سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سپید مشق» ثبت شده است

سلااااام 

به وبلاگ سپیدمشق خوش اومدین

از اونجایی که تو اینستا نمیشه پی دی اف پیکها رو بذارم اینجا در خدمتتون هستم

تو اینستا هم با همین اسم @3pidmashgh می تونید ما رو پیدا کنید

محتویات هر دو پیک یکی هستند . فقط طرح جلدشون پسرونه دخترونه شده

پیک نوروز 1401 دخترانه

پیک نوروزی 1401 سپیدمشق

برای دانلود روی تصویر کلیک کنید


هر دانلود 5 صلوات

صلواتها به نیت سلامتی آقاجانمون

نذر نگاهش



پیک نوروز 1401 پسرانه

پیک نوروزی 1401 سپیدمشق

برای دانلود روی تصویر کلیک کنید


هر دانلود 5 صلوات

صلواتها به نیت سلامتی آقاجانمون

نذر نگاهش




اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً

خدایا ! آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن




۱ ۲۲ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۷
سپیدار

طبق قرار قبلی(با خودم) مبنی بر نوشتن درباره ی کتابهایی که از نمایشگاه کتاب امسال خریدم یا تو زمان قطع بودن بلاگفا خوندم ، تو این پست میرسم به این کتاب: 
آن بیست و سه نفر"آن بیست و سه نفر" خاطرات خود نوشت احمد یوسف‌زاده - انتشارات سوره مهر

آن بیست و سه نفر خاطرات احمد یوسف زاده یکی از بیست و سه نوجوانیِ که تو عملیات بیت المقدس (آزادی خرمشهر) به اسارت نیروهای عراقی دراومدن. البته کتاب فقط خاطرات 8 ماه از اسارت 8 سال و 3 ماه و 17 روز اوناست.

بیست و سه نوجوانی که پس از اسارت ، صدام به صورت اتفاقی فیلمشونو می بینه و برای استفاده ی تبلیغاتی ، به کاخ صدام منتقل میشن و با وی دیدار می‌کنن. به پارک و شهربازی و ... میبرندشون و هر روز مصاحبه های واقعی و خیالی ازشون تو روزنامه هاشون چاپ می کنن. صدام حسین بهشون میگه : کودکان دنیا کودکان ما هستند. میگه که آزادشون میکنه تا برن درس بخونند و دکتر و مهندس بشن و بعد از او براش نامه بنویسن. (کاری که بعدها نویسنده انجام میده و نامه اش ضمیمه ی کتابِ)

۱ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۸
سپیدار
     " گنجشک ها بهشت را می فهمند"

عنوان رمانی است ۴۴۰ صفحه ای از حسن بنی عامری که توسط انتشارات نیلوفر به قول دوستان ، به زیور طبع آراسته شده !

«گنجشک ها ...» رمان قشنگیه تو ژانر دفاع مقدس ؛ «آعلیجان»  شهیدی که بعد از گذشت سالها از شهادتش تو اروند ، به خونه ی دوست نویسنده اش (راوی داستان) و چند نفر دیگه از جمله یحیا ، همسر هانیا (همسر سابق آعلیجان) زنگ میزنه و همین موضوع علاوه بر اینکه راوی رو به مرور خاطره هاش با «آعلیجان» و  بازگویی زندگی او می کشونه ،  باعث بوجود آمدن مشکلاتی برای کسانی که با «آعلیجان» رابطه و نسبتی داشتند هم میشه ! البته با همه ی زیبایی و کشش کافی، رمان کمی سخت خوان و گیج کننده است . درست مثل رمان «آهسته وحشی می شوم» به قلم همین نویسنده!

شخصیت هایی تو داستان هستند که خواننده در ابتدا فکر نمی کنه افراد مشهوری باشند با ما به ازای خارجی! و با کشف این موضوع شیرینی خواندن رمان بیشتر حس میشه ؛ مثلا  صفحه ۵۲ کتاب به شخصیتی رسیدم به نام «آعماد» و با توجه به خصوصیاتی که برای این شخصیت ذکر شده بود ، به نظرم خیلی آشنا اومد و کنارش نوشتم : (چمران؟!) درباره ی حاج همت هم همینطور! 

