آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند ...
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•
پ ن: الحمدلله ! بالاخره بعد از پانزده ماه ، امروز "بانو" اذن دادن تا در هوای حرمشون نفس بکشیم!
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند ...
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•
پ ن: الحمدلله ! بالاخره بعد از پانزده ماه ، امروز "بانو" اذن دادن تا در هوای حرمشون نفس بکشیم!
" ارسباران" اسم خوش آهنگ و قشنگی که خیلی دوست داشتم ببینمش! تا اینکه تو تعطیلات اخیر توفیق اجباری شد و به قسمتی از این منطقه و اردبیل سفر کردیم .
منطقه ای بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نهایت زیبا! به قول سهراب:
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
دشتهایی واقعا فراخ با تنوع رنگی محشر!
باز دوباره روز از نو روزی از نو!
مهمونی امام رئوف تموم شد و ما دوباره از بهشت هبوط کردیم به زمین!
خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوب بود!
چند تا اتفاق جالب هم چاشنی این سفر بود :
اول اینکه گوشی همراهم رو تو قطارِ رفت جا گذاشتم! (یعنی الان بگم حافظه ام اندازه ی حافظه ی این ماهی قرمزای عید شده ! توهین به این موجودات بی نوا نیست؟!!) و الان نه تنها گوشی ندارم و باید تا یکی دو ماه با این وضع بسازم!بلکه تمام شماره هام رو هم از دست دادم . و احتمالا بعد از گذشتن این دوره ی زمانی سریال "ببخشید شما؟" تو گوشیم اکران بشه!
دوم دعای کمیل این هفته ی حرم رو که تو صحن جامع رضوی نشسته بودیم، خیلی دوست داشتم! حاج آقایی که دعا رو خوند ، از تعارف کم کرد و بر مبلغ افزود! یه دعای شُسته رُفته و با حداقل سخنرانی و روضه ی لابلای دعا!(اغلب ذاکرین نمی تونن از این افزودنی های مجاز و غیر مجاز چشم پوشی کنند! و در این مواقع من یا عقب می مونم یا خیلی جلو میرم! ولی این بار دمِش گرم ! کاملا با من هماهنگ بود!)
سوم و مهمتر از همه اینکه یکی از دوستان وبلاگی کامنت گذاشت که من هم الان مشهدم و خواست قرار بذاریم تو حرم هم دیگه رو ببینیم! ... و چنین شد ... خیــــــــــــــــــــــلی حسّ خوبی بود !
لیلا جوووووووووون ! خیلی خوشحال شدم دیدمت!
منتظرم خبرهای خوب بهم بدی
پ ن:
یه توصیه ی دوستانه: دوستانی که گذرشون به ایستگاه راه آهن تهران می افته و به هر دلیلی مجبور به گرفتن تاکسی میشن، به هییییییییییییییچ وجه از تاکسی های راه آهن استفاده نکنین! مخصوصا این تاکسیمتردارها که رسماً سرِگردنه ست و گوش می برن! یعنی همون راه 20 -25 دقیقه ای که آژانس های بی انصاف محلمون با 20 تومن می برن این تاکسی ها 50 تومن گرفتن!!! هنوز تو شوکم که اینا چطوری نون می خورن؟!!!
مشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شوم نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو
همین قدر که غباری بر آستان باشد
قاسم صرافان
پ ن: قرار بود فردا شب مسافر باشم . مسافر سفر زیارت امام رئوف علیه السلام ، که مشکلی برای مادر یکی از دوستان همسفرمون پیش اومد و ... سفر کنسل شد !
ان شاءالله خیری تو این کنسل شدن باشه و حال مادر دوستم هر چه زودتر خوب بشه !
ولی ...
حالم بد شد ... خیلی ... حس طلب نشدن دارم !
☆★☆★☆★☆★☆
بعدا نوشت: ما دوباره رفتنی شدیم
اوایل هفته ی بعد ان شاءالله فایلهایی رو که باید ، آپلود می کنم .
