سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۶۲ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

مرگا به من که با پر طاووس عالمی          یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم*

پ ن: امروز حضرت آقا دیداری داشتند با مردم تبریز . یکی از فرازهای مهم سخنان ایشون تو این دیدار ، تأکید دوباره و چندباره بر استفاده ی اجناس و تولیدات ایرانی توسط مردم بود ! البته از اونجایی که فرمایش آقا برای ما حجت شرعی و قلبی محسوب میشه ، چند سالی هست که عزممون رو جزم کردیم تا حد امکان (یعنی تا جایی که از پس نفس توجیه گر و بهانه جوی خودمون بربیاییم!) و تا جایی که به ما مربوط میشه و حرفمون خریدار داره ، اجناس و تولیدات ایرانی بخریم !

* شعر از ناصر فیض

 

 

این کارگرافیکی قشنگ "نقاش فقیر"  هم به شدت مناسب امروز و هر روز ماست!

۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۷
سپیدار

 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

 

" خاله بازی" !

از مشترکات "خاله بازی " بچه های دیروز با خاله بازی بچه های امروز ، فقط یه تشابه اسمی مونده !

قدیما " خاله بازی" یه جور تمرین زندگی بود. یه زندگی با تمام ارکانش! پدر ، مادر ، بچه !

"پدر" رو هر صبح روانه ی " سرِکار" می کردیم تا شب ، خسته بیاد خونه و بریم بهش خسته نباشید بگیم . بیاد و براش چایی و غذا ببریم . بیاد و بریم مهمونی ، بیاد و مهمون بیاد خونمون، بیاد و بریم خرید ، بریم پارک.

و خودمون اگه "مامان" بودیم باید خونه رو تمیز می کردیم، غذا می پختیم، لباس می شستیم ، بچه هامون رو می خوابوندیم ، حموم میبردیم ، موهاشون رو شونه می زدیم ، دعواشون می کردیم ، مهمون دعوت می کردیم، مهمونداری می کردیم(اونم با نون و غذا و میوه ای که از آشپزخونه برداشته بودیم!)، خرید می کردیم ، به استقبال "بابای خونه" می رفتیم و براش چای و غذا می بردیم و...

اگه " بچه " ی خونه هم بودیم ، باید می رفتیم اوامر مادر رو اجرا می کردیم ، نون می خریدیم، درس می خوندیم و مشق می نوشتیم و بازی می کردیم . مهمونی می رفتیم و باید مؤدب بودیم تا آبروی بابا و مامان نره!

*******

چند سالِ به "خاله بازی" بچه های کلاسم توجه می کنم.

زیراندازهاشون رو پهن می کنن، وسایل خونه شون رو می چینن ، عروسکهاشون رو می خوابونن و شروع می کنن به خوردن خوراکی هایی که آوردن !(چیپس و پفک و پفیلا اکثراً) . هر کدوم مادرهایی میشن با یه بچه! اگه خیلی خلاق باشن بعدش با هم و با عروسکی تو بغل، میرن گردش! همین! و این سناریوی تکراری اغلب " خاله بازی" بچه هاست!

۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۶
سپیدار

راهپیمایی بیست و دوم بهمن امسال مشهد بودم. نمادهایی تو دست مردم بود که توجهم رو جلب کرد طوری که آخر مراسم ، قبل از نماز ظهر و عصر ، تو صحن جامع رضوی ازشون عکس گرفتم.

کار جالبی از جوانان آستان قدس رضوی:

پ ن: عدد 4 رو پیدا نکردم!

ببخشید که کیفیت عکسها خوب نیست!

۰ ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۲۷
سپیدار

Letter4us

راه اندازی جنبش letter4u / چگونگی انتشار نامه رهبری در سراسر دنیا

 " اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلی و اولیه آن دریافت کنید.

اطلاعات مربوط به اسلام را از قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن بگیرید.

می خواهم از شما بخواهم که به صورت مستقیم، قرآن مسلمانان را قرائت کنید.

