سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۶۲ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

امروز جشن شکوفه ها داشتیم .   5 تا کلاس اول داریم هر کدوم 40 نفر!!!!!!

بله گویا امسال باید معلمی رو تعطیل کرده و فقط سعی کنیم مبصر خوبی باشیم! ناراحت

خدایی چطور میشه هر روز به 40 نفر سرمشق داد ، مشق 40 نفر رو دید ، اشکالات 40 نفر رو رفع کرد ، از 40 نفر درس پرسید و هر روز یک یا چند تا مفهوم و موضوع از ریاضی و فارسی و علوم و قرآن و هنر و ورزش رو تدریس و ارزشیابی کرد و مطمئن شد که بچه ها یاد گرفته اند (بچه های کلاس اول بیشترین احتیاج رو به کمک و توجه معلم دارند و نمیشه مثل مقاطع و پایه های بالاتر خیلی به اختیار خودشون باشند ، حداقل تو ترم اول) ،  هفته ای حداقل 2-3تا املا گفت و املای 40 نفر رو تصحیح کرد و متناسب با هر دانش آموز یه جمله ی توصیفی برای هر املا نوشت ، ماهی چندتا آزمون ریاضی و فارسی و علوم و ... گرفت ، هر هفته حداقل 40 تا برگه ی تکلیف رو تصحیح کرد و بازخورد توصیفی مناسب داد ، البته همه ی این برنامه ها طبق فرمایش حضرات مسئول و برنامه ریز خجسته دل باید دانش آموز محور هم باشه ! علاوه بر اینها به 40 نفر درست نشستن و راه رفتن و حرف زدن و فکر کردن و ... یاد داد ، براشون کتاب خوند و باهاشون بازی کرد و  روابط اجتماعی سالم و احترام به قانون و دوست داشتن وطن و ارزش کار و  هزار تا ارزش و هنجار دیگه رو هم یاد داد.

 

و البته همه ی این کارها رو باید کسی انجام بده که هشتش گرو دوازدهشه و شأن اجتماعیش پامال و دیگه اعصابش تحمل فشار بیشتر رو نداره!

اون هم با این اوضاع که باید 25 زنگ آموزشی رو تو 15 زنگ جا بدیم (3 زنگ بیشتر در روز نداریم )!راستی چه جوری میشه؟

***

مدرسه مون مثل خیلی از مدارس دیگه کمبود معلم داره . اون هم معلم کلاس اول . هنوز تکلیف اون کلاس خالی معلوم نیست  .  مدیر می گفت شاید مجبور بشه خودش تا مدتی اون کلاس رو اداره کنه! بیچاره تر از ما و بچه های کلاسمون بچه های اون کلاسی هستند که معلم ندارند !

classsize

چاره اش که معلومه ساختن مدارس بیشتر و استخدام معلم بیشتره اما ...

اگه مدرسه بسازن و معلم بیشتری استخدام کنن اونوقت کی حقوق نجومی بگیره و کی موجودی صندوق ذخیره ی فرهنگیان یا دیگر صندوقهای معظم رو تخلیه کنه؟!!!!نیشخند

باورتون میشه همین شورای 21 نفره ی شهر تهران تو این قحطی و نیستی بودجه یک میلیارد تومن وجه رایج مملکت رو از بیت المال برداشتن دادن برا خودشون نفری یه پژو پارس و یه تبلت 5 میلیونی خریدن؟!!!!!!متفکر

میدونین با یکی دو میلیون به راحتی میشه یه کلاس رو هوشمند کرد؟ یک میلیارد یعنی هوشمند شدن 600-700 تا کلاس ! یعنی حقوق یک سال 50-60 معلم تازه نفس! یعنی معلم داشتن 50 -60 کلاس تو یک سال و معلم داشتن حدود 2000 دانش آموز! ... یعنی...  بی خیال !

***

طبق فرمایش رئیس جمهور محترم تو سیزدهمین جشنواره ی شهید رجایی (همین دو سه هفته پیش!):

"این چه حرف غلطی است که کسی بگوید حقوق من کم است؟ / چه کسی مجبورت کرده بمانی؟ خب خداحافظی کن برو !"(+)

مجبورمون نکردن که تو این شغل بمونیم ! اگه از حقوق و شرایطش ناراضی هستیم می تونیم خداحافظی کنیم بریم !!!!! نیشخند

***

با وجود همه ی اینا ، بچه ها چه گناهی دارن ؟ اگه میخواهیم فردامون بهتر از امروز بشه چاره ای نداریم جز تربیت همین بچه ها !

