سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۶۲ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

شاید نخرد ما را ، اما به همه گفتیم

ارباب کریم است و دست بخرش خوب است

***

شیرین ترین شب و روز ماه مبارک همین روز و شب نیمه ی ماهه ! ... 

۱ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۸
سپیدار

 امروز دوازدهم ماه مبارک بود و تروریست ها شیرینی مهمانی خدا رو به کاممون تلخ کردن ! 

از صبح چشممون به تلویزیونه که خدایا داره چه اتفاقی می افته ؟ چند نفر از عزیزانمون رو ازمون گرفتن؟ چند خانوار روزه شون رو با اشک و خون افطار می کنند؟ ... خیلی سخته ... 

...

12 نفر شهید دو عملیات تروریستی امروز ! بعلاوه ی بالای هزار نفر شهید مدافع حرم تو این چند سال! بهای داشتن امنیتی  که قدرش رو نمیدونیم ! 

اتفاقهایی که امروز تو تهران افتاد، شاید برای من و امثال من جدید باشه ولی برای پدران ما آشناست . خیلی آشنا ... دهه ی شصت و 17 هزار شهید ترور ! تیراندازی ، انفجار ، سیانور ، شهید ... کلماتی که پدران و مادران ما باهاشون زندگی کردن... خدایا اون روزها رو دیگه برنگردون ...

...

اینکه چرا این اتفاق تو تهران افتاد و اشکال کار کجاست ! اینکه کجای این حلقه ی امن حفاظتی که ایران ما رو بغل کرده و ما هنوز بهش اعتماد داریم و به وجودش افتخار می کنیم دچار مشکل شده  ، روزهای بعد و توسط کارشناسا باید واکاوی و رفع مشکل بشه ان شاءالله اما ...

منافقین دهه ی شصت با داعشی های دهه ی نود ، هیچ فرقی باهم ندارند. هر دو شاخه های یه درختند و سرشون تو یه آخوره ... همه شون فرزندان یه پدرند : شیطان ! (البته یه فرق دارند: منافقین وحشی تر بوده و هستند! ) امیدوارم همون بلایی که سال 67 سر منافقین اومد دوباره سرشون و سر دوستان داعشی شون بیاد ...(احمق ها فکر می کنند اینجا هم عراق و سوریه است ! یه نفر قصه ی یکی از عملیاتهای دفاع مقدسمون رو براشون تعریف کنه تا خوابیدن یادشون بره! )

...

پ ن: خدا به سردار سلیمانی و مدافعین حرم، طول عمر با عزت بده (هرچند که امروز هم سردار و بچه های رزمنده اش عزیز و با عزت اند ) و ما رو قدردان وجود عزیزشون کنه . ان شاءالله

امروز بیشتر از هر روز براشون دعا می کنم ...

۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۸
سپیدار

آن روز که مجلس و دولت خوی کاخ نشینی پیدا کند باید فاتحه کشور را بخوانید .

*

اگر ربا در بانک باشد ، ما نمی توانیم بگوییم که جمهوریمان جمهوری اسلامی است.

*

در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همینهایى هستند که هر روز می ‏بینیم یا می ‏شنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشسته ‏ایم، موسیقى گرفتند... باید از آن نهى کرد. ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین می برند، حقوق ضعفا را پایمال می کنند و... باید نهى از منکر کرد.

*

باید همه توانشان را روى هم بگذارند براى اصلاح دانشگاه. خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه ‏اى بالاتر است. چنانچه خطر حوزه‏ هاى علمیه هم از خطر دانشگاه بالاتر است.

*

به مجرد اینکه این آدم یک آدم خوبى است خیلى، اول وقت نمازش را میخواند و نماز شب مى‏خواند، این براى نمایندگی مجلس کفایت نمی‏کند. مجلس اشخاص سیاسى... اقتصاددان... مطلع بر اوضاع جهان لازم دارد.

*

از تمام دستگاههاى تبلیغاتى الآن، امروز نقش رادیو تلویزیون از همه دستگاهها بالاتر است. اگر این اصلاح بشود، یک کشور را مى‏ تواند اصلاح کند و اگر- خداى نخواسته- انحراف در این باشد، یک کشور را مى ‏تواند منحرف کند.

