سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

     " گنجشک ها بهشت را می فهمند"

عنوان رمانی است ۴۴۰ صفحه ای از حسن بنی عامری که توسط انتشارات نیلوفر به قول دوستان ، به زیور طبع آراسته شده !

«گنجشک ها ...» رمان قشنگیه تو ژانر دفاع مقدس ؛ «آعلیجان»  شهیدی که بعد از گذشت سالها از شهادتش تو اروند ، به خونه ی دوست نویسنده اش (راوی داستان) و چند نفر دیگه از جمله یحیا ، همسر هانیا (همسر سابق آعلیجان) زنگ میزنه و همین موضوع علاوه بر اینکه راوی رو به مرور خاطره هاش با «آعلیجان» و  بازگویی زندگی او می کشونه ،  باعث بوجود آمدن مشکلاتی برای کسانی که با «آعلیجان» رابطه و نسبتی داشتند هم میشه ! البته با همه ی زیبایی و کشش کافی، رمان کمی سخت خوان و گیج کننده است . درست مثل رمان «آهسته وحشی می شوم» به قلم همین نویسنده!

شخصیت هایی تو داستان هستند که خواننده در ابتدا فکر نمی کنه افراد مشهوری باشند با ما به ازای خارجی! و با کشف این موضوع شیرینی خواندن رمان بیشتر حس میشه ؛ مثلا  صفحه ۵۲ کتاب به شخصیتی رسیدم به نام «آعماد» و با توجه به خصوصیاتی که برای این شخصیت ذکر شده بود ، به نظرم خیلی آشنا اومد و کنارش نوشتم : (چمران؟!) درباره ی حاج همت هم همینطور! 

اما چیزی که رمان «گنجشک ها...» رو از نظر من ، متمایز از هم نوع های خودش می کنه ، داستانیه که در بستر اون به ماجراهای پاوه و کردستان و ... پرداخته میشه! 

۴ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۱
سپیدار

هفت آسمان را بردرم، وز هفت دریا بگذرم

چوندلبرانه بنگری در جان سرگردان من

*****

اینم خواسته ی زیادیه؟ 

_________________________________________________________________________________

پ ن: چند وقته این بیت حضرت مولانا ورد زبونم شده و حتی وقتی دارم کتاب می خونم تو سرم می چرخه و می چرخه و مترصده تا مکث کنم تا بیاد جلوی چشمام!!! فکر کنم مغزم داره با شعرهایی که به گوشه و کنارش چسبیده به قلبم تقلب میرسونه! حرف زدن یادش میده !نمیدونم شاید ... 

بعدا نوشت: توجه کردین پاری وقتا بعضی کارهای به ظاهر سخت و غیر ممکن و موقعیت های غیر قابل تحمل ، به واسطه وجود پارامتری خاص ، شدیدا راحت و قابل تحمل که هیچ ، دوست داشتنی هم میشن؟!!!!! شاید مهم ترین کار ما آدما پیدا کردن و دل بستن به همین «اکسیر» باشه!!! 

بعضی وقتها که صدای خرد شدن استخونهام رو زیر بار تحمل شرایط و موقعیتی خاص میشنوم ، ناخودآگاه دنبال اون اکسیر ، اون «نگاه دلبرانه» می گردم ؛ ولی افسوس که هنوز مطمئن نیستم دیده باشمش!!!!!! و اینطوریاست که تنها خواسته ، آرزو و دعام میشه: خودت رو بهم نشون بده ! خواهش می کنم ...

۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۴
سپیدار

... پدرم گفته است : قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست . پس زخم هایت را گرامی دار . زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، اما تو در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد ؛ و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست . و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست. او که نامش خداوند است...                  