من که تصمیم دارم از اولیای بچه ها بیشتر کمک بگیرم برای بهتر شدن اوضاع!

شما چه می کنید؟متفکر

۳ ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۲۵
سپیدار

هر کجا رفته ام این درد مداوا نشده

باز هم ناله و فریاد دلم می خواهد

هشتمین نور خداداد دلم می خواهد

شوق پابوسی شیرین به سرم افتاده

من اگر تیشه فرهاد دلم می خواهد

***

دست بر سینه، سلامی و سپس اذن دخول

گوشه صحن گوهر شاد دلم می خواهد

به امیدی که رضا ضامن من هم بشود

شده ام آهو و صیاد دلم می خواهد

***

همه با دست پر از سمت حرم می آیند

از همان که به همه داد، دلم می خواهد

از همان جنس نگاهی که در آن سلمانی

به سیه کاسه ای افتاد، دلم می خواهد

***

هر کجا رفته ام این درد مداوا نشده

چقدر پنجره فولاد دلم می خواهد

یا معین الضعفا ، جان جوادت مددی

که ز دستان تو امداد دلم می خواهد

***

پ ن: الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و الائمة المعصومین علیهم السلام 

۲ ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۵۳
سپیدار

شاید بی اغراق بشه گفت تو ارتباط کلامی بیشترین سهم رو تو انتقال بار احساسی و معنایی یک جمله، لحن و موسیقی کلام گوینده به عهده داره .

همین جمله ی ساده ی " کجا بودی؟" رو نگاه کنیم . با تغییر لحن می تونیم معناهای مختلفی رو انتقال بدیم . مثلا میتونیم طوری ادا کنیم که یعنی نگران طرف مقابل بودیمنگران . یا طوری که نشون بده عصبانی هستیم از دیر کردنشعصبانی . یا طوری بگیم که یعنی میدونم کجا بودی و طرف خجالت بکشه . یا با گفتن این جمله به طرف بفهمونیم چقدر دلمون براش تنگ شده و خیلی وقته ندیدیمشقلب. یا نه طوری این جمله ی پرسشی رو ادا کنیم که یعنی از بودن طرف تو جایی خاص تعجب کردیم و باورمون نمیشه بودنش تو اون جای خاص رو . یا با لحنی بگیم که اصلا برامون مهم نیست کجا بوده ولی حالا که اصرار داره بگه ، میشنویم !خنثی

حالا بگذریم که فشار یا آکسونی که روی بعضی کلمات جمله می گذاریم یا کشیده و کوتاه ادا کردنشون و بلندی و آرامی صدامون و زبان بدنمون موقع ادای اون جمله و هزار تا عامل دیگه میتونه به یه جمله ی واحد معانی متعدد بده و به همه ی اینها اضافه کنید میزان آشنایی ما با شخصیت و طرز بیان طرف مقابل که کلاً میتونه معنای جمله رو به هم بریزه یعنی با این که جمله و لحن نشون میده طرف عصبانیه یا براش مهم نیست بود و نبود ما یا نگرانمون بوده ولی با شناختی که ازش داریم بفهمیم طرف داره تیکّه میندازه بهمون یا از روی دلتنگی داره اینطوری حرف میزنه و یا با اینکه لحنش لحن دلتنگی و دلسوزیه اما در واقعیت عصبانیه و چشم نداره ما رو ببینه ! و ...

با این همه یارِ کمکی که تو انتقال پیام در شکل ارتباط رو در رو وجود داره باز هم چقدر سوء تفاهم و ناراحتی پیش میاد و برای پایدار بودن رابطه ، چاره ای نیست جز حرف زدن و توضیح خواستن و توضیح دادن و توضیح شنیدن و مثبت نگری و مثبت اندیشی !

