سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

نادر ، نادر مهدوی ! یکی از شخصیتهایی هست که همیشه برام جذاب بودن . شاید به خاطر اینکه با همه ی بزرگی و شکوه ، کمتر ازش گفته شده و همیشه تو هاله ای از ابهام بوده. مثل کوه یخی که تنها بخش کوچکیش از آب بیرونه، مثل قهرمان و سوپراستاری که روی یه سِن تاریک نقشش روبه بهترین و باشکوه ترین شکل ممکن ایفا کرده ولی تنها چندبار نور پروژکتورها روی اون تابیده شده و... و این تنها تصویر تماشاگر از اون سوپراستار و ابرقهرمانه! 

بار دیگر نادر

تاریخ شفاهی زندگی شهید نادر مهدوی ! قهرمان عملیات مقابله مثل در خلیج فارس ! 

نویسنده : سید قاسم یاحسینی - نشر فاتحان

***

متاسفانه کتاب اون چیزی نبود که انتظارش رو داشتم ! نه اینکه کتاب بدی باشه ، نه! ... کامل نبود . نه از زندگی شخصیش چیز زیادی دستگیر خواننده میشه و نه از عملیاتهایی که انجام داده و این نقص ، گویا اجتناب ناپذیر بوده و هست ! به قول نویسنده ی کتاب که خودش 4 تا کتاب درباره ی نادر منتشر کرده :

... از صد در صد واقعه ، هنوز بیش از بیست درصد ماجرا هم روایت نشده و بنا به برخی ملاحظات امنیتی ، حقوقی و بین الملل ، احتمالا تا ده ها سال بعد نیز همه ی ابعاد ماجرا روایت نخواهد شد ... 

درباره ی گروه مقابله مثل در خلیج فارس اطلاعات مستند و به دور از بزرگ نمایی و برپایه ی اسناد متقن تاریخی و اداری ، چندان زیاد نیست و در حال حاضر نیز چنین اسنادی ، که به هر حال لازمه ی کار تاریخ نگاری علمی و آکادمیک است ، در اختیار مورخان قرار نگرفته است . نه تنها سپاه پاسداران در ایران هنوز اسنادی را منتشر نکرده ، بلکه نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا نیز تا امروز ، اسناد ، بازجویی ها و اطلاعات محرمانه خود در این باره را در اختیار مورخان قرار نداده است .

...

و همین نبود اسناد ، نادر رو بیشتر رازآلود کرده . قهرمانی که بودنش به افسانه ها ماننده ... افسانه ای واقعی که متاسفانه کمتر گفته و شنیده شده !

تو فضای مجازی کلیپ ها، مستندها و مطالب زیادی درباره ی نادر مهدوی وجود داره مثل اسکورت نفتکش ها، رو در رو با شیطان و ... و این ها انتخاب من برای کسانی که وقت ندارند همه ی اونها رو ببینند :

مختصری درباره ی شهید نادر مهدوی در :

شهید نادر مهدوی,جنگ با آمریکا,خلیج فارس,آمریکا,کشتی بریجتون,جنگ,خلیج فارس,غرق شدن,قایق های تندرو,سپاه,امام خمینی,هلیکوپتر,ناو,نبرد با آمریکا

شهیدی که غرور آمریکایی ها را شکست

***

موشن گرافیک قشنگ مرد جنگ

http://www.mostazafin.tv/images/screenshot/60/motiongraphic-mardejang.jpg

***

اینم موشن گرافیک حماسه ی نادر

Image result for ‫موشن گرافیک بریجتون‬‎

با خوندن این متن و دیدن این 2 تا کلیپ تقریبا تمام اطلاعاتی که درباره ی نادر مهدوی وجود داره رو میتونید کسب کنید

***

شگفتانه!(سوپرایز):

مجهز به فناوری واقعیت افزوده!

بار دیگر نادر کتابیه زنده!!! کتابی که همزمان با تورق برگه های کاغذی کتاب عکسها و فیلمها و مصاحبه های مورد نظر نویسنده رو هم تو گوشی یا تبلت ببینی!