*

دولت جمهوری اسلامی باید تمام سعی خود را برای اداره هرچه بهتر مردم بنماید. ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.

*

نباید ماها گمان کنیم که هرچه می گوییم و می کنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهى است براى رشد انسانها.

*

آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است.

*

آنهایی هم که تصور می کنند سرمایه داران و مرفهان بی درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می کنند، آب در هاون می کوبند.

*

و قاضى اگر چنانچه - خداى نخواسته - نالایق باشد، ناصحیح باشد، این در اعراض و نفوس مردم سلطه پیدا بکند، معلوم است که چه خواهد شد. قوه قضائیه باید توجه بکند که سر و کارش با جان و مال مردم است و نوامیس مردم، سر و کار این با آنهاست ؛ و باید افراد صالح در آن جا باشند، سالم باشند و توجه بکنند که خطاى قاضى بزرگ است، عمدش مصیبت ‏بار است، خطایش هم بزرگ است.

*

http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/MZA_Us7XyC_0-H4niO366HdhmHdVXs0I15pHeJsHvmIoCZ6xO4Gu6g/s/w535/

پ ن: قبلا سالی حداقل یه بار می رفتیم حرم امام ولی از وقتی که حرم تبدیل به قصر شده هنوز نرفتیم ...

حرم امام کوخ نشینان تبدیل شده به قصر امام کاخ نشینان ...

***

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست

 محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت

 که در این وصف زبان دگری گویا نیست

محمدعلی بهمنی

۱ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۲۸
سپیدار

وقتی چندتا کتاب میخرم ، بزرگترین و پرحجم ترین کتاب رو که احتمالا خیلی هم مشتاق خوندنشم نگه میدارم بعد از همه میخونم .

گاهی بهترین قسمت غذا رو میگذارم برای آخر تا منِ به قول خیلی ها کم غذا ، به امید اون تکه هم که شده کمی بیشتر غذا بخورم .

تو گذشته ی دور هم که میخواستم نقاشی کنم ،قشنگترین بخش طرح رو که خیلی دوسش داشتم میگذاشتم برای آخر کار.

یه جورایی اون بخش به تعویق افتاده میشد امید و انرژی انجام دادن بقیه ی بخش ها...

***

چند بار اصرار کردند که برو پاسپورتت رو بگیر با هم بریم کربلا .

اما من پشت گوش انداختم .

اصرار کردند که میریم و دلت می سوزه ها ! ... می دونستم که دلم می سوزه . مثل دفعه های قبل که سوخت...

حتی رفتم پلیس 10+ و خیلی از مدارک گرفتن پاسپورت رو جور کردم ولی بعد پشیمون شدم و پوشه و برگه ها رو انداختم دور...

چند وقت پیش که دکتر یونس عزیز برام روضه خوند که زیارت امام حسین واجبه و اگه طرف بمیره و کربلا نرفته باشه شیعه حساب نمیشه و ... یه کم ته دلم لرزید از مرگ و نرسیدن ... ولی همچنان در بر همون پاشنه ی قبل می چرخید ...

گفت کربلا رفتن از مشهد و شیراز رفتن هم کم هزینه تره هم راحت تر ...به شوخی و طعنه گفت خجالت نمی کشی تخت جمشید رو زیارت میکنی و سیدالشهدا و حضرت امیر رو نع؟ ... خجالت میکشم... راحتی و هزینه هم اصلا برام مهم نیست ... اما ...

گفت اگه این ور رو خودم جور کنم ، اون ور رو برام درست می کنه ... اما من آسمون و ریسمون بافتم ... الکی ... 

تا که از جانب معشوق نباشد کششی/ کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

و راست می گفت ... من عاشق نبودم

***
۳ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۵
سپیدار

دیروز گذری یه گزارش خبری تو تلویزیون دیدم که فکرم رو مشغول کرد . با این مضمون :

تو شبکه های مجازی یه کانالی بود که ادعا داشت سؤالات امتحان نهایی رو میفروشه ، گزارشگر صد تومن به حساب یارو میریزه تا سوالهای یکی از درسها رو بگیره ولی تا صبح روز امتحان مذکور هم از سؤال خبری نمیشه ! و اینکه گویا پلیس فتا اونا رو گرفته و پول مال باخته ها رو قراره بهشون برمی گردونن!!!!