حالا اگه بخواهیم یه جمله ی ساده رو تو فضای مجازی برای کسی بنویسیم ، کسی که با شخصیت و طرز بیان ما آشنایی نداره و لحن ما و چهره ی ما رو هم که موقع نوشتن و ادای اون کلمات نمی بینه ، تصور کن چه سوءتفاهمات و سوءبرداشت هایی که ممکنه پیش بیاد ! مخصوصا اگه به این شکلک ها و استیکرها هم دسترسی نداشته باشیم .افسوس

دنیای مجازی محدودیت های زمانی و مکانی رو از پیش پای ارتباطات برداشته ولی با حذف ارتباط رو در رو و یارهای کمکیش و محدود کردن فضای ارتباط به صفحه ای کوچک، مشکلات و ابهامات دیگه ای بهش وارد کرده . نمیدونم چه راهی وجود داره برای رفع این مشکلات ولی بارها و بارها شاهد و یک طرف این سوء تفاهمات و سوءبرداشتها بودم .

...

یه نمونه ، تو یه گروه محدود مجازی دارم با کسی درباره ی  یه مطلب خاص بحث می کنم . خیلی آروم و ریلکس ! که نفر سوم وارد میشه که بهتره دعوا نکنید و این چیزها ارزش دلخوری نداره و غیره و من متعجب که: دعوا؟!!! فلانی خودش خوب میدونه چقدر برام عزیزه و دوسِش دارم . ما فقط داریم مثل دو تا آدم عاقل و فهمیده با هم حرف می زنیم ! همین!!!

تو این چند سالی که وبلاگ دارم جز یه مورد تو سه سال پیش(تو وبلاگ نابود شده ی قبلی ) که مجبور بودم جواب توهین های خانمی رو با ناراحتی ولی مؤدبانه بدم ، یادم نمیاد جواب کامنتی رو با دلخوری و عصبانیت داده باشم . شاید تو واقعیت عصبانی بشم و تند جواب بدم ولی امکان نداره موقع نوشتن پاسخ، عصبانی باشم اون هم به این دلیل ساده که معمولا یه فاصله ای بین خوندن کامنت و پاسخ دادن می افته که خودش باعث آروم شدنم میشه . حتی موقع نوشتن مطالبی که به اصطلاح غُرنامه است و به ظاهر دارم حرص می خورم هم می تونید 90 درصد مطمئن باشید که لحنم کاملاً آرومه و اونقدرها هم که به نظر میاد عصبانی نیستم! (اصلا من تو نوشتن خیلی مهربونتر از واقعیتم!نیشخند)

پس دوست عزیزی که فکر کردی با سؤالت من ناراحت شدم ! و فکر کردی جوابم با ناراحتی و عصبانیت بوده و من رو با عذرخواهیت شرمنده کردی!خجالت... نه عزیزم ! به هیـــــــــــــــــــــــــــــــچ وجه از سؤالتون ناراحت نشدم (که اصلا جای ناراحتی نداشت ) و جوابی که دادم کاملاً دوستانه و با آرامش بود . تنها یه توضیح ساده برای رفع ابهام.

البته حتما اشکال و اشتباه از من هم بوده که شما همچین برداشتی کردین، با این حال ممنون و سپاسگزار میشم که دوستان جوابهای سپیدار رو همیشه با عینک خوش بینی و مثبت نگری بخونند!قلب

۱ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۰۷
سپیدار

یه زمانی تنها راه ارتباطی افراد چشم و گوش بود ، رو در رو . فیس تو فیس . چشم تو چشم . گوش تو گوش؟!!! ... حالا هر چی! چشم و گوش و بقیه ی حواس با هم . و فاصله ی چند فرسخی مساوی بود با یک دنیا فاصله . یک دنیا فاصله هم نه! انگار تو دو تا دنیای جدا از هم بودیم . دو تا دنیایی که نه تنها هیچ تماس و ارتباطی باهم نداشتن که بینشون خلأ بود و نیستی!

بعدها با گسترش سطح سواد ملت ، نامه و مکاتبه هم بهش اضافه شد و شد دوران رؤیایی و خیال انگیز نامه نگاری  . دوران " ملالی نیست جز دوری شما " ، " فلانی و فلانی و فلانی رو تک تک سلام برسانید " ، " ... خجالت می کشم خطم خراب است " ،  "... دل من طاقت دوری ندارد " و ...