(بخشی از قطعه "میراث پدر علیه السّلام)

***********

"من هشتمین آن هفت نفرم"

من هشتمین آن  هفت نفرم

نوشته ی خانم عرفان نظرآهاری - مؤسسه انتشارات صابرین ، کتاب های دانه

کتاب قشنگ و شیرینی که شامل 13 قطعه ی کوتاه ادبیِ . این هم مختصر توضیحی درباره ی این قطعات:

۱ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۱
سپیدار

دلم برخاستنی به ناگاه می خواهد و گریختنی گرامی از سرِ فریاد. دلم غاری می خواهد و خوابی سیصد ساله و یارانی جوانمرد.

می خواهم چشم بر هم بگذارم و ندانم که آفتاب کی برمی آید و کی فرو می شود و ندانم که کدامین قرن از پی کدامین قرن می گذرد.

و کاش چشم که باز می کردم دقیانوس دیگر نبود و سکه ها از رونق افتاده بود.

من آدمی هزار ساله ام که هزاران بار گریخته ام ، به هزار غار پناه برده ام و هزاران بار به خواب رفته ام. اما هر کجا که رفته ام دقیانوس نیز با من آمده است. من خوابیده ام و او بیدار مانده است. دیگر اما گریختن و غار و خواب سیصد ساله به کار من نمی آید. من کجا بگریزم از دقیانوسی که در پیراهن من نَفَس می کشد و با چشمان من به نظاره می نشیند و چه بگویم از او که نه بر تخت خود که بر قلب من تکیه زده است و آن سواران که از پی من می آیند نه در راه ها که در رگ های من می دوند.

چه بگویم که گریختن از این دقیانوس گریختن از من است و شورش بر او شوریدن بر خودم.

نه ، ای خدای خواب های معرفت و غارهای تنهایی. من دیگر به غار نخواهم رفت و دیگر به خواب. که این دقیانوس که منم با هیچ خوابی به بیداری نخواهد رسید. فردا ، فردا مصاف من است و دقیانوسم. بی زره و بی شمشیر و بی کلاه، تن به تن و رویارو ؛ زیرا که زندگی نبرد آدمی است و دقیانوسش.

 قطعه " و دقیانوسی که منم " از کتاب من هشتمین آن هفت نفرم " (عرفان نظر آهاری)

۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۹
سپیدار
☆ اینجا بدون کوه، چقدر زود آدم ها گم می شوند. ☆

گزارش کتابها رو با آخرین کتابی که خوندم  و همین چند ساعت پیش تمومش کردم ، شروع می کنم: 
سرزمین نوچ نوشته کیوان ارزاقی- نشر افق
کتابی خوب و خوش خوان که هر چند طرح جلد مرتبط با کتاب رو خیلی نپسندیدم! ولی پیشنهاد خوندنش رو به همه می کنم ! (احتمالا حداقل یه 3-4 نفری هم از دوستان و فامیل کتاب ما رو خواهند خوند)


 سرزمین نوچ رمانی تو 295 صفحه است و موضوع و جانمایه ی اصلی داستانش هم : مهاجرت

    داستان از فرودگاه و خداحافظی " آرش و صنم " - زوج جوان تحصیلکرده ی به ظاهر خوشبخت - از خانواده و دوستانشون شروع میشه . سفر به آلمان و بعدش آمریکا. شروعی خوب ، محکم و پرکشش! 

   خوبی داستان اینه که شعار نمیده و پیش داوری نمی کنه . با اینکه راوی داستان " آرش"ِ و امکان این هست که  دست به سانسور و تقویت ضعف ها و قوتهای خودش بزنه ، ولی طی داستان سعی نمی کنه نظرش رو تحمیل کنه .(هر چند تا اواخر قصه، اصلا نظری نداره!)

سرزمین نوچ ، علاوه بر گزارش شرایط و مختصات زندگی تو امریکا  و روایت سازگار شدن و نشدن صنم و آرش با محیط زندگی جدیدشون ، گریزی هم به زندگی ایرانی های دیگه هم میزنه ! آخر داستان تقریباً مشخصه ولی این آگاهی به خاطر قلم روان و استحکام اجزاء داستان ، چیزی از اشتیاق آدم برا خوندن کتاب کم نمی کنه!