کجای این خبر فکرم رو مشغول کرده؟... اونجاش که میگه پول مالباختگان رو بهشون برمی گردونند؟

برای چی؟!!!!!!!

یعنی اونهایی که میخواستن سؤال ها رو بخرند هیچ جرمی مرتکب نشده بودن؟ در حقشون ظلم و اجحاف شده؟ مال باخته اند؟ دزد بهشون زده ؟ ... 

فوقش دزد به دزد زده ! هر دو میخواستن چیزی رو به دست بیارن که حقی نسبت بهش نداشتن با این تفاوت که یکیشون موفق شده و اون یکی فعلا نتونسته. 

اتفاقا جرم اینهایی که میخواستن سؤالها رو بخرند و بدون تلاش، آزمونی رو با موفقیت پاس کنند سنگین تره ! حق الناس بیشتری به گردنشونه.

"تقلب" کم جرمیه؟! 

اگه به من بود ، نقره داغشون میکردم !!!

چرا؟ زیرا...

یکی از استادان دانشگاهی در آفریقای جنوبی برای دانشجویان دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد مطلبی بر سر در ورودی دانشکده نصب کرده بود با این عنوان :
برای نابودی یک ملت نیازی به بمب هسته ای یا موشکهای دور برد نیست .
فقط کافیست سطح و کیفیت آموزش را پایین آورد و اجازه تقلب را به دانش آموزان داد...!

مریض به دست پزشکی که بتواند تقلب کند خواهد مُرد ...!

خانه ها بدست مهندسی که موفق به تقلب شده ویران خواهند شد...!

منابع مالی را بدست حسابداری که موفق به تقلب شده از دست خواهیم داد...!

و انسانیت بدست عالم دینی که موفق به تقلب شده می میرد ...!

و عدالت بدست قاضی که موفق به تقلب شده ضایع می شود ...!

و جهل در کله فرزندانمان که موفق به تقلب شده فرو می رود ...!

سقوط آموزش = سقوط ملت
***
اینکه چقدر داستان واقعیت داره و آیا واقعا استادی همچین کاری کرده بود یا نه و اینکه داستان رو اولین بار کی تعریف کرده چندان ، مهم نیست . هر چیه به نظرم درسته
متأسفانه کار به جایی رسیده که خیلی ها از تقلب هاشون با افتخار یاد می کنند . فکر کن کسی تو جمعی با افتخار داستان دزدی و جنایت و خیانتش رو با آب و تاب و بدون ذره ای شرم تعریف کنه !
***
پ ن۱: یکی دستش میرسه پول خرد می دزده ، اون یکی دستش به چند هزار میلیارد میره . یکی دزد چند نمره و چند تست و چند درس میشه و یکی دزد مدرک دکترا! یکی زمین می دزده یکی زمان ، یکی دزد اعتماد مردمه ، یکی دیگه دزد ایمانشون ، یکی دزد حال و یکی دزد آینده است و ... اینها فرق چندانی با هم ندارند . مهم توان و قابلیت انجام یه کاره . (بعضی ها هم به درجه ی استادی و استاد بزرگی میرسند و همه رو با هم می دزدند و میشند دزد بیت المال و دزد اعتماد و ایمان و دنیا و آخرت مردم!)
اونی که الان چندهزار از مردم کلاهبرداری می کنه اگه دستش برسه چند هزار میلیاردش میکنه ! یکی مثل سوال فروش کذایی میتونه الان صدهزار تومن بدزده و یکی هم مثل اونی که میخواسته سوال بخره ، داره برنامه ریزی می کنه دستش رو برسونه به صندوقهایی با اعداد و ارقام نجومی . خدایی کدوم دزدترند؟ 
پ ن۲: ما آدم های عصر حجریِ اُمُّلِ عقب مونده ی خشکه مقدس هم به چه چیزهایی فکر می کنیم تو قرن 21 ، قرن آدمهای زرنگ !!!!!
خدایا پلک به هم زدنی روت رو از ما برنگردون که ما جنبه اش رو نداریم ...