اما چیزی که رمان «گنجشک ها...» رو از نظر من ، متمایز از هم نوع های خودش می کنه ، داستانیه که در بستر اون به ماجراهای پاوه و کردستان و ... پرداخته میشه! 

۴ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۱
سپیدار

... پدرم گفته است : قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست . پس زخم هایت را گرامی دار . زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، اما تو در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد ؛ و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست . و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست. او که نامش خداوند است...                  

(بخشی از قطعه "میراث پدر علیه السّلام)

***********

"من هشتمین آن هفت نفرم"

من هشتمین آن  هفت نفرم

نوشته ی خانم عرفان نظرآهاری - مؤسسه انتشارات صابرین ، کتاب های دانه

کتاب قشنگ و شیرینی که شامل 13 قطعه ی کوتاه ادبیِ . این هم مختصر توضیحی درباره ی این قطعات:

۱ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۱
سپیدار

دلم برخاستنی به ناگاه می خواهد و گریختنی گرامی از سرِ فریاد. دلم غاری می خواهد و خوابی سیصد ساله و یارانی جوانمرد.

می خواهم چشم بر هم بگذارم و ندانم که آفتاب کی برمی آید و کی فرو می شود و ندانم که کدامین قرن از پی کدامین قرن می گذرد.

و کاش چشم که باز می کردم دقیانوس دیگر نبود و سکه ها از رونق افتاده بود.

من آدمی هزار ساله ام که هزاران بار گریخته ام ، به هزار غار پناه برده ام و هزاران بار به خواب رفته ام. اما هر کجا که رفته ام دقیانوس نیز با من آمده است. من خوابیده ام و او بیدار مانده است. دیگر اما گریختن و غار و خواب سیصد ساله به کار من نمی آید. من کجا بگریزم از دقیانوسی که در پیراهن من نَفَس می کشد و با چشمان من به نظاره می نشیند و چه بگویم از او که نه بر تخت خود که بر قلب من تکیه زده است و آن سواران که از پی من می آیند نه در راه ها که در رگ های من می دوند.

چه بگویم که گریختن از این دقیانوس گریختن از من است و شورش بر او شوریدن بر خودم.

نه ، ای خدای خواب های معرفت و غارهای تنهایی. من دیگر به غار نخواهم رفت و دیگر به خواب. که این دقیانوس که منم با هیچ خوابی به بیداری نخواهد رسید. فردا ، فردا مصاف من است و دقیانوسم. بی زره و بی شمشیر و بی کلاه، تن به تن و رویارو ؛ زیرا که زندگی نبرد آدمی است و دقیانوسش.

 قطعه " و دقیانوسی که منم " از کتاب من هشتمین آن هفت نفرم " (عرفان نظر آهاری)

۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۹
سپیدار

قابل توجه دوستان و همکاران عزیز:

برای سهولت در دسترسی به مطالب آموزشی این وبلاگ شامل: پاورپوینت های ریاضی و فارسی اول دبستان ، پیک های آدینه ، متن روانخوانی و املا و ... می تونین در بخش طبقه بندی موضوعی  (سمت چپ وبلاگ)، به موضوع معلم یار و زیرشاخه هاش مراجعه کنید .

تمام مطالب آموزشی این وبلاگ وقف و پیشکش به ساحت نازنین آقاجان مهربونمون امام رضای عزیز هست

باز نشر اونا و رسوندن رایگان اونها به دست همکاران عزیزمون تو هر جای ایران قشنگمون ، باعث افتخار و امتنان منه!

 ...

خرید و فروش فایلها ، حذف اسم و لگوی سپید مشق و یا تغییر فایلها مخصوصا پاورپوینت های فارسی و ریاضی به هر شکلی شرعا حرام می باشد .

...

توجه :

 رمز دانلود همه ی فایلها برداشته شده و نیازی به دریافت رمز برای دانلود نیست .  

