خاله بازی
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
" خاله بازی" !
از مشترکات "خاله بازی " بچه های دیروز با خاله بازی بچه های امروز ، فقط یه تشابه اسمی مونده !
قدیما " خاله بازی" یه جور تمرین زندگی بود. یه زندگی با تمام ارکانش! پدر ، مادر ، بچه !
"پدر" رو هر صبح روانه ی " سرِکار" می کردیم تا شب ، خسته بیاد خونه و بریم بهش خسته نباشید بگیم . بیاد و براش چایی و غذا ببریم . بیاد و بریم مهمونی ، بیاد و مهمون بیاد خونمون، بیاد و بریم خرید ، بریم پارک.
و خودمون اگه "مامان" بودیم باید خونه رو تمیز می کردیم، غذا می پختیم، لباس می شستیم ، بچه هامون رو می خوابوندیم ، حموم میبردیم ، موهاشون رو شونه می زدیم ، دعواشون می کردیم ، مهمون دعوت می کردیم، مهمونداری می کردیم(اونم با نون و غذا و میوه ای که از آشپزخونه برداشته بودیم!)، خرید می کردیم ، به استقبال "بابای خونه" می رفتیم و براش چای و غذا می بردیم و...
اگه " بچه " ی خونه هم بودیم ، باید می رفتیم اوامر مادر رو اجرا می کردیم ، نون می خریدیم، درس می خوندیم و مشق می نوشتیم و بازی می کردیم . مهمونی می رفتیم و باید مؤدب بودیم تا آبروی بابا و مامان نره!
*******
چند سالِ به "خاله بازی" بچه های کلاسم توجه می کنم.
زیراندازهاشون رو پهن می کنن، وسایل خونه شون رو می چینن ، عروسکهاشون رو می خوابونن و شروع می کنن به خوردن خوراکی هایی که آوردن !(چیپس و پفک و پفیلا اکثراً) . هر کدوم مادرهایی میشن با یه بچه! اگه خیلی خلاق باشن بعدش با هم و با عروسکی تو بغل، میرن گردش! همین! و این سناریوی تکراری اغلب " خاله بازی" بچه هاست!