...

و فرمود:

سخت ترین گناهان گناهی ست که گناهکار آن را ناچیز و آسان شمرد ...

بعدا نوشت: می گفت قرآن به کسی که مثلا قالی میدزده میگه ظالم 

و به کسی که فکر رو میدزده : اظلم (ظالم ترین)

۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۵
سپیدار

تو یکی از خیابون های شهر  روی دیوار بزرگی تصویر یه شهید جوان مدافع حرم کشیده شده . تصویر قشنگیه . یه شهید خندان و شاید یکی از خوش روترین و خوش چهره ترین شهدای مدافع حرم. ترکیب رنگ ، شمسه و تذهیب و گنبد حرم عقیله ی بنی هاشم و بقیه عناصر دیوار نوشته ، همه هنرمندانه و قشنگند . 

هر وقت از جلوی این عکس رد میشم فرق نمی کنه سوار اتوبوس باشم یا تاکسی یا پیاده ، اگه تو لاک خودم نباشم و حواسم جمع باشه سعی می کنم ببینمش و سلامش کنم.

◇◇◇

خیلی ها رو دیدم با هر سن و سلیقه و عقیده ای، که عاشق همت و باکری و خرازی و بروجردی و بابایی و آوینی و جهان آرا و دوران و چمران و متوسلیان و... هستند . عاشق هم اگه نگم لااقل بااحترام ازشون یاد می کنند . 

اینها شاید قهرمان خیلی هامون باشند و خیلی ها سنگ شون رو به سینه بزنند و عکسشون رو به دیوار اتاقشون بچسبونند. 

اما همین سرداران افسانه ای در زمان خودشون هدف و آماج کلی تهمت بودند و کلی دشمن یقه بسته و یقه سفید، مسئول و غیرمسئول، مُعمّم و مُکلّا ، روشنفکر و خشکه مقدس داشتند که اگه نبود این حقیقت که همین ها جونشون رو گرفته بودند کف دستشون و جلوی دشمنی که جز زبون زور نمی فهمید سینه سپر کرده بودند تا حضرات با خیال راحت رؤیای صادقه ی صندلی صدارت و وزارت و وکالت ببینند ، بدشون نمی اومد از صفحه ی روزگار محوشون کنند. حالا رو نگاه نکنیم که همه با عکسشون عکس می گیرند و شده اند همرزم و همسنگر و رفیق گرمابه و گلستان اون ستاره های دست نیافتنی!

◇◇◇

فکر می کنید شهدای مدافع حرم ، شأنشون کمتر از اون سرداران عزیزی هست که چند سطر بالاتر اسم شریفشون رو آوردم؟ 

من که به جِد باور دارم مقام اینها از اونها هم بالاتره ! چرا که اینها هیچکدوم مجبور به رفتن نبودند ، اکثریت قریب به اتفاقشون مثل خیلی هامون انقلاب و جنگ و امام رو ندیده بودند . خیلی هاشون تو کار و زندگی شون با مشکل خاصی روبرو نبودند . خیلی هاشون هم تیپ و هم شکل همین جوان هایی بوده و هستند که تو کوچه و خیابون و دانشگاه ها می بینیم . درست یکی مثل من و تو...

اگه سرداران بزرگ و نامدار با دیدن ناامنی و شنیدن صدای توپ و نفیر گلوله و نگرانی برای ناموس و دین و وطنشون رفتند برای دفاع ، مدافعان حرم در امنیت تمام و بدون دیدن و شنیدن شیپور جنگ ، بوی خطر رو حس کردند و دل به دریای آتش زدند! با وجود همه ی تهمت هایی که بهشون زده شد و زده میشه و به احتمال زیاد زده خواهد شد.

به نظرم برای مایی که دوران جنگ رو خیلی یا اصلا درک نکردیم ، شهدای مدافع حرم راه نمایان بهتری هستند . خیلی پرنورتر و درخشان تر . واضحتر و غیر قابل تحریف تر . عینی تر، ملموس تر و صد البته شرمنده کننده تر !