آیا شما تا کنون آموزه های پیامبر اسلام(ص) و اصول انسانی ایشان را مطالعه کرده اید؟

آیا پیام اسلام را از منبعی غیر از رسانه ها دریافت کرده اید؟

آیا تا کنون از خود پرسیده اید که چگونه و بر چه مبنایی ، ارزش های اسلام توانست بزرگترین تمدن علمی و فکری را در دنیا ایجاد کند و در طول قرن ها بزرگترین دانشمندان و متفکران را بپروراند؟ "

**********************************

letter4u فضای مجازی را تسخیر می‌کند

این قسمت نامه ی آقا برای جوانان اروپا و آمریکای شمالی ، به نظرم مربوط به ما ایرانی ها "هم " میشه . مایی که عادت نداریم برای به دست آوردن اطلاعات دست اول ، خودمون رو به زحمت بندازیم ! مایی که راحت تریم اطلاعاتمون رو از رسانه های صوتی و تصویری و مجازی بگیریم ! مایی که اطلاعاتمون رو بیشتر از راه گوش به دست می آریم ، نه چشم!

مایی که شاید هنوز یکبار هم درست و حسابی قرآنمون رو نخوندیم! شاید آخرین دیدارمون هم تو ماه رمضون گذشته بوده باشه ، همون شبی که رو سرمون گرفتیمش و خدا رو بهش قسم دادیم تا دنیا رو برامون گلستون کنه ... !

۰ ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۵۵
سپیدار

بحث کردن و مناظره کردن ، هم هنره هم فن!

گاهی شده که درباره ی  مسأله ای با کسی بحث کردیم، و بعد از مدت زمانی که از اون موضوع گذشته، و بهش فکر کردیم ، مطالبی به ذهنمون رسیده و با خودمون گفتیم: ای کاش این حرف رو میزدم!!! یعنی اطلاعات زیاد و پراکنده ای داریم که در وقت لازم ، نمی تونیم از اونا استفاده کنیم. این موضوع شاید نشاندهنده ی ضعف ما باشه ، ولی بیشتر از اون نشون میده که مناظره و مباحثه ، یه هنره! یعنی کار هر کسی نیست!

 مناظره و مباحثه، علاوه بر دانش ، به حضور ذهن ، فن بیان ، اعتماد به نفس و خونسردی نیاز داره! برای همینه که امام صادق علیه السلام، به هر کسی اجازه ی مناظره کردن نمی دادند و هر کدوم از شاگردهاشون رو هم برای مباحثه تو زمینه ی خاصی مناسب می دونستند. مثل مناظره ی مرد شامی با شاگردان امام صادق علیه السلام 

مناظره ی فضل بن حسن با ابوحنیفه هم از اون مناظره های قشنگه . 

متن این مناظره ی قشنگ در ادامه ی مطلب

حتما بخونید :))

 

۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۰۹
سپیدار

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم


آری ستاره‌ایم که بی خواب می‌شویم *** شب‌ها بدون ماه، چه بی تاب می‌شویم

تک مصرعیــــم بی تو، پراکنده، بی ثمــــر *** این گونه با تو ما غزل ناب می‌شویـــم

ما را ببخــش گرچه مسلمان نبوده‌ایـــم *** توهین شنیده‌ایم و چنین آب می‌شویـــم

خورشید مکّه ای و جهان ریزه خوار توست *** بی تو پر از سیاهی مرداب می‌شویم

نبض زمین و نظم جهان، حضرت رسول *** اذنی بده، ز خشم چو گرداب می‌شویم

در خود فرو بریم جهان را، بدون تو *** منجی برای مسجد و محراب می‌شویم

اصلا اگر اجازه دهی ما فدایی: *** جد بزرگ حضرت ارباب می‌شویم

پریروز (دوشنبه 29 دی) با رفقا هماهنگ کردیم و از مدرسه یکراست رفتیم تا تو تجمع دانشجوها و مردم جلوی سفارت فرانسه شرکت کنیم .(شرمنده ی حضرت رسولصلّ الله علیه و آله وسلّم  که کار دیگه ای از دستمون برنمیاد!)

با توجه به اینکه کمتر از 24 ساعت قبل تونسته بودن مجوز تجمع رو بگیرن و اطلاع رسانی هم کم بود ، جمعیت زیادی اومده بودن.

سفارت فرانسه وسطای خیابون نوفل لوشاتوئه. یه ساختمون قدیمی و عتیقه با نمای آجری قهوه ای رنگ . خیابون هم که چه عرض کنم . کمی از کوچه های آشتی کنون قدیم ، فراختر . مأمورا هم که دو طرف سفارت رو بسته بودن. درستترش از جلوی بیمارستان مروستی تا دیوار سفارت .

و اما بعد...