۲۳ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۶
سپیدار

اول یه گزارشی بدم از اتفاقات روزهای سکوت ، که اتفاقا خیلی هم خوش گذشت!!!(زندگی با حداقل اینترنت خیلی هم خوبه!= یعنی مثلا از خرابی بلاگفا اصـــــــــــلاً ناراحت نیستم!)

1- تو روزهایی که نبودین ما دو بار نمایشگاه کتاب رفتیم و کتابهایی خریدیم خیییییییییلی خوب ، خوب و هییییییییییییی نه چندان خوب . سعی می کنم بعد از خوندن کتابها دوستان رو در جریان چگونگی شون قرار بدم !(تا حالا حدود 14 تا کتاب خونده شده! بعععععله!این هم از مزایای نبود بلاگفا!)

2- یه سفر هم داشتیم به ابیانه و اصفهان که خودش با دردسرها و ماجراهای جالب و به یادماندنی ای همراه بود!

3- یه جشن الفبای نسبتا خوب هم برا بچه ها گرفتیم و خلاص!تقــــــریباً همونی بود که می خواستم . جشن تو کلاس و دیدن نمایش تو نمازخونه ی مدرسه.

4- کارنامه ی توصیفی رو هم نوشتیم و تحویل دادیم . از شما چه چه پنهون دو نفر از بچه ها رو وجدانم اجازه نداد قبول کنم تا برن کلاس دوم ! به یکیشون فرصت داده شد تا شهریور یه تکونی به خودش بده و اگه حرکت و جابجاییش در حد قابل قبول بود بره کلاس بالاتر ! به دومی هم هر چند همین فرصت داده شده ولی از اونجایی که کارش از تکون گذشته و به زلزله ی 12 ریشتری احتیاج داره ، والدینش تصمیم گرفتن تو تابستون هم خودش رو و خودشون رو اذیت نکنن و چشم به راه شروع یه کلاس اول دیگه باشن ! چیه ؟فکر کردین مردودی ، اونم تو کلاس اول دیگه وجود نداره؟!!! زهی خیال باطل!!!!

البته کارنامه های توصیفی رو اینقدر ننوشتیم و ننوشتیم که دوستان مسئول از خیر کارنامه ی ترم اول گذشتن و از کارنامه ی ترم دوم هم به تکرار جمله ی لوس"به تمام/بیشتر/ بعضی از اهداف و مهارتهای درس قرآن/فارسی/ریاضی و ... رسیده است" رضایت دادن!!!! و این یعنی : گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی!

۱ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۵
سپیدار

چند وقت پیش به خاطر از دسترس خارج شدن بلاگفا مجبور شدم پاور پوینت آخرین تم ریاضی اول دبستان رو تو این وبلاگ ، که تقریبا متروکه بود(آخر مرداد 93 تمرینی و آزمایشی ساخته شده بود. ) قرار بدم و همچنان منتظر موندم بلکم بلاگفا که از 17 اردی بهشت رفته کما، به هوش بیاد تا امروز که 18 خرداد باشه ، هنوز خبر دقیقی از احوالش نیست و گویا نباید حالا حالاها هم انتظار معجزه داشته باشیم !

پس تصمیم گرفتیم یه دستی به سر و روی اینجا بکشیم (از جمله تغییر اسم وبلاگ به یاد و نام همون وبلاگ مدهوش و مخروب و مرحوم سپید مشق و پاک کردن مطالب قبلی) و برای زنده نگه داشتن یاد اون عزیز از دست رفته ، چراغ اینجا رو با حال و هوا و طبق روال اون مرحوم ادامه بدیم . 

و از اونجایی که بنابر قول و گفتار جناب شیرازی -صاحبخونمون تو کوچه ی بلاگفااینا - در بدترین حالت , حضرات میتونن وبلاگها رو با نسخه ی پشتیبان سال میلادی قبل راه اندازی مجدد کنن(یعنی برگشت به 6 ماه قبل!!!!!! ) سعی می کنم حداقل مطالب 6 ماه قبل رو اینجا کپی کنم تا علاوه بر اینکه درس عبرتی میشه برای سایرین ، زحمات 6 ماهه مون هم هدر نمیره !...  تا ببینیم خدا چی میخواد!

۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۸
سپیدار