احتمالا همذات پنداری با مدافعان حرم هم راحت تر از همذات پنداری با سرداران دفاع مقدس باشه .

http://img1.tebyan.net/big/1395/08/53243283631215118171162544912425323914912.jpg

◇◇◇

شاید که نه ! حتما سالها بعد کسانی از همین جنس و قماشِ نون به نرخ روز خورِ الآن در پستوی عافیت خزیده ، مدارکی مبنی بر دوستی و اخوتشون با شهدای مدافع حرم امروز، رو خواهند کرد و از نمد شهادت اینها برای خودشون کلاه های قیمتی و جواهرنشان خواهند دوخت برای فریب من و توی فراموشکار و آیندگان بی خبر از همه جا ...

اما حیف که امروز خیلی هامون به قطب نما و قبله نما بودنشون اعتقاد و اعتماد نداریم و ترجیح میدیم غبطه به حال همت و باکری و خرازی و بروجردی و... بخوریم که راحت تر میشه ازشون حرف زد و راحت تر میشه حرفهاشون رو نشنید ... چرا که دیدن و حرف زدن از مدافعان حرم ممکنه پیامدهایی برامون داشته باشه و خدایی نکرده [!]مجبور بشیم تو اعتقادات و سلایق و علائق و سبک زندگی مون تغییراتی بدیم ... اونوقت ممکنه جای دوست داشتنی ها و دوست نداشتنی هامون با هم عوض بشه ... اونوقت ممکنه در نظرمون عزیزی، ذلیل بشه و بالعکس ذلیلی، عزیزی بشه از جان عزیزتر... اونوقت شاید مجبور بشیم به خودمون و عقاید و علائق مون شک کنیم ... شاید مجبور باشیم از نیمه راه برگردیم ... و کیه که ندونه برگشتن از نیمه ی یه راهِ اشتباه ،خیلی سخت تر از ادامه دادن اونه ... کیه که ندونه اعتراف به خطا ، جسارت و شجاعت میخواد . شجاعت شکستن من و بت های من ...

پس بهتره اگه نمی خواهیم به خودمون زحمت تطبیق و مقایسه ی داشته هامون با این شهدا و شاهدان عصرخودمون بدیم ، بریم سراغ سرداران شهید نسل قبل و قبلتر که راحت تر قابل تأویل و تعبیر و تحریف اند ... راحت تر میشه به نفع خودمون و حزب و گروهمون مصادره شون کرد ...

◇◇◇

فقط یه نکته :

به نظرت تو روزی که حتما خواهد آمد، روزی که باید پاسخگوی تک تک کارهای کرده و نکرده مون باشیم ، خداوند از ما ، جلوی همت و باکری و خرازی و بروجردی و بابایی و آوینی و جهان آرا و دوران و چمران و متوسلیان و... حساب کِشی خواهد کرد یا همین شهدای مدافع حرم؟!!!! 

کدومشون رو به عنوان نمونه ای که باید میشدیم و نشدیم به رخمون خواهد کشید؟!!!

کدومشون شهید و شاهد و گواهِ ما و زمونه ی ما هستند؟ ...

حکایت :

گویند روزی مردی به شمس تبریزی گفت: ای شمس تو چطوری از روی آب رد میشی که من نمی تونم؟

شمس گفت: پشت سر من بیا و لباس من رو بگیر و فقط بگو یا شمس! یا شمس!

مرد این کار رو کرد و پا روی آب گذاشت و حرکت کرد . نیمه های راه مرد متوجه شد انگار شمس ذکر دیگه ای میگه ، پس مرد اندکی استراق سمع کرد و شنید که شمس میگه : یا علی یا علی!

مرد پیش خودش فکر کرد خب چه کاریه؟ من هم همین ذکر جناب شمس رو میگم! مگه من چیم از شمس کمتره؟

اما ذکر یا علیِ شمس رو گفتن همان و فرو رفتن در آب همان!

شمس دست مرد رو گرفت و از آب بیرون کشید و گفت :تو من رو خوب نمی شناسی میخواهی علی رو بشناسی؟!!!! زهی خیال باطل!