کاری که قبلا بعضی از کتابها با همراه داشتن یه سی دی انجامش میدادن، حالا با یه نرم افزار انجام میگیره. گوشی رو میگیری روی عکسهای سیاه و سفید و بی کیفیت ! کتاب و فیلمها و مصاحبه ها رو تماشا می کنی!

برای منی که کتاب کاغذی رو دوست دارم و کتاب الکترونیکی به مذاقم چندان خوش نمیاد، پیوند گوشی و کتاب کاغذی اتفاق مبارکیه! 

اما ...

متاسفانه برنامه رو من نتونستم اجرا کنم! نرم افزار رو نصب کردم ولی در اجرا مشکل داره ... نمیدونم ، شاید من بلد نیستم و شاید هم اشکال از جای دیگه است .

در هر حال قابلیت فناوری واقعیت افزوده امکان فوق العادیه ایه ....

پ ن:شاید بشه از این تکنولوژی در کتابهای درسی هم به نوعی استفاده کرد 

۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۳۷
سپیدار

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی

که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

که به تشنگی بمُردم برِ آب زندگانی

غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم

تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم

عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان

همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم

همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد

و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی

◇◇◇

پ ن۱: دیروز اول اردیبهشت بود و روز جهانی بزرگداشت سعدی بزرگ ! کسی که به حق ، شیخ اجل ، استاد سخن و پیامبر ادب فارسی نامیده میشه .

( دیروز تو راه برگشت از سفر بودیم و نتونستیم ارادت همیشگی و قلبی خودمون رو به سعدی بزرگ ، شاعر غزل های رؤیایی و نثرهای حیرت انگیز ، تو وبلاگ ثبت کنیم. )

"گلستان" کتاب بی نظیر سعدی ، جزء محبوبترین کتابهای منه . کتابی که اگه دست من بود ، (منظور اختیار انجام بعضی کارهاست وگرنه کتاب که دستمه ! )خواندن و حفظ کردنش رو از دوران ابتدایی تا دکترا برای دانش آموزان و دانشجویان ، اجباری می کردم .

کتابی در 8 باب (در سیرت پادشاهان ، در اخلاق درویشان ، در فضیلت قناعت ، در فوائد خاموشی ، در عشق و جوانی ، در ضعف و پیری ، در تأثیر تربیت ، در آداب صحبت) که خواندش برای هر گروه سنی و هر مقام و شأن اجتماعی و هر شغل و حرفه ای از واجبات است! (قال سبیدار علیهاسلام )

بالاخره آدمی زاد یا پادشاه و رئیس و حاکمه یا رعیت و مرئوس و محکوم ! پس چه بهتر که ادب و آداب نشستن رو زیراندازی که روش نشسته رو بلد باشه! بالاخره رو تخت نشستن با رو خاک نشستن یه فرقهای جزئی باهم دارن دیگه!

قناعت هم که به قول سعدی "توانگر کند مرد را " و صد البته «زن » و مرد را ! توانگری هم که آرزو و رؤیای خییییییلی هاست!

در فوائد خاموشی هم که نیازی به اطاله کلام نیست و تنها همین نکته کافی ست که "صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو " 

عشق و جوانی و ضعف و پیری هم که شتری است که در خونه ی هر بنی بشری میخوابه ؛ پس دانستن آدابشون از نان شب واجبتر !

درباره ی اثرات تربیت هم که لازم نیست چیزی بگم . مگه کسی آدم بی تربیت رو دوست داره؟ هر چند "تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است " و همه مون ان شاءالله اهلیم و محتاج تربیت !

