1- پرینترم خراب شده و مجبورم فایلهای پیک و ... رو بفرستم به ایمیلم و تو مدرسه ایمیل رو باز کنم و پرینت بگیرم . مثل گربه ای شدم که سبیلش رو کندن







1- پرینترم خراب شده و مجبورم فایلهای پیک و ... رو بفرستم به ایمیلم و تو مدرسه ایمیل رو باز کنم و پرینت بگیرم . مثل گربه ای شدم که سبیلش رو کندن
چه بگویم؟ نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دو تاست؟
به همم ریخته ست گیسویی
به همم ریخته ست مدتهاست
هم به هم ریخته ست هم موزون
اختیارات شاعری خداست
در کش و قوس بوسه و پرهیز
کارمان کار ساحل و دریاست
نیست مستور آن که بد مست است
چشم تو این میانه استثناست
خاطرت جمع من پریشانم
من حواسم هنوز پرت هواست
از پریشانی اش پشیمان نیست
دل شیدای ما از آن دلهاست!
هر کجا میروی دلم با توست
هر کجا میروم غمت آنجاست
عشق سوغات باغهای بهشت
عشق میراث آدم و حواست
محمد مهدی سیّار
میدونی خیلی از آرزوها و خواسته ها تاریخ مصرف دارن . یعنی ارزششون به اینه که تو یه بازه ی زمانی معینی برآورده بشن و اگه زمانش بگذره ،نمیگم حتما بی ارزش میشن ولی به نظرم دیگه ارزش اولیه رو ندارن .
فکر کن پسربچه ای تو 6-7 سالگیش دلش یه دوچرخه بخواد و بهش نرسه . به نظرتون اگه تو 60-70 سالگی 10 تا 20 تا 100 تا دوچرخه بهش بدن به اندازه ی یک هزارم داشتن یه دوچرخه تو 6-7 سالگی خوشحالش میکنه؟
دختر بچه ای که تو 5-6 سالگی دلش پیش یه عروسک پارچه ای پشت ویترین مغازه ای مونده باشه ، هزار تا عروسک قد و نیم قد و رنگ وارنگ تو 50-60 سالگی چقدر ؟ چند درصد از خوشحالی داشتن اون عروسک پارچه ای تو -5-6 سالگی رو میتونه بهش بده؟
...
دیروز دختربچه ی هفت هشت ساله ای گوشه ی یه خیابون روی کارتنی نشسته بود و فال می فروخت (به قول آن پسرک فال فروش که در جواب چه چیز می فروشی گفت : به آنانکه در امروز خود مانده اند ، فردا را می فروشم) او هم فردا می فروخت و ما هم خریدیم ! تکه کاغذی که نه فردای ما رو روشن می کرد و نه امروز دخترک رو !
اسمش ملیکا بود ! ملکه ای در گوشه ی خیابان ! یه دفتر مشق هم جلوش بود که کسی ، رهگذری ، دوستی ... چند خط سرمشق در چند صفحه براش نوشته بود ! ملیکا باید کلاس اول میشد ! سرمشق ها رو برامون خوند . خوب هم خوند . نمیدونم بلد بود یا حفظ کرده بود !
ملیکا در خیابانی نشسته بود که اطرافش پر بود از انواع و اقسام بانک ها و رستوران های با کلاس !
...
آرزوهای ملیکا کی و چطور برآورده خواهند شد؟ آیا اونوقت ملیکا برای برآورده شدن آرزوهاش خوشحالیش بیشتر خواهد شد یا حسرتش؟ چیزهایی که شاید به نظر خیلی از ماها آرزو که هیچ ! داشتنشون یه چیز بدیهی هم باشه!
...
محمدسعید شاد
درس امروز ما اُ استثنا بود .
دیروز به بچه ها گفته بودم با خودشون یه بادکنک با رنگ روشن بیارن و به اولیاشون گفته بودم بادکردن و بستن بادکنک رو تو خونه با بچه ها تمرین کنند .
اول ــُ رو با ماژیک الکلی رو همه ی بادکنکها نوشتم و قصه ای رو براشون ساختم و تعریف کردم و بعد بچه ها بادکنکها رو باد کردن و کلمه هایی که ـُـ استثنا داشتن رو روی بادکنکها با ماژیک ها نوشتن .
البته روش تدریس ــُـ استثنای پارسال (مطلب پارسال رواینجا می تونید ببینیدش) رو هم بهش اضافه کردیم تا محکم کاری کرده باشیم .
بعد از معرفی نشانه ی جـ ج ، از بچه ها خواستم هر کلمه ای که ج داره رو بکشند و بنویسند . نتیجه اش عالی بود :
♣♣♣♣♣♣♣
پ ن: دلم می خواست وقت داشتم (یا حتی همون 5 زنگ قانونی که روی کاغذ هست و تو واقعیت نیست رو می داشتم !!!) تا می تونستم بیشتر به هنر و فعالیت های پرورشی و ... می رسیدم .
