سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

تیتراژ پایانی برنامه ی محله ی گل و بلبل عمو پورنگ خیلی قشنگه .

من که خیــــــــــــــــــــــــــــــلی دوسِش دارم

جون میده وقتی بچه ها کاردستی درست می کنن یا ... بگذاریم گوش کنن

شکر خدا همو داریم

تو این کوچه ، تو همین محل ، همین خیابون ، همین بغل

خونمونه خونمونه

خونمونه خونمونه

زمین تمیز، پاکه آسمون ، پر از خونه اس تو محلمون

دونه دونه دونه دونه

دونه دونه دونه دونه

شکر خدا همو داریم ، تو دلها شادی میاریم ، آسمون آبی داریم ، روی زمین گل می کاریم

*****

الهی هیچ وقت تو دلامون غم نباشه

به هر کی خوب نگاه کنیم خنده رو لباشه

هم بچه ها هم کاسبا هم پهلوونا

هم آدمای دیگه هم پیر و جوونا

شکر خدا همو داریم ، تو دلها شادی میاریم ، آسمون آبی داریم ، روی زمین گل می کاریم

۲ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۴
سپیدار

از بچه ها خواسته بودم هر کی میخواد معلم کلاسمون بشه و درس ژ رو به جای من تدریس کنه برنامه اش رو بنویسه تا بهترین برنامه رو انتخاب کنم برا تدریس .

با اینکه تقریبا همه شون ابراز علاقه کردن به این کار ولی فقط چند نفر برنامه دادن . دو نفرشون رو انتخاب کردم و از اونجایی که کاری بیشتر از شعر ژ و ترکیب حروف یادشون نیومده بود مجبور شدم یه برنامه ی دقیق بنویسم و بهشون بدم تا دو روز تمرین و شنبه اجرا کنند .

امروز اجراش کردن . هر چند هر دوشون جزو بچه های خیلی ساکت و سایلنت کلاس بودن ولی از پس کار براومدن و ... من که راضی بودم .

پاورپوینت درس ژ رو هم براشون درست کردم که دیگه چیزی کم و کسر نداشته باشن .

یکی از بچه ها فیلمبرداری کرد و چشمای یک نفر رو هم با کمک چسب کشیدیم تا ژاپنی بشه و کمکشون کنه! (الهی! موقع کندن چسب از صورتش اذیت شد!)

اینم کلیپ حرف ژ که عموفیتیله ای ها زحمتش رو کشیدن. قشنگه

http://img1.tebyan.net/big/1392/08/22814220123693222763616811314291057107105.jpg

با سه تا نقطه رو سرم

من از همه تنهاترم

ژ که میگن من هستم

ببین کجا نشستم

...

پ ن1: با درست کردن پاور اُ استثنا و ژ دیدم درست کردن پاورپوینت برا فارسی خیییییییلی راحته! درست کردن پاورپوینت یک نشانه ی فارسی حتی به اندازه ی پاور یک صفحه ی ریاضی هم کار نمی بره !!!! اگه وقت و از اون مهمتر حال داشته باشم و به شرط حیات باید یه فکری براشون بکنم !

پ ن2: فیلم تدریس بچه ها رو بعد از پاک کردن قسمتهای اضافی تو وبلاگ میگذارم . (سعی کردم غیر از صدا (اون هم حداقل) خودم تو فیلمشون نباشم . بعضی جاها مثل پارازیت وارد فیلم شدم که اونا رو بعلاوه ی بعضی پلان!!!هایی که به برداشت دوم کشیده شده رو باید پاک کنم!)

... نمیتونم فیلم رو ویرایش کنـــــــــــــــــمگریهگریه

۲ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۵
سپیدار

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺷﺪﻡ ﺍﯼ ﻧﻮﺭ ﺳﻼﻡ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺯﺍﺋﺮﺗﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻡ
ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺫﮐﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺳﻼﻡ
ﺑﻪ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻮﺭ ﺳﻼﻡ

ﮐﺎﺵ ﺳﻤﺖ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ
ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯾﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﮔﺮﻩ ﻫﺎ


بعدا نوشت:

وقتی چهارشنبه مجبور شدم برم و بلیط مشهد رو کنسل کنم خیـــــــــــــــــــــــــــــلی ناراحت بودم .

الان دیدم علاوه بر تعطیلی مدارس مشهد ، تمام پروازهای فرودگاه مشهد هم فردا(شنبه) به خاطر برف تا اطلاع ثانوی کنسله!...

ممنونم امام رضای عزیزم که همه جوره هوامو داری

۱ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۷
سپیدار

تو کلاسمون رسمه که وقتی تمام حروف اسم دانش آموزی تدریس میشه و اسمش روی گل چسبیده به دیوار ، تمام رنگی میشه ، اون دانش آموز یک روز تاج دانایی رو روی سرش میذاره و برای دوستانش شیرینی ، شکلات یا هر چیز دیگه ای میاره . همچنین با گذاشتن تاج دانایی ملقب به لقب ارزشمند "دانشمند کلاس" میشه و در جاهایی که معلم نیاز به کمک داره ایشون کمک معلم میشن .

امروز یکی از بچه ها اومده و بهم میگه:

خانوم! اگه اسم شما رو هم یاد بگیریم برامون کادو میارین؟

!!!!

من: بله دیگه !

۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۵
سپیدار

دفتر املای دخترش رو گذاشت جلوم و گفت شما بگین من چه کار کنم؟ بچه ام خیلی ضعیفه و معلمش میگه سال بعد هم باید کلاس اول باشه !

دفتر رو که ورق زدم دیدم تعداد اشتباها زیاده ولی بیشترشون بی دقتی(سرکش ، نقطه ، دندونه ، جا انداختن حرف مثلا ریخت به جای ریختم! و امثالهم) ، بعضی اشتباه تلفظ(خوتکار، وختی و ... ) و بعضی هم اشتباه و عدم یادگیری . تقریبا تمام حروف رو می شناخت و از نظر من در بدترین حالت میشد بهش گفت: "قابل قبول" ! و بچه حتما با کمی توجه و کم کردن سخت گیری میتونست "خوب" بشه!و یا حتی "خیلی خوب"!

متن املاها خیلی سنگین بود و پر از کلمات سخت خارج از کتاب.

دفتر مشق بچه اش رو نشونم داد . تمیز و زیبا و نسبتا خوش خط . معلوم بود مادر و دختر خیلی تلاش می کنند . مثلا مشق یک روزش 6 صفحه بود و در هر صفحه رونویسی6-7 کلمه ی دارای نشانه ی o استثنا