بیزارم از آنها که صداهای شهری را به کوه می آورند.
(ما موسیقیدانان بزرگمان را دیده ایم که برای شنیدن موسیقی طبیعت به کوه می آیند.
خاموش خاموش در گنج طبیعت ، روی تخته سنگی ، می نشینند و پر می شوند . آن وقت ، شگفتا ! ابلهانی را دیده ایم که در کوه ، گوش های خود را بر صدای طبیعت بسته اند و موسیقی شهری را به کوه آورده اند. ما حتی دیده ایم که در چایخانه هایی که کنار آبشارها ساخته اند ، موسیقی شهری پخش می کنند ... )
◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇
از کتاب دوست داشتی "یک عاشقانه ی آرام" نادر ابراهیمی -انتشارات روزبهان
پ ن:
تو تموم این موقعیت ها ، من یاد همین مطلب نادر ابراهیمی می افتادم !
اصولاً و اساساً خاندان ما یه اخلاقی داره که اگه همه ی سال رو سفر باشه ولی سری به شمال و شمال غرب کشور نزنه ، حسّ سفرنرفتگی بهش دست میده و احساس کمبود میکنه!!!!!
بنابراین هفته ی پیش - که نبودیم - رفته بودیم تا این کمبود رو جبران کنیم و هوای پاکیزه تو شُش هامون ذخیره کنیم برای بقیه ی سال!
پیشنهاد: یه سر به جاده ی رؤیایی اسالم به خلخال بزنین! این جاده خـــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی شاعرانه ست . جاده ای که هر سنگی رو عاشق و شاعر می کنه!
اگه ببینین عاشقش میشین؛ بدون شک!
فعلاً عکسهایی که ما گرفتیم رو تماشا کنین...
*****
بقیه ی عکس ها رو تو ادامه ی مطلب سِیر کنین...
یا ایها العزیز! صلی الله علیک
یا تو داری می کشی شعر مرا سمت جنون
یا دل من می زند خود را به طوفان بیشتر
بسته هر کس جایی از جغرافیا دل را و من
بسته ام سمت شمال شرق ایران بیشتر
دارم امشب میروم اما دلم پیش شماست
ای گرفتار تو دلهای پریشان بیشتر
این که ما را دوست میدارید یا نه با شماست
ما شما را دوست می داریم از جان بیشتر
◇◇◇◇◇◇◇◇
عباس شاهزیدی
پ ن: وداع...
رفتم از کوی تو اما ،
دلم آنجاست هنوز ...
آهوی دل آمده سوی تو دامن کشان
ضامن آهو بده خطّ امانی به آن
آمده ام پیش تو سفره ی دل واکنم
گمشده ام را مگر پیش تو پیدا کنم
پ ن:
ای مهربان من که اگر یاری ات نبود
تا حال «این مسافر تنها» تباه بود
به سلیمان برسد از طرف مور :
سلااااااااااااااااااااااااااام
هنرمند تاجیک دولتمند خالُف شعری درباره ی امام رضای عزیز خوندن که خیلی قشنگه . لهجه ی خاص تاجیکستانی هم زیبایی این اثر رو دوچندان کرده.
*********
شاه پناهم بده، خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن، غرق گناه آمدم
◇
راه خراسان چنین، ماه خراسان چنان
شاه خراسان ببین، بهر پناه آمدم
◇
شاه خراسانی ام، رستم دستانی ام
دست مرا رد مکن، بر درِ شاه آمدم
◇
آن دم زندانیم، بازدم جان شده
از قفس سینه ها، همچون آه آمدم
◇
پیرهن یوسفم! یا کفن یوسفم؟
بوی تن یوسفم، کز دل چاه آمدم
◇
مشهدِ مشهودِ من، حضرتِ محمودِ من
طالعِ مسعودِ من، نامه سیاه آمدم
◇
شافیِ دارالشفا، پنجره فولاد کو؟
در طلب شاخه ای، مهرگیاه آمدم
------------------------*******--------------------------