در هوس بال و پر"ت" ، بی پر و پرکنده شدم
گفت که دیوانه نئی لایق این خانه نئی | رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم | |
گفت که سرمست نئی رو که از این دست نئی | رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم | |
گفت که تو کشته نئی در طرب آغشته نئی | پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم | |
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی |
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم |
|
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی |
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم |
|
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم |
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم |
یه شعر از مولانا وقتی دبیرستانی بودم خوندم خیلی خوشم اومد. الان یادم رفته. اونموقع حفظ بودما ولی الان یادم نیست.. قافیه اش فکر کنم این بود.. ما نیز هم بد نیستیم..