تشنه ای بباره!

این شعر هم در حکم همون ابره :)

۲ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۳
سپیدار

پر ز جوشش و سرود

مثل رود بود

پاک و بی ریا

مثل بوریای مسجدی

در میان راه

ساده و صمیمی و نجیب

مثل کلبه ای غریب

در کنار روستا

سبز و سربلند و خوب

مثل جنگل شمال

مثل نخلی از جنوب

گرم و مهربان

مثل آفتاب بود

جاری و زلال و صاف

مثل آب بود

رودی از ترانه و حماسه بود

ساده و خلاصه بود

شعر ناب بود

تازه بود و مختصر

مثل یک خبر

مثل یک خیال

مثل خواب بود

مثل یک جوانه در بهار

سر زد و دمید

مثل یک پرنده در غبار

پر زد و پرید

قیصر امین پور


امروز 8 آبان روز پر کشیدن قیصر شعر ایران بود . آنکه نام دیگرش درد بود . کسی که جای خالیش هرگز پر نخواهد شد .

هر چند این شعر رو برا سلمان هراتی گفته ولی مصداق بارزش خودش بود .خودِ قیصر عزیز ما!

۳ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۰
سپیدار

دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود

و مردم نمی دانند

چگونه می شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت ...

"لیلا کردبچه"

پ ن:

تو را بی نهایت ...

تو را بی شماره...

ببخشید اگر کم تو را دوست دارم

۱ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۲۰:۵۲
سپیدار

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست
این سرزمین غم‌زده، در چشمم آشناست

این سرزمین که بوی نی و نیزه می‌دهد
این سرزمین تشنه که آبستن بلاست

گفتند: «طفّ» و «ماریه» و «شاطِیءُ الفُرات»
گفتند: «غاضریّه» و گفتند: «نینوا»ست

دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: «کربلا»ست

طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست

زخمی‌تر از مسیح، در آن روشنای خون
روی صلیب دید، سر از پیکرش جداست

طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در مناست

باران تیر بود که می‌آمد از کمان
بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست

افتاد پرده، دید به تاراج آمده ا‌ست
مردی که فکرِ غارتِ انگشتر و عباست

برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید که در آسمان، عزاست

مریم سقلاطونی

۲ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۲۲
سپیدار

http://s1.picofile.com/file/6901155930/0084738d_7a42_4d9f_8e15_c7478c066808.jpg

پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم

که عمود بر زمین بایستد...

پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم

که پای افزاری وصله دار به پا کند،

و مَشکی کهنه بر دوش کشد

و بردگان را برادر باشد.

استاد موسوی گرمارودی

شعر کامل

۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۳۹
سپیدار

من از عهد آدم تو را دوست دارم      از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!  من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما: تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم
قیصر امین پور

آهنگ دوستت دارم - علیرضا قربانی

۰ ۲۶ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۷
سپیدار

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

 

قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

 

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست

 

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

 

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

 

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز

که همین شوق مرا  خوب ترینم  کافیست

 

محمد علی بهمنی

کتاب" من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم

◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇

 

پ ن: کتاب رو به خاطر اسم قشنگش خریدم! 

 

۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۸
سپیدار

دلم تنگ می شود ،گاهی

برای حرف های معمولی

برای حرف های ساده

برای " چه هوای خوبی! " ، " دیشب چه خوردی؟ "

برای " راستی! ماندانا عروسی کرد." ، " شادی پسر زائید. "

...

و چقدر خسته ام از " چرا؟ "

از  " چگونه

خسته ام از سؤال های سخت ،  پاسخ های پیچیده

از کلمات سنگین

فکرهای عمیق

پیچ های تند

نشانه های بامعنا ، بی معنا

دلم تنگ می شود ، گاهی

برای

یک " دوستت دارم ساده"

دو " فنجان " قهوه داغ

سه " روز " تعطیلی در زمستان

چهار " خنده "ی بلند 

و

پنج " انگشت " دوست داشتنی.

مصطفی مستور

 

۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۵۶
سپیدار