وقتی تلفن اختراع و همگانی شد ذوق کردیم که دوران دوری تموم شد . هر چند فاصله ها تن ما رو از هم دور کرده بود، ولی شنیدن صدا ، دلتنگی ها رو کم می کرد . از تمامِ هم ، به صدایی قناعت کردیم و خوش حال که:

آب دریا را اگر نتوان چکشید / پس به قدر تشنگی باید چشید

گذشت و گذشت تا قصه رسید به موبایل . تماس صوتی تو هر زمان و مکان مقدور شد و نامه های چند صفحه ای و دلبری هاش تبدیل شد به چند کلمه و جمله ی کوتاه . پیامک! پیام کوچک! و ما خوشحال که دوران بی خبری از هم و نگرانی و غم فراق به تاریخ پیوست ..

وقتی فضای مجازی اینقدر پیشرفت کرد که امکان تماس تصویری هم مهیا شد دیگه داشتیم بال در می آوردیم که:

غم هجران و شب فرقت یار آخر شد

باور کردیم روزگار فراق سراومده و تنهایی و غم دوری دیگه نخواهیم کشید و چشید .

ولی ...

با این همه راه ارتباطی ما تنهاییم . تنهاتر از هر وقتی تو این تاریخ چند هزار ساله . کنار همیم ولی تنهاتر از وقتی که فرسنگها از هم دور بودیم و از هم بی خبر .

کاغذ و قلم و سوادمون زیاده ولی ...

نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست؟

ارتباط صوتی و تصویری و پیامکی و پی امی زیاد شده ولی همه ی اینها جای یک لحظه نگاه تو چشم هم و دست هم رو گرفتن رو نمی گیره . نفس کشیدن تو یه هوا و نشستن رو یه زمین چیزی داره که هیــــــــچ وسیله ای نمی تونه اونو به وجود بیاره یا انتقال بده .

خطوط نامرئی نت علاوه بر اینکه  به خاطر ناتوانی ذاتیش تو انتقال صحیح و دقیق پیام با شیطنت و سوءتفاهم ما رو از هم دور و دورتر کرد مهمتر از اون،  عطش ما رو هم برای دیدار و حرف زدن با هم کم کرد ...

یه روزی از فکر اینکه عزیزی میخواد به شهر و آبادی دیگه ای بره و ما برای مدتها اون رو نخواهیم ، دلتنگش می شدیم و دلگیر . اما حالا از چشیدن لذت دلتنگی و غمِ ندیدنِ دوست خوردن هم محروم شدیم ...با اطمینان از اینکه هر جای دنیا باشیم خطوط نامرئی نت ما رو به هم وصل می کنند .

پیشرفت کردیم اما به چه قیمتی؟

http://book.paziz.ir/wp-content/uploads/sites/3/2016/12/%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-2017.jpg

قدیمها (یعنی زمانی که اینترنت و فضای مجازی هنوز ما رو تو خودش غرق نکرده بود)  علاوه بر اینکه مردم با خانواده و خواهر و برادرشون ارتباط بیشتری داشتن و بیشتر باهم حرف میزدن ، زندگی ها طوری بود که همسایه ها و دوستان هم وقت بیشتری برای با هم بودن صرف می کردن . تو این با هم بودن ها کلّی میتونستن با هم حرف بزنن و به اصطلاح درد و دل کنند . همین جمع شدن خانم ها تو کوچه و سبزی پاک کردنشون یه موقعیت طلایی بود برای حرف زدن و خالی شدن .

اما این روزها نه تنها خواهر و برادرها همدیگه رو نمی بینن که بخوان با هم حرف بزنن که دوستی ها و همسایگی ها هم اینقدر کمرنگ شده که جز سلام و علیک و تبادل نظر درباره ی آخرین وضعیت جوی حرفی برای گفتن باقی نمونده . سرِ هر کس تو لاک خودشه . جزیره ای بریده و جدا از بقیه و تنها شکل ارتباط ، ارتباط مجازی ...

پدر و مادرهایی که یاد نگرفتن با هم حرف بزنند . بچه هایی که ندیدن ، تمرین نکردن ، یاد نگرفتن با هم حرف زدن رو . بچه ها و آدم بزرگهایی که از روی ناچاری به صفحه ی هوشمند توی دستهاشون پناه بردن و به کلمه و صدا و تصویری مجازی دل بستن .