*****
اونایی که خیلی بی ادبانه سنگ قانون رو به سینه میزنن و اعلام می کنن این کار غیرقانونیه ، اون کار غیرقانونیه! لطف کنن و بیان همون 5 زنگ قانونی - مصرح در قوانین آ.پ - در روز رو به من بدن که مجبور نباشم به خاطر داشتن فقط و فقط 3 زنگ در روز ، از زنگ هنر و ورزش و ... بچه ها بزنم! بعد بیان درباره ی فعالیت های قانونی و غیرقانونی و وظیفه ی منِ معلم اظهارنظر کنند! ... آیا کسی باورش میشه مسئولین مربوطه ندونن و اطلاع نداشته باشن که تو تهران ، بیشتر مدارس ابتدایی به جای 5 زنگ که در قانون نوشته شده ، 3 زنگ دارند؟
(این پاراگراف مخاطب خاص داره!)
تو یکی دو هفته ی گذشته بچه های کلاسمون چندتا کاردستی ساختن که تلفیق هنر و فارسی بودند . از جمله ، سگ و گربه ، پروانه ، گل لاله ، قایق و کاردستی "خدا توی قلب ماست" و ...
این هم تصاویر برخی از اونا
قایق در اقیانوس
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب ...
نه میخواهم به تور ایتالیا و اسپانیا بیفتم
نه بادامِ چشمهای چینیها و ژاپنیها را هوس کردهام
و نه نسیم دُبی و استانبول به کلّهام زده
نه هوس دوبیتی باباطاهر دارم
نه منار جنبان دلم را میلرزاند
نه ماتِ کیشم
نه موجیِ خزر
فاتحهی سعدی و حافظ را هم از همینجا پست میکنم
...
خانم!
من فقط یک بلیت رفتِ مشهد میخواهم
حتیالامکان بی برگشت…
فامیلی یکی از شاگردام یه غلط املایی وحشتناک و تابلو داره ! از اول سال تا حالا هی به معاون آموزشی مدرسه تذکر می دادم که بابا دارین غلط می نویسین ! می گفت نه همینطوریه !
چند وقت پیش بالاخره از مادرش جویا شدم ، گفت بله تو شناسنامه غلط نوشته (ظ به جای ض)!(مگه چیه؟ تنبلیم می اومد برم پرونده اش رو ببینم !)
الان که دارم اسم بچه ها رو تو تقدیرنامه هاشون می نویسم ، از اینکه فامیلیش رو غلط می نویسم خجالت می کشم.
پ ن:
از 39 دانش آموز 33 نفر شاگرد اول ، 3 نفر شاگرد دوم !خیلی مسخره است! نه؟!!!!
زمان ما تو هر کلاس به اندازه ی انگشتای یه دست هم شاگرد اول نداشتیم !
صرفا جهت فروختن فخر: سال آخر دبیرستان نمره ی شیمی تو کارنامه ام 17.75 بود و تو دانشگاه نمره ی فلسفه ام 19.75 ...
به استادم می گفتم حداقل میدادی 19 دلم نمی سوخت !
یکی از مصیبت های زبان فارسی رو معرفی می کنم :
جناب (سپاس گزار)!
گول معنی با کلاس و مؤدبانه اش رو نخورین ! همین یه الف کلمه می دونید چقدر آدم رو سر کار گذاشته؟ ... خُب خدا خیرش بده کمی آمار بیکاری رو آورده پایین!
حالا چه فرقی می کنه گذار با گزار ؟ فرق نمی کنه؟!!! خیـــــــــــــــــلی هم فرق می کنه!
◇◆◇
گذاردن: گذاشتن یه چیزی ملموس و عینی یه جایی ! بچه !دست نزن بذار= بگذار سر جاش!
کلاً اگه منظورتون گذاشتن ، قرار دادن و وضع کردن، جای دادن و امثالهم باشه با خیال راحت گذار بنویسین و غمتون نباشه!
نام گذاری ، قانون گذار، بنیان گذار ، تخم گذار ، سرمایه گذار و ...
□
اما اگه منظورتون ادا کردن و به جا آوردن ، ترجمه کردن ، پرداخت کردن و ... باشه گزاردن دست بوس شماست!
مثل نمازگزار که نمازش رو ادا می کنه! سپاس گزار کسی که مراتب سپاس رو به جای میاره ! خواب گزار که خواب رو ترجمه و تفسیر می کنه ! و به همین منوال میشه شکرگزار - حج گزار -گله گزار -خدمت گزار- خبرگزار
به همین راحتی!
سپاس گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزارم