سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱۹۶ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خونی

با بزرگون می شینی ، حرف میزنی ، همه چی می دونی

 

شما که کله ت پره ، معلم مردم گنگی

واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمی مونی 

بگو از چیه که من ، دلم گرفته؟

راه میرم دلم گرفته ، میشینم دلم گرفته 

گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم ، دلم گرفته

من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد

سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد

عمر من کوه عسل بود ولی افسوس

روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید

 بعد نشست تا تهشو خورد ...

 

از : محمد صالح علاء

●■◆◇•◇◆◇•◇◆◇•◇◆◇•◇◆◇•◇◆◇•◇◆◇•◇◆◆◇•◇◆◇•◇◆●■

پ ن: نمیدونم چرا دیگه تو تلویزیون برنامه نداره این صالح علا؟!! سبکش حرف زدن و مجری گریش مال خودش بود ! یه جور آشفتگی ، آرامش و دلتنگی خاصی تو نگاه و حرکات و حرفهاش پیدا و پنهان بود ؛ تکه کلامش "جان" بود (یکان یکان بینندگان و شنوندگان "جان"! پیشانی بلند ! ) و هر برنامه ش -فارغ از اسمش- دکان عاشقی بود . ادا درنمی آورد و شبیه هیچکس نبود ! شعرهاش هم مثل هیچکس نیست .

ساده بود و ساده حرف میزد ، در عین صمیمیت مؤدب بود ! نه مثل مجری های الان تلویزیون ، که تقریبا همه شبیه هم هستن و لوس بازی هاشون رو از رو دست هم کپی می کنن!

امسال تصمیم دارم حداقل یکی از کتاباشو از نمایشگاه بگیرم . حالا کدوم ؟ ... هنوز نمیدونم !

پ ن2: راستی اینا شعرن؟!!!!!

۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۶
سپیدار

تو هیچ چیز نداری

نه کودکی ، نه خانه ای ،

نه دفتر شعری ،

من هم درست مثلِ توأم

اگرچه خانه دارم

با کودکانی از جنس مهتاب

اما دلم به قدر تو می گیرد

 

این بار اگر دلت گرفت

بارانی ات را بردار

دست ماه را بگیر و

                     به خانه ام بیا

علیرضا قزوه

کتاب سوره ی انگور

۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۳
سپیدار

 

 

چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما 

همیشه منتظریم و کسی نمی آید

 

صفای گمشده آیا

بر این زمین تهی مانده باز می گردد؟

اگر زمانه به این گونه 

                   -پیشرفت این است

مرا به رجعت تا غار

                   -مسکن اجداد

مدد کنید

        که امدادتان گرامی باد

۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۶
سپیدار
 

 

شعر هم اگر نگویم

مرا که هیچ گلی
هم‌نامم نیست ،
و هیچ خیابانی به نامم
چگونه به یاد خواهی آورد ؟

 

 



مژگان عباسلو

۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۷
سپیدار

من را

شمعدانی ای بدان

در گلدانی کوچک

که بیشتر از آب و آفتاب

به تو نیاز دارد !

حیف! گل به این نازنینی جاش واقعا تو شعر فارسی خیلی خالیه!

۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۴
سپیدار

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

از فردا

 در این شهر

 شکسته می خوانم نمازهایم را

 تو میروی

 و تمام شهری که وطن من است

 غرق غربت می شود

◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆

پ ن: ابکنی ... وبک للیتاما...

۰ ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۰۴
سپیدار

v

خسته ام ...

از زمین و از زمان؛

مرا

 V کـــــــــــــــــــــوچکی بکش در آسمان!!! 

{ مژگان عباسلو}

پ ن:

گاهی دلِت اینقدر نازک میشه که یه حرف ، یه حرکت، یه نگاه ، یه هیچی ، یه هرچی ، میتونه مثل شکسته های یه لیوان نشکن ، خرد و خاکشیرش کنه !

۰ ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۲۷
سپیدار
طبیعت گل های بهاری صورتی pink spring flowers

چشم‌انتظار آن بهارم

که با تقویم

از راه نمی‌آید

و با تقویم

راه نمی‌آید  ،

 

چشم انتظار آن بهارم

که با …

            آه ! نمی‌آید!

-----------------------

 از: مژگان عباسلو

۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۹
سپیدار

نگذارید که این سلسله در هم شکند

مطرب عشق دف از قافله‌ی غم شکند

مشعل مهر فرو افتد و خاموش شود

آسمان رنگ ببازد، دل شبنم شکند

خم ز جوش افتد و میخانه به تاراج رود

شحنه‌ی مست جهان آینه‌ی جم شکند

دم جادوی یهودا لب عیسی بندد

تهمت از حیله زند حرمت مریم شکند

دیو، انگشتری از دست سلیمان گیرد

نقش زیبنده‌ی توحید به خاتم شکند

گرچه آورد در این دیر خراب آبادم

نی روا تیغ جفا بر سر آدم شکند

شرحه شرحه دل ما در گرو زلف شماست

زلف بر باد مده تا دل آدم شکند

یاد، از واقعه‌ی طف جگرم سوخته است

این چه بغضی است که در ماه محرم شکند

پایبند سخن عشق شمایید شما

نگذارید که این سلسله در هم شکند

-------------------------------------------------------------------

پ ن: شعر از مشفق کاشانی ، که معنی مصرع دوم بیت اول رو متوجه نمیشم!

۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۰۱
سپیدار

 

گنجشک ضعیف توام ای مایه ی ناز

افتاده به دام تو به صد عجز و نیاز

هرچند به پا گذاریم رشته دراز

چون رشته به دست توست می آیم باز

۰ ۲۲ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۵۳
سپیدار