اینطوری شده که حرفهای نگفته و تلمبار شده تو دلها ، آدمها رو به وادی افسردگی کشونده تا حدی که شعار جهانی امسال که سال 2017 باشه از طرف سازمان جهانی بهداشت "افسردگی – بیا حرف بزنیم" انتخاب شده .

افسردگی . بیماری عصر ما . عصر آدمهای باهم و بی هم . عصر آدمهای با کس و بی کس . عصر آدمهای در میان جمع تنها! عصر آدمهای پُر دردِ بی حرف !

بیا با هم حرف بزنیم ...

۱ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۵
سپیدار

خَم نخواهد کرد حتی بر بلندِ دار سر

هر کسی بالا کند با نیت دیدار سر

            

هر زمان یک جور باید عشق را ابراز کرد

چون تو که هر بار دل میدادی و این بار سر

          

عشق آری عشق وقتی سر بگیرد، میرود

بر سر دروازه ها سر بر سر بازار سر

خبرگزاری فارس: تا محضر دوست، بى نشان باید رفت/ بى سر به سرِ نیزه عیان باید رفت

شمع بی سر زنده میماند که من باور کنم

روی دوش مرد گاهی میشود سربار سر

           

جای دارد صبح بگذارند نام شام را

چون که دیگر میشود خورشید شام تار سر

          

چون طلب کرده است از اهل وفا دلدار دل

در طبق با عشق اهدا میکند سردار سر

محمد زارعی

...

شهادت ، انتخاب "محسن حُججی " بود . مفت و ارزون به دستش نیاورد . برای به دست آوردنش عاشورایی زندگی کرد ، کار کرد، عشق کرد، فکر کرد، انتخاب کرد ، حرکت کرد . حسینی شد که مثل اربابش حسینعلیه السلام تنها و غریب و مظلوم و ... بی سر رفت!

***

نگاه آرومش رو ببین ! مگه میشه کسی دل داشته باشه و اینقدر آروم و بدون خوف و حزن به مسلخ بره؟ قشنگ معلومه که قبل از سرش ، دلش رفته!

مطمئنا بعد از اینکه دلش رو قبول کردن ازش سر خواستن وگرنه هر تنی که لیاقت بی سر شدن و هر سری که به درد بالای نیزه رفتن نمی خوره !

سر همون جایی میره که دل رفته! بهشت نوش جانش

*****

پ ن:

بریم ببینیم دل ما کجا رفته که اینقدر از آقا محسن حججی دوریم ؟ شاید لازم باشه از بعضی کارهامون پشیمون بشیم ! شاید بعضی ها رو دیگه نباید دوست داشته باشیم ! شاید لازم باشه برگردیم ! شاید ...

دل سوزوندن و هشتگ( #شهید محسن حججی ) زدن و متن و شعر نوشتن و تبریک و تسلیت گفتن خشک و خالی فایده ی چندانی نداره ! ببینیم آقا محسن از زندگی چی خواست و چطور زندگی کرد که اینقدر باشکوه رفت! ... شاید دست ما رو هم گرفت!

۲ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۱۵
سپیدار

بعضی چیزا اینقدر درد دارند و تلخند که جز با شوخی و خنده نمیشه تحملشون کرد! یکیش همین سلفی گرفتن نماینده های مجلسمون با اون خانومه!!! که ملت زهرش رو سعی کردن با طنز  و هجو و هزل بگیرن.

راستش من که عکسها رو نگاه میکنم از دیدن خنده ی غیرمعمول و ذوق نامتعارف حضرات چندشم میشه!

عکسها به خودی خود گویای عمق فاجعه هست ولی بعدش حضرات جهت انجام عمل متعارف این جور مواقع یعنی "ماست مالی" و "ماله کشی"! افاضه ی فضل میکنن که جلسه ی رسمی تموم شده بود و تو فضای غیر رسمی و تفننی این اتفاقها افتاده! فکر کن!