یعنی داداش گاماس گاماس ! پله پله! غوره نشده مویز شدی؟ زرنگی؟ دوتا پله یکی می کنی؟ ابتدایی رو تموم نکرده رفتی نشستی سر کلاس فیزیک کوانتوم؟... جنبه داشته باش!

◇◇◇

پ ن1: بعضی هام که خیلی زرنگند و بدون رعایت سلسه مراتب مستقیم میرن دامن امیرالمؤمنین و امام حسین رو می چسبند. دسته و گروه و گروهان و غیره کسر شأنشونه . مستقیم ستاد فرماندهی !(زرنگ تر از اینا هم هستند البته . اونایی که ذکرشون اُنلی گادِ!!!)

پ ن2: این آیه ایه که ازش می ترسم !نگران

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿عنکبوت آیه۲﴾

آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى ‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏ گیرند؟...

پ ن3:امیرالمؤمنین می فرمایند : اُنظُر الی ما قالَ و لا تَنظُر الی مَن قالَ . به گفته بنگر نه به گوینده!

گفته باشم فهم من از مدافعان حرم فقط همون نقاشی رو دیواره ! هییییییچ ادعایی هم ندارم (هر چند ادعایی ندارم خودش کم ادعایی نیست!نیشخند)

پ ن4: من نمی تونم کم بنویسم چه کار کنم؟!متفکر

۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۶
سپیدار

منم که گوشه میخانه خانقاه من است

دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

 

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک

نوای من به سحر آه عذرخواه من است

 

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله

گدای خاک در دوست پادشاه من است

 

غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست

جز این خیال ندارم خدا گواه من است

 

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی

رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

 

از آن زمانکه بر این آستان نهادم روی

فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

 

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ

تو در طریق ادب باش و گو گناه من است

◆◇◆◇◆◇◆

پیدا و پنهان :

مرا هزار امید هست و هر هزار تویی...

من بی تو زندگانی بر خود نمی پسندم ...

پ ن: این تابلو رو که اندازه اش 15×15 سانتیمتره از بازار وکیل شیراز برای خودم کادو خریدم :))

البته اگه اون مهره ی چشم نظر روش نبود قشنگتر بود !

 

۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۱
سپیدار

وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ انَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

کار خود را به خدا واگذار می کنم که او نسبت به بندگان بصیر است .

...

ما تلاش کردیم برای تغییر، ولی نشد . هیچ اشکالی نداره ما وظیفه و تکلیفمون رو انجام دادیم و سرمون بلنده . موافقان وضع موجود بیشتر از ما منتقدان بودند و نخواستند تغییری ایجاد کنند  .

چرا که: خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا زمانیکه خود آن قوم حالشان را تغییر دهند. (إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)

الان هم با اینکه ناراحتیم ولی دلمون رو به خدا میسپاریم که آرومش کنه . ناراحتیم و صبور.

...

◆◆◆

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

 

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

 

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت 

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

 

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند

چون تو را نوح است کشتیبان ، ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

 

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

 

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

 

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

 

 

۳ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۲۷
سپیدار

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی

که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

که به تشنگی بمُردم برِ آب زندگانی

غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم

تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم

عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان

همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم

همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد

و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی

◇◇◇

پ ن۱: دیروز اول اردیبهشت بود و روز جهانی بزرگداشت سعدی بزرگ ! کسی که به حق ، شیخ اجل ، استاد سخن و پیامبر ادب فارسی نامیده میشه .

( دیروز تو راه برگشت از سفر بودیم و نتونستیم ارادت همیشگی و قلبی خودمون رو به سعدی بزرگ ، شاعر غزل های رؤیایی و نثرهای حیرت انگیز ، تو وبلاگ ثبت کنیم. )

"گلستان" کتاب بی نظیر سعدی ، جزء محبوبترین کتابهای منه . کتابی که اگه دست من بود ، (منظور اختیار انجام بعضی کارهاست وگرنه کتاب که دستمه ! )خواندن و حفظ کردنش رو از دوران ابتدایی تا دکترا برای دانش آموزان و دانشجویان ، اجباری می کردم .

