سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست
باز دوباره روز از نو روزی از نو!
مهمونی امام رئوف تموم شد و ما دوباره از بهشت هبوط کردیم به زمین!
خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوب بود!
چند تا اتفاق جالب هم چاشنی این سفر بود :
اول اینکه گوشی همراهم رو تو قطارِ رفت جا گذاشتم! (یعنی الان بگم حافظه ام اندازه ی حافظه ی این ماهی قرمزای عید شده ! توهین به این موجودات بی نوا نیست؟!!) و الان نه تنها گوشی ندارم و باید تا یکی دو ماه با این وضع بسازم!بلکه تمام شماره هام رو هم از دست دادم . و احتمالا بعد از گذشتن این دوره ی زمانی سریال "ببخشید شما؟" تو گوشیم اکران بشه!
دوم دعای کمیل این هفته ی حرم رو که تو صحن جامع رضوی نشسته بودیم، خیلی دوست داشتم! حاج آقایی که دعا رو خوند ، از تعارف کم کرد و بر مبلغ افزود! یه دعای شُسته رُفته و با حداقل سخنرانی و روضه ی لابلای دعا!(اغلب ذاکرین نمی تونن از این افزودنی های مجاز و غیر مجاز چشم پوشی کنند! و در این مواقع من یا عقب می مونم یا خیلی جلو میرم! ولی این بار دمِش گرم ! کاملا با من هماهنگ بود!)
سوم و مهمتر از همه اینکه یکی از دوستان وبلاگی کامنت گذاشت که من هم الان مشهدم و خواست قرار بذاریم تو حرم هم دیگه رو ببینیم! ... و چنین شد ... خیــــــــــــــــــــــلی حسّ خوبی بود !
لیلا جوووووووووون ! خیلی خوشحال شدم دیدمت!
منتظرم خبرهای خوب بهم بدی
پ ن:
یه توصیه ی دوستانه: دوستانی که گذرشون به ایستگاه راه آهن تهران می افته و به هر دلیلی مجبور به گرفتن تاکسی میشن، به هییییییییییییییچ وجه از تاکسی های راه آهن استفاده نکنین! مخصوصا این تاکسیمتردارها که رسماً سرِگردنه ست و گوش می برن! یعنی همون راه 20 -25 دقیقه ای که آژانس های بی انصاف محلمون با 20 تومن می برن این تاکسی ها 50 تومن گرفتن!!! هنوز تو شوکم که اینا چطوری نون می خورن؟!!!