صحبت کردن هم که هر چند مختص آدمیزاده و الحمدلله از خیلی خردسالی، درست از وقتی که هنوز هِر رو از بِر تشخیص نمیدیم و بدون اینکه زحمت فراوانی بکشیم ، زبان باز می کنیم به دُر افشانی ،ولی همین کار ساده هم آدابی داره که دانستن و رعایت اون آداب، ربط مستقیم به شخصیت آدمی و کلاسش داره ! و جالب اینکه خواندن و حفظ کردن همین کتاب کم حجم گلستان  ، خودآگاه و ناخودآگاه ، حرف زدن آدم رو شیرین و زیبا و پاکیزه می کنه !(بی ربط: کلمه ی «پاکیزه» منو یاد شهید مهدی باکری میندازه با اون جمله ی محشرش که "خدایا مرا پاکیزه بپذیر")

پ ن۲: حفظ کردن گلستان هنوووووووووووز جزء برناهامهچشمک شما هم جزء برنامه هاتون قرار بدین خیلی خوبه  نیشخند

(قبلا مطلبی با عنوان "مشق گلستان " تو همین وبلاگ نوشتم !)خوندنش ضرر نداره 

۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۶
سپیدار

پیش تو نه آزاد و نه محبوس رسیدیم

مشتاقِ تو بودیم و به پابوس رسیدیم

ما پایِ تو هستیم چه باشی چه نباشی

زشت است ولی خدمتِ طاووس رسیدیم

********

ابیات از امیری اسفندقه - وَرَمشور

***

این که ما را دوست می دارید یا نه با شماست / ما شما را دوست می داریم از جان بیشتر  ... همین !

۱ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۸
سپیدار

کشیده است به رسوایی و جنون کارم
میان جمع بگویم که دوستت دارم؟!


که دستگیری‌ام ای عشق می‌کند آیا
خدا نکرده اگر از تو دست بردارم؟

گرفت بار غمت را به دوش هرکس، مُرد
خبر دهید که من زنده زیرِ آوارم

مراقبم که مبادا تُهی شوم از تو
 قسم به چشم ِتو! در خواب نیز بیدارم

شبیه اسفندم بی‌قرار گریه یِ سیر
شب و غروب و سحر، صبح و ظهر می‌بارم

miracles of Imam Reza2 کرامات و معجزات امام رضا (ع)

شعر از امیری اسفندقه کتاب ورمشور

پ ن: با اینکه با نصب میله برای خروجی خانم ها از دور ضریح ، راه باز کردن ، ولی خدا رو شکر جای همیشگی من روبروی ضریح محفوظه:)

۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۳۲
سپیدار

مردی را دیدم که سخت در خشم و رنج بود از اینکه چهل سال است شب و روز در نفیِ وجودِ حق تعالی کوشیده است و انواع راه ها را رفته و علوم و فنون و منطق ها را به کار گرفته و ادلّه و براهین و حجّت ها گرد آورده ولیکن هنوز راه به هیچ کجا نبُرده ؛ چنانکه حالیا جمیع دلائلش به پشیزی نمی ارزد .

گفتم : پس اینک در اثبات حق بکوش ، که کاری ست ممکن و مقدور و دلنشین .

گفت: اگر چنین کنم و خدای ناکرده ، به پاسخ های درست و کافی و کامل برسم و به اثباتِ مسلّمِ حق تعالی دست یابم ، با این همه گناه که در طول عمر خویش کرده ام و این همه پافشاری که در نفی وجود مبارکش کرده ام ، چه کنم؟ در این حال ، بی شک، خداوند مرا جهنمی خواهد فرمود و در آتش دوزخ ، به سختی خواهدم سوزاند ؛ و این، به هیچ حال ، به مصلحت ما نیست .

گفتم: ای برادر ! راه توبه و ندامت هنوز بر تو گشوده است . خالصانه و بی ریا از گناهانی که تا این دم کرده ای پشیمان شو و به درگاه احدیّت روی آور و الباقی عمر را به خدمت حق بکوش تا از این دغدغه و عذاب آسوده شوی .