فرض کن جلسه ی خاص و به شدت رسمی ای داری . مثلا یه عروسی خاص با مهمونهایی که خیلی باید جلوشون شأن و شخصیت خودت و خانواده ات رو حفظ کنی اونوقت دقیقا آخر مراسم و وقت خداحافظی ، دایی ، عمو یا یکی از نزدیکان خییییییلی نزدیک صاحب مجلس تغییر فاز بده و با رکابی و پیژامه بیاد جلوی همون مهمون غریبه ها ژانگولربازی دربیاره و حرکات جلف و لوس از خودش صادرکنه! با این توجیه که مراسم رسمی تموم شده دیگه!!

البته حقّمونه! خلایق هرچه لایق! لیاقتمون همین نماینده ها هستن! ...

این نماینده ها رو که مریخی ها برامون انتخاب نکردن ! شاهکار خودمونن ! وقتی شرف ، عزت ، شخصیت ، صلاحیت ، تقوا و ... برامون بی ارزش باشه کسانی رو به عنوان نماینده انتخاب می کنیم که دقیقا همینها رو ندارن!

البته موضوع جدیدی هم نیست! یادمون نرفته عکس گرفتن جناب عراقچی از وندی شرمن و جان کری وسط یه جلسه ی رسمی!!! یادمون نمیره عکس گرفتن ذوقمرگناکِ دولتمردانِ ندید بدید و خجسته دلمون با اون هواپیمای وارداتی فکسّنی!!!!

...

2. حکایت

یک روز وقتی مدرّس از مجلس به خانه بازمیگشت، عدّه‌ای از مردم به منزل مدرّس ریخته با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحه‌ای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف مصلحت است.

 

مدرّس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند، و از آن‌ها بپرسند که ناهار چه می‌خورید، جواب چه می‌دهند؟

همه گفتند: جو 

مدرّس گفت: آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند. این وکلایی که شما انتخاب کرده‌اید، شعورشان همین است... بروید آدم انتخاب کنید!

...

1. روایت

پیامبر عزیز و شریفمونصلی الله علیه و آله می فرمایند:

   عُمّالُکُمْ اَعْمالُکُمْ، کَما تَـکونونَ، یُوَلّى عَلَیْکُمْ

کارگزاران شما [نتیجه]اعمال شمایند، هر گونه که باشید، بر شما گمارده (حکومت) مى شود.

پ ن: به قول قیصر : .... آبروی ده ما را بردند ...

راستی اگه این اتفاق تو یکی از کشورهای اروپایی ، آمریکا ، کره یا ژاپن می افتاد ، مردم چه عکس العملی نشون میدادن و این بازی با آبروی ملت چه تبعاتی برا اون نماینده ها داشت ؟!!! (جواب این سؤال فرق ما با اونهاست!)...

تو واکنشهای مردم به این عکس ها و سلفی ها، خانمی حرف قشنگی زد . گفت : من از دیدن این رفتارشون تعجب نکردم چون از این بیشتر ازشون انتطار نداشتم ! ... تمام!

۳ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۶
سپیدار

روز ولادت تو غزل آفریده شد

مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد

 

پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی

از برق چشمهات زحل آفریده شد

 

از شهد غنچه ی لب پر خنده ی شما

در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد

 

عالم به رقص آمد و از پایکوبی اش

از طوس تا حجاز گسل آفریده شد

 

سینه به سینه ؛ شکرخدا عاشق توایم

این عشق پاک روز ازل آفریده شد

 ما از پدر ولای شما ارث می بریم

ایرانیان کشور موسی بن جعفریم

 

در جشن پایکوبی تنبورهای مست

در بزم میگساری انگورهای مست

 

نور خدایی تو چه اعجاز کرده است!

هو می کشند دوروبرت کورهای مست

 

شیرینی ولای شما چیز دیگری است!

این را شنیدم از لب ِ زنبورهای مست

 

دارد تمام شهر به دیوار می خورد!

