اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد / به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
مشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شوم نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو
پ ن:(صرفا برای اینکه یادم بمونه ... )
باز دلم برا امام رضا تنگ شد! (بگو کی تنگ نیست؟!!! ) و باز امام رضا جان اجازه دادن کمی تو هواشون نفس بکشم!
از 20 اسفند تا دقیقا 26 فروردین ، روزهای خیلی سختی رو گذروندم ! چیزی شبیه مردن ! ... مستأصل شده بودم ! و هیچ کس دلیل اون همه پریشونی رو درک نمی کرد ! ... روزهایی که نمیتونستم نفس بکشم و ... نمی خواستم ! روزهایی که دلم میخواست گریه کنم و زار بزنم و... نمی تونستم !
روزهایی که دلم میخواست یکی بلندم کنه و بگذاره روبروی ضریح آقا!
روزهایی که دوست داشتم یکی دستم رو بگیره و برسونه به دامن خواهر مهربونش تو قم !
اما نشد ...
و من با هر جون کندنی بود اون روزا رو گذروندم ! ... نمیدونم آیا کاری که کردم ، تصمیمی که گرفتم درست بود یا اشتباه ! نمیدونم ... ولی من تمام تلاشم رو کردم که اشتباه نکنم! ... خیلی سعی کردم عاقلانه فکر کنم و عاقلانه تصمیم بگیرم و عاقلانه عمل کنم ... ولی آخرش باز هم اجازه دادم دلم حرف آخر رو بزنه ! ... شرمنده ام خدای مهربونم ، که باز برگشتم سر خونه ی اول! ...
حالا که دو هفته ای هست اوضاع تا حدودی به روال عادی برگشته ، آرامش این روزهام رو (هر چند امید زیادی به دوامش ندارم ) مدیون لطفهای بی حد این خواهر و برادر نازنینم! که اگه خیالشون نبود ،" ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!"
...
حالا اومدم برا تشکر ! تشکر برای اینکه هنوز هوامو دارن !
ان شاءالله به زودی (بعد از برگشت از مشهد ) تصمیم دارم به زیارت کریمه ی اهل بیت هم برم تا حضورا از الطاف کریمانه شون تشکر کنم !
تشکر کنم که دوباره آرامش رو بهم برگردوندن ! و ازشون بخوام که کاری کنن هیچ وقت پشیمون آنچه تو اون یک ماه گذشت نشم ! ...
فقط خدا کنه برنامه ی همسفرام به هم نخوره !
روز شما و تمام معلمان گرامی باد @};-