کتابی در 8 باب (در سیرت پادشاهان ، در اخلاق درویشان ، در فضیلت قناعت ، در فوائد خاموشی ، در عشق و جوانی ، در ضعف و پیری ، در تأثیر تربیت ، در آداب صحبت) که خواندش برای هر گروه سنی و هر مقام و شأن اجتماعی و هر شغل و حرفه ای از واجبات است! (قال سبیدار علیهاسلام )

بالاخره آدمی زاد یا پادشاه و رئیس و حاکمه یا رعیت و مرئوس و محکوم ! پس چه بهتر که ادب و آداب نشستن رو زیراندازی که روش نشسته رو بلد باشه! بالاخره رو تخت نشستن با رو خاک نشستن یه فرقهای جزئی باهم دارن دیگه!

قناعت هم که به قول سعدی "توانگر کند مرد را " و صد البته «زن » و مرد را ! توانگری هم که آرزو و رؤیای خییییییلی هاست!

در فوائد خاموشی هم که نیازی به اطاله کلام نیست و تنها همین نکته کافی ست که "صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو " 

عشق و جوانی و ضعف و پیری هم که شتری است که در خونه ی هر بنی بشری میخوابه ؛ پس دانستن آدابشون از نان شب واجبتر !

درباره ی اثرات تربیت هم که لازم نیست چیزی بگم . مگه کسی آدم بی تربیت رو دوست داره؟ هر چند "تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است " و همه مون ان شاءالله اهلیم و محتاج تربیت !

صحبت کردن هم که هر چند مختص آدمیزاده و الحمدلله از خیلی خردسالی، درست از وقتی که هنوز هِر رو از بِر تشخیص نمیدیم و بدون اینکه زحمت فراوانی بکشیم ، زبان باز می کنیم به دُر افشانی ،ولی همین کار ساده هم آدابی داره که دانستن و رعایت اون آداب، ربط مستقیم به شخصیت آدمی و کلاسش داره ! و جالب اینکه خواندن و حفظ کردن همین کتاب کم حجم گلستان  ، خودآگاه و ناخودآگاه ، حرف زدن آدم رو شیرین و زیبا و پاکیزه می کنه !(بی ربط: کلمه ی «پاکیزه» منو یاد شهید مهدی باکری میندازه با اون جمله ی محشرش که "خدایا مرا پاکیزه بپذیر")

پ ن۲: حفظ کردن گلستان هنوووووووووووز جزء برناهامهچشمک شما هم جزء برنامه هاتون قرار بدین خیلی خوبه  نیشخند

(قبلا مطلبی با عنوان "مشق گلستان " تو همین وبلاگ نوشتم !)خوندنش ضرر نداره 

۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۶
سپیدار

کاش روزهای عمر هم چون جیره ی روزانه ی کوهنوردان، شکلاتی شیرین بود که می ریختیم داخل کوله پشتی هایمان و با هم از کوه بالا می رفتیم !

آن وقت من با هر بهانه ای که شده میشدم مسئول تقسیم جیره ی شکلات های روزانه ی هر دو نفرمان ! 

پس هر صبح قبل از طلوع خورشید از خواب بیدار میشدم ، همانوقت که تو هنوز در خواب بودی ! کوله ام را باز می کردم ، 2 تکه از شکلات روزانه ام را برمی داشتم ، بعد تو را صدا زده ، یکی از شکلات‌ها را به سویت دراز می کردم که بیا این هم شکلات امروزت!

و هر روز و هر روز تکرار این کار دوست داشتنی ...

و بالاخره یک روز قبل از طلوع خورشید ، آخرین 2 تکه از شکلات روزهایم را از کوله ام بیرون می آوردم و برای آخرین بار روزها و شکلات هایم را با تو تقسیم می کردم ...

و آخر شب ، شب آخر، خوشحال از اینکه کوله ی تو هنوز پر است از شکلاتهای خوشمزه ی دست نخورده ... چشم هایم را می بستم !

...

عزیزم ! یادت نرود هر روز شکلاتت را بخوری ...

۱ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۸
سپیدار