از یه کار جماعت خوشمون نیومد و اون: عوض کردن نمادین اسم خیابون نوفل لوشاتو! البته فقط کاغذی که روش نوشته بود " محمد (ص)" رو چسبوندن رو تابلوی عنوان خیابون . به هر حال ما نپسندیدیم!

حالا شاید کسانی هم با استدلالهایی این کار رو تأیید کنن و شاید با اون استدلالها من هم قانع بشم ، نمیدونم ! به هر حال به نظرم اسم "نوفل لوشاتو" یادآور امام و اقامتشون تو فرانسه است و خودش یه دنیا قصّه داره . هیچ ربطی هم به سفارت فرانسه و کارهاش نداره .

  پ ن:

خدا، فرشته، تبسم، بهشت، سیب سرخ / هبوط، وسوسه، شیطان … کدام؟ آن یا این

بیا و بار دگر انتخاب کن «آدم» /  تویی و برزخ این انتخاب، بعد از این

۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۴۵
سپیدار

 

ای ابر ! اگر از خانه ی آن یار گذشتی  

با گریه بزن بوسه به جای همه ی ما

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم

اما تو بکش خط به خطای همه ی ما*

* شعر از فاضل نظری

پ ن: عیدتون مبارکهم میلاد  رئیس مکتبمون ، هم میلاد رئیس مذهبمون 

۰ ۱۸ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۸
سپیدار

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ، "فیلسوف" است.

کسی که راست و دروغ برای او یکی است، "چاپلوس" است.

کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید، "دلّال" است.

کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد، "گدا"ست. 

کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد، "قاضی" ست.

کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد ، "وکیل" است.

کسی که جز راست چیزی نمی گوید ، "بچّه" است.

 کسی که به خودش هم دروغ می گوید، "متکبّر" است.

کسی که دروغ خودش را باور می کند، "ابله" است.

کسی که سخنان دروغش شیرینست، "شاعر" است.

کسی که علی رغم میل باطنی خود دروغ می گوید ، " همسر" است.

کسی که اصلا دروغ نمی گوید، "مُرده" است.

کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد، "بازاری"ست.

کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد، "پر حرف" است.

کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند ، "سیاستمدار" است.

کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و می خندند ، "دیوانه" است.

۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۰
سپیدار

ای تو فروغ کوکبم ! تیره مخواه چون شبم

دل به هوای آتشت ، این همه دود می کند

پ ن: یک نفر کُشته تو را هست بدینسان که منم ؟!!!!!

۰ ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۸
سپیدار

 

 

از شما پنهان نباشد ، از خدا پنهان که نیست، تو تموم مأکولات عالم ، انار برا ما یه چیز دیگه است!!!

نه اینکه خیلی بخور باشیم ها!نه! همینطوری و بدون چشمداشت دوسِش می داریم.

طوری که از اول بهار منتظر پاییز و زمستونیم و چشم به راه! اصلا انار رو که می بینیم گُل از گُلمون میشکفه و ناخودآگاه خوش اخلاق(تر) میشیم.

 

 

امسال هم به قرار هر سال، هر کی رفت بیرون با یه بغل انار اومد تا بلکه ما آرزو به دل نمونیم! اما انارها اونی نبود که باید! تا جایی که حاضر شدیم برای یه دونه انار خوب ، هر قیمتی بپردازیم! اما دریغ!!! دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!

 

 

 

خلاصه ... امشب بخت با ما یار بود و چندتا انار خوب به دستمون رسید . وقتی دیدیم همه جمعند(خانواده و میهمان و انار!) و امکان این گردهمآیی برا شب یلدا نیست!(هر چند تصمیم داشتیم به احترام حضرت رسول و امام رئوف مراسم شب یلدا رو به اول ربیع موکول کنیم) اما یه دفعه و ییهویی تصمیم گرفتیم ، امشب رو شب یلدا بگیریم!

ما هم برا تک تک حضار فال حافظ گرفتیم و حافظ جان هم حال بعضی ها رو گرفتند! یعنی ایـــــــــــــــــــــــــــــنقدر قشنگ و دقیق زد وسط خال!

فقط یه نفر تقاضای ویدئو چک! کرد که باز هم نه من! نه خودش و نه هیچ کس دیگه! متوجه منظور حضرت حافظ نشدیم!!!! و گذاشتیم به حساب خستگی خواجه!

 

 

و چون کسی نبود بین و حضرت حافظ وساطت کنه ، خودمون بی واسطه دست به دامن خواجه شدیم و این هم فالِ ما:

۰ ۲۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۵
سپیدار