درپیش ِ چشم قاصر مأمورهای مست

 

ازاین به بعد حرف خدایی نمی زنند

با دیدن جلال تو ، منصورهای مست

 اذن دخول میکده ورد زبان ما

بوی شراب می دهد امشب دهان ما

 

وقتی همه به عشق تو پروانه می شوند

پروانه ها کنایه و افسانه می شوند

 

روح بهارهستی و این بوته های خار

از عطر گامهای تو ریحانه می شوند

 

با دیدن جمال زلیخا کش شما

یوسف شناس ها همه دیوانه می شوند

 

شانه به شانه ، شاه و گدا در سرایتان

مهمان سفره های کریمانه می شوند

 

شبها به عشق باده ی نابت شیوخ شهر

شاگردهای حوزه ی میخانه می شوند

 عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای

در شهر طوس میکده تاسیس کرده ای

 

آن سوی شهر قبه ای از نور دیده ام

صحن و سرای کیست که از دور دیده ام!؟

 

هوش از سرم پریده و مستانه می دوم

حس می کنم که باغ ِ پرانگور دیده ام

 

دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست!

موسی ِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام

 

مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟

خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام

 

درمحضرت جناب سلیمان شهر طوس

بال ملخ به شانه ی یک مور دیده ام

 اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است

اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است

 

گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی

شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی

 

آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟

از راه دورآمده ام باورم کنی

 

با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف

فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی

 

زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم

باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی

 

باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم

تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی

مادر سپرده است به دست شما مرا

گفته فقط شما ببری کربلا مرا

وحید قاسمی

***

پ ن: هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان!

...

۲ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۶
سپیدار
۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۰۵:۴۱
سپیدار

یه زمانی تلویزیون وقتی میخواست وسط سریال آگهی بازرگانی پخش کنه، طول زمان آگهی رو زیرنویس می کرد . ما هم زمان رو تنظیم کرده و کانال رو عوض می کردیم و با تموم شدن آگهی برمی گشتیم سر سریال یا هر برنامه ی دیگه ای که می دیدیم . 

خیلی زود تلویزیون متوجه اشتباهش شد و دیگه زمان انتهای پیام بازرگانی رو اعلام نمی کنه !

یعنی چی؟ ... یعنی مردم معمولا دوست ندارن پیامهای بازرگانی رو تماشا کنند و تماشای تبلیغات بین برنامه های پرمخاطب یه جور آش کشک خاله است و ناچاریم بخوریمش !

حالا داشته باشین تلویزیون زحمت کشیده و برای حمایت از تولید ملی ، شبکه ای مستقل زده "ایران کالا" نام !!

تبلیغ کالاهای خارجی رو بین سریالها و برنامه های پربیننده و تو شبکه های پرمخاطبش پخش می کنه که مردم ناچارند ببینندشون و کالاهای ایرانی رو تو شبکه ای که خیلی ها رغبت نمی کنند ببینند !... کی میاد شبکه ای که سریال و سرگرمی و فوتبال و ترانه و تصنیف و موسیقی و کارتون و ... نداره رو تماشا کنه آخه؟!!!!

(همه مون میدونیم اگه شبکه هایی ماهواره ای ، خاص تبلیغات وجود داره ، دلیلش استقبال مردم از تبلیغات و پیام بازرگانی نیست . بلکه جذابیت های دیگه است که ... بماند !!!)

به این نوع حمایت از تولید ملی به نظر من میگن: آب در هاون کوبیدن ! 

...

خلاصه خودمون باید به فکر باشیم :

به دست غیر مبادا امیدواری ما ...  نیامدست به جز ما کسی به یاری ما

 

۱ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۰:۲۶
سپیدار

خوشا آن عیدی که با قنوت تو معنا می شود ...

◇◇◇

خدایا شکرت که ما رو هدایت کردی. خدایا شکرت به خاطر همه ی آنچه که به ما بخشیدی ... و خدا رو شکر که زنده بودیم و نماز عید فطر امسال رو هم به آقا اقتدا کردیم .

پ ن: بر خلاف سالهای گذشته که نظم و ساماندهی نمازگزارا تو مصلی تهران مشکل داشت و آخرش هم بالاخره نفهمیدیم پارسال نمازمون وصل بود یا نه ! امسال همه چی عالی بود :)

افزوده:

از قیصر عزیز:

نه چندان بزرگم

            که کوچک بیابم خود را

نه آنقدر کوچک

                که خود را بزرگ ...

گریز از میانمایگی

                   آرزویی بزرگ است؟!!!!!!

 

۱ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۲۱:۴۰
سپیدار