اما آنچه من از زندگی و شخصیت این زوج فهمیدم:

۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۷
سپیدار
سیستانی ها برای رسوندن صداشون به مسؤلای تهران نشین ، دست به دامن هنر شدن . هنر خاک نوشته !



۱ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۰
سپیدار

چند روز پیش از مدرسه تماس گرفتن فردا حتما بیایین مدرسه! 

: خیر باشه ! قضیه چیه؟

- برای امضای فرم درخواست تدریس فول تایم (اضافه کار)

: من که نمیخوام یه شیفت دیگه درس بدم برا چی باید بیام ؟

- برای نخواستن هم باید بیایین امضا بدین !

***********

گذشته از اینکه اصلا من جون و توان دو شیفت درس دادن ،اونم به بچه های ابتدایی رو ندارم ؛ اصولاً و اساساً تدریس دو شیفت رو ، تو نود و نه و نیم درصد مواقع ، مناسب خانومها نمیدونم !(اون نیم ودرصد رو هم گذاشتم برا شرایطی که من از وجودشون بی اطلاعم!)

************

رفتم مدرسه دیدم تو فرم نوشته آیا خواهان تدریس در ساعت غیر موظف هستیم یا نه ؟ و اگه نیستیم باید بنویسیم چرا؟و دلیل نخواستنمون رو تو یه خط توضیح بدیم.

میگم چرا نداره ! دوست ندارم ، دلم نمی خواد ! میگن نه بنویس حقوقش کمه! شاید اینطوری برای اونهایی که میخوان فول تایم تدریس کنن شرایط بهتر بشه ! می نویسم.

از دیگر سؤالاتی که تو فرم پرسیده بود ، این بود که آیا حاضریم هر مدرسه و پایه ای که اداره خواست تدریس کنیم؟ آیا حاضریم در صورت پر شدن ظرفیت منطقه ی خودمون تو مناطق مجاور تدریس داشته باشیم؟

با توجه به فرم فوق الذکر به این نتیجه می رسم که :

1- آموزش و پرورش کمبود نیرو داره و میخواد کلاسهای خالیشو با کمک نیروهای رسمی خودش پر کنه!

2- تا اونجایی که شنیدم حقوق این شیفت اضافه هم حدود 800 -900 تومنی باید باشه !(هر چند کسایی که سال گذشته تدریس فول تایم داشتن ، هنوز از نگرفتن حقوق سال گذشتشون دارن مینالن! یعنی خیلی خوش حسابن الان میخوان معلمهای دیگه رو هم به تدریس فول تایم ترغیب کنن!)

پ ن: راستی با توجه با اینکه اینهمه جوون تحصیلکرده ی بیکار داریم ، بهتر نیست آموزش و پرورش نیروی تازه نفس استخدام کنه و همین حقوق رو به اونا بده ؟

۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۰
سپیدار

انصافا اصفهان وقتی زاینده رودش آب داره واقعا قشنگه!مخصوصا پل خواجو که به نظرم قشنگترین پل ایرانه! یکی از جاذبه های یگانه ی این پل بی نظیر هر غروب ، در گذرگاه زیر پل اتفاق می افته ؛ کنسرت مجانی مدعیان داشتن صدای خوش و خوانندگان بالقوه ای که چشمه های آکوستیک این پل زیبا اعتماد به نفسشون رو اینقدر بالا می بره که به خوانندگان بالفعل تبدیل میشن ! این پل به عاشقان خوانندگی این امکان رو میده که با کمترین امکانات کنسرت زنده برگزار کنن و به گردشگرا هم این شانس رو میده که با قدم زدن در گذرگاه زیرین پل زیبای خواجو در کنسرتهای مجانی خوانندگان پاپ و سنتی حاضر بشن!


عکس پل خواجو اصفهان

البته اگر خود اصفهانی ها اطراف تمام پارکهای منتهی به رودخونه رو با ماشینهاشون اشغال نکنن تا گردشگرای خارج از استان هم بتونن از زیبایی رودخونه و پل ها و پارکهای اطرافش لذت ببرن!!!