گفت: این نیز مقدور نیست ؛ چرا که از پسِ توبه ، طهارت لازم است ، و آدمی مجازِ به گناه کردن مکرر نخواهد بود ؛ و عمده ی تلاش من در جهتِ نفی وجود حق به سبب همین میل به ادامه ی عشرت است و لذّت ، نه هیچ چیز دیگر ...

نادر ابراهیمی - ابوالمشاغل

***

پ ن۱: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...

پ ن۲: از نادر ابراهیمی بیشتر باید گفت ... و خواهم گفت 

۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۴۲
سپیدار

کاش روزهای عمر هم چون جیره ی روزانه ی کوهنوردان، شکلاتی شیرین بود که می ریختیم داخل کوله پشتی هایمان و با هم از کوه بالا می رفتیم !

آن وقت من با هر بهانه ای که شده میشدم مسئول تقسیم جیره ی شکلات های روزانه ی هر دو نفرمان ! 

پس هر صبح قبل از طلوع خورشید از خواب بیدار میشدم ، همانوقت که تو هنوز در خواب بودی ! کوله ام را باز می کردم ، 2 تکه از شکلات روزانه ام را برمی داشتم ، بعد تو را صدا زده ، یکی از شکلات‌ها را به سویت دراز می کردم که بیا این هم شکلات امروزت!

و هر روز و هر روز تکرار این کار دوست داشتنی ...

و بالاخره یک روز قبل از طلوع خورشید ، آخرین 2 تکه از شکلات روزهایم را از کوله ام بیرون می آوردم و برای آخرین بار روزها و شکلات هایم را با تو تقسیم می کردم ...

و آخر شب ، شب آخر، خوشحال از اینکه کوله ی تو هنوز پر است از شکلاتهای خوشمزه ی دست نخورده ... چشم هایم را می بستم !

...

عزیزم ! یادت نرود هر روز شکلاتت را بخوری ...

۱ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۸
سپیدار

ﺯﻧﮓ ﻧﻘّﺎﺭﻩ ﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﯾﮏ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﻭﺳﻂ ﺻﺤﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮ ﺯ ﭘﺪﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺿﺮﯾﺢ
ﮐﻮﺩﮎ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﭼﻨﺪﯾﺴﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﺩﺭ ﭼﻮﺑﯽ ﺣﺮﻡ ﻣﺼﺤﻒ ﻗﺮﺁﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﺧﻠﻖ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻃﻮﺍﻓﻨﺪ ﺑﮕﻮ ﺳﺮّﺵ ﭼﯿﺴﺖ
ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﺣﺮﯾﻤﺖ ﭘﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﺎﺭ ﮔﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ﺯﺍﺋﺮﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ﻭ ﺣﺮﯾﻤﺖ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺻﺤﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﺩﻡ ﺻﺤﻨﺖ ﻧﻮﺭ ﺍﺳﺖ


ﮔﺎﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﻠﻮﻍ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺍﻗﺖ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ
ﮐﻔﺸﺪﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﺍﺩﻥ ﺟﺎ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺍﺳﺖ


ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﻔﺎ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺍﺵ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ
ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﻣﺸﺒﮏ ﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ


ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺎﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﺤﻠّﻢ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ
ﮐﻔﺘﺮ ﺻﺤﻦ ﺗﻮ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ


ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻧﻤﮏ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺸﻬﺪ
ﺷﻬﺮ ﻗﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﺻﺪ ﺁﺑﺶ ﺷﻮﺭ ﺍﺳﺖ


ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺿﺎ(ع)ﺳﺖ
ﺗﻮ ﻋﻠﯽ(ع) ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﺸﻬﺪ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﻣﺎﺳﺖ

مسعود یوسف پور

□□□

پ ن: دیروز که میخواستم نشانه ی ض رو تدریس کنم ، صلوات خاصه ی امام رضا رو برای بچه ها پخش کردم و یه کتاب قصه از مجموعه کتاب 14 معصوم رو که مربوط به امام رضا علیه آلاف التحیة والثناء بود رو براشون خوندم . (یادم باشه طبق فرمایش و پیشنهاد دوست عزیزی مبنی بر معرفی کتاب مناسب بچه ها ، حداقل این مجموعه کتاب رو خدمت دوستان معرفی کنم ) طی تدریس از بچه ها پرسیدم کی تا حالا مشهد نرفته؟ ... حدود یک سوم از کلاس 40 نفری دستشون رو بلند کردن !!! ... چقدر بد ! چقدر غم انگیز ! ... حتی تصور اینکه سالی بیاد و نتونم برم زیارت امام رضا ، حالم رو بد می کنه ، ضربان قلبم میره بالا و چشمام میسوزه ... 

چهارشنبه اگه خدا بخواد زائر امام رئوفم ... میرم که ازش بخوام لطفش رو ازم دریغ نکنه . ضمن تشکر از حضرتشون بابت این همه بزرگواریشون در حقم ، یکی از درخواستهام اینه که اجازه بدن همه ی مردم ، حتی شده یک بار ، توفیق نفس کشیدن تو اون بهشت رو داشته باشن ، مخصوصا بچه های کلاسم ...

روز ازل که قرعه به نام تو می زدند 

ما را برای عشق تو قربان نوشته اند 

۴ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۵
سپیدار

کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز...
که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟

و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟
که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز

سوال می کنم از تو: هنوز منتظری؟
تو غنچه می کنی این بار هم دهان، که هنوز...

چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود؛
از این زمین که پیاپی...وآ سمان که هنوز...

جهان سه نقطه ی پوچی است، خالی از نامت؛
پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز»

همه پناه گرفتند در پسِ «هرگز»
و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز»

ولی تو «حتماً»ی و اتفاق می افتی!
ولی تو «باید»ی ای حسّ ناگهان که هنوز

در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛
همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز

شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده
به جستجوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز

محمدسعید میرزایی

۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۲۸
سپیدار

معلم: بچه ها مادر کی فردا می تونه بیاد مدرسه ؟(مثلا برای کمک به تزئین کلاس برای فلان جشن ! )

دست همه ی کلاس میره بالا ! من ... من ... من ... (بدون اینکه بدونن مادرشون میتونه بیاد یا نه! )

معلم : فردا کی میتونه یه دایناسور بیاره سر کلاس؟ 

باز هم دست نصف بچه های کلاس میره بالا ! من ... من ... من ... (حتما فکر کردن که دایناسور رو از کجا میخوان بیارن دیگه ! )

معلم : کی میتونه ... ؟

هنوز معلم "توانایی" مورد نظرش رو مشخص نکرده که دست نصف بچه های کلاس میره بالا!من ... من ... من ...

معلم : کی ... ؟

 لحن پرسشی معلم کافیه تا دست بچه ها بره بالا ! من ... من ... من ... (همچین بچه های توانایی داریم !)

گاهی حتی لازم نیست معلم کلمه ای بگه! همین که به بچه ها نگاه کنه ، بچه ها دستاشون رو استحباباً و برای عقب نموندن از قافله  بالا میبرن !

من ... من ... من ...

شده قضیه ی ثبت نام برای انتخابات ریاست جمهوری ! ملت بدون توجه به توانایی و جایگاهشون ریختن تا قربة الی الله خودی نشون داده و خوراک طنز چند سال خانواده و فامیل و دوستان رو جور کنند و در حد وسع و توانایی خودشون آبرویی هم از مملکت ببرند !

بماند که "بعضی" از اینها هدفشون اعتراضه (حالا به هر چی ! از اعتراض به وضع موجود و ناموجود! اعتراض به ماضی ، مضارع یا مستقبل!... تا اعتراض به قانون مبهم و غیر شفاف ثبت نام برای انتخابات ریاست جمهوری!!!)

صدای خیلی ها هم دراومده که این چه وضعشه ! هزار و ششصد و خرده ای آدم عاقل [!] و بالغ[!] خودشون رو در قدّ و قواره ی ریاست جمهوری می بینن و فکر می کنن جامه ی ریاست جمهوری اتفاقاً برا قامت اونا دوخته شده؟!!