همونطور که تو پست های قبلی عرض شد ما 25 اردیبهشت مهمان اصفهانی ها بودیم . و تو این پست سعی می کنم بعضی از اتفاقات به یاد موندنی این سفر رو ثبت کنم.

۲ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۷
سپیدار

24 اردیبهشت به قصد اصفهان ، تهران رو ترک کردیم ، شب رو مثل سفر کاشان، تو جمکران موندیم و بعد نماز صبح حرکت کردیم سمت ابیانه.


دیدینی های ابیانه؛ نطنز؛ عکس از آنوبانینی  دیدینی های ابیانه؛ نطنز؛ عکس از آنوبانینی

غیر از باغ انار خیلی بزرگی که تو راه ابیانه بود و انتظار دیدنش رو نداشتم و همین غیرمنتظره بودن ذوق زده ام کرد(آخه غیر از ارادت قلبی به "انار" ، این میوه ی دوست داشتنی ! تا حالا یه باغ انار به این قشنگی رو اینقدر از نزدیک، ندیده بودم! )، انتظار دیدن یه روستای زنده رو داشتم که ... ندیدم ! به نظرم اومد زندگی تو این روستای سرخ خیلی جریان نداره ! بیشتر شبیه ماکت یه روستا بود ! ماکتی میان تهی ! بدون روح ! هیچ بچه ای تو کوچه هاش نبود و بزرگسالان و پیرانش رو هم شاداب و سرزنده نیافتم! (و شاید با عرض معذرت ! کمی هم بداخلاق بودن!!!) غیر از منطقه ی مشخصی که سنگفرش شده و خونه هاش بازسازی شده ، بقیه ی روستا رو ویران و یا در حال ویرانی دیدم . و اتفاقا خونه های بازسازی شده کوچکترین اثری از زندگی رو به نمایش نمی گذاشتن ! غیر از صدای پای مسافرا هیچ صدایی شنیده نمیشد ! تنها نشانه های زندگی و روستا ، تو همون قسمتهای بازسازی نشده و کوچه های صعب العبور به چشم می خورد ، جایی که گردشگر کمتری پا به اونجا میگذاشت . نشانه های ساده ای از زندگی مثل تکون خوردن پرده ی ساده ی آویخته به در یا پنجره ای ! صدای حیوانی از طویله ای نیمه مخروبه و تاریک ! و نوجوانی که خیارهای تازه رسیده از جالیز رو به فروش گذاشته بود ! گردشگرای داخلی و خارجی هم بیشتر سرگرم عکس گرفتن با درهای قدیمی و لباسهای سنتی بودن! لباس محلی در بر و دست بر کلون یا چهارچوب در ویا نشسته بر سکوی خاکی کنار دری چوبی و قدیمی !

۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۱
سپیدار

قابل توجه دوستان و همکاران عزیز:

برای سهولت در دسترسی به مطالب آموزشی این وبلاگ شامل: پاورپوینت های ریاضی و فارسی اول دبستان ، پیک های آدینه ، متن روانخوانی و املا و ... می تونین در بخش طبقه بندی موضوعی  (سمت چپ وبلاگ)، به موضوع معلم یار و زیرشاخه هاش مراجعه کنید .

تمام مطالب آموزشی این وبلاگ وقف و پیشکش به ساحت نازنین آقاجان مهربونمون امام رضای عزیز هست

باز نشر اونا و رسوندن رایگان اونها به دست همکاران عزیزمون تو هر جای ایران قشنگمون ، باعث افتخار و امتنان منه!

 ...

خرید و فروش فایلها ، حذف اسم و لگوی سپید مشق و یا تغییر فایلها مخصوصا پاورپوینت های فارسی و ریاضی به هر شکلی شرعا حرام می باشد .

...

توجه :

 رمز دانلود همه ی فایلها برداشته شده و نیازی به دریافت رمز برای دانلود نیست .  

۲۳ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۶
سپیدار