آقا قانون ایراد داره باید برا ثبت نام کنندگان شرایط جزئی تری بزارن و ... درست!

اما ... اما ... اما ...http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/02/17/13920217150643839_PhotoL.jpgبیایین فکر کنیم برا این سِمَتِ مهم، قانون شرایطی به جز رجال سیاسی و مذهبی و ... هم گذاشت . مثلا سطح تحصیلات و شرط سنّی . خُب چه اتفاقی می افتاد؟... آدمهای بدون مدرک تحصیلات عالیه و افرادی خارج از محدوده ی سنی تعیین شده نمی تونستن بیان ! ... خُب ! مشکل حل می شد؟

من میگمنع!

یه نگاهی به افرادی که این روزا ثبت نام کردن بندازین؟ تقریبا خیلی ها در سن معقول و خیلی هاشون دارای مدرک تحصیلات عالیه بودن!

غیر از آدمهای پرت و بووووووووقِ ناشناس ، فقط ببینید چقدر نماینده ی حال و سابق و اسبق مجلس ، معاون های رؤسای جمهور، وزرای سابق و اسبق، رئیسان فلان بنیاد و ستاد و مؤسسه و ... ، اساتید دانشگاه ، بازیگر و خواننده و ورزشکار و کلّی آدم که خودشون رو به نوعی رجال سیاسی و مذهبی می دونن ثبت نام کردن!!!

وقتی ایـــــــــــــــــــــــــــــنهمه آدم معروف که ادعاشون هم میشه ، بلند شدن با کمال وقاحت رفتن برا ریاست جمهوری ثبت نام کردن ، چه انتظاری از مردم عادی داریم؟

اگه برا ثبت نام کردن لازم بود ملت حداقل یکی دو میلیونی بِسُلفند ، به احتمال زیاد این مسخره بازی برا خییییییییلی هاشون نمی صرفید ! ولی ...

این ده ها و صدها نفر آدم معروف و پر ادعای از خود متشکر رو کجای دلمون بگذاریم؟

:کی میتونه رئیس جمهور بشه؟

- من ... من ... من... من ...

اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً

خدایا ! آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن

۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۴۸
سپیدار

بی تو آواره ی شامیم، خودت را برسان

آفتابِ لب بامیم، خودت را برسان

 

ای به تدبیر تو محتاج، جنون مندیِ ما!

تیغِ گم کرده نیامیم، خودت را برسان

 

خُرد منگر به چموشی و حَرونی رمه را

پیش فرمان تو رامیم*، خودت را برسان

 

پرچم سبز تو بر خاک نخواهد افتاد

سبز پوشانِ قیامیم، خودت را برسان

 

نفسی تازه کن، ای وارث اعجاز مسیح!

زیر دندان جذامیم، خودت را برسان

کافر و مؤمن، آواره و شبگرد، همه

همه محتاج امامیم، خودت را برسان

امید مهدی نژاد

حَرون یعنی اسب سرکش و نافرمان . حَرونی هم میشه سرکشی و نافرمانی

به قول مولانا:

هر محال از دست او ممکن شود      هر حرون از بیم او ساکن شود

*****

* شعره دیگه! وزن و قافیه ایجاب می کرد "رام" باشیم و گرنه کجا "پیش فرمان تو رامیم" ؟...حَرونیم عزیز! حرون!

 سبک زندگی مون ، منِش و کُنِش مون ، موضع گیری هامون ، سکوت و سخنمون ، قضاوتهامون ، دوستان و دشمنانمون ، خواسته ها و ناخواسته هامون و خلاصه جزء جزء زندگیمون که یه چیز دیگه میگن! ..."قحطی به دینمان زده یا ایهاالعزیز"!

شعر رو هم چون قشنگ بود گذاشتمش همین!

کاش نرگس فصل نداشت ...

۰ ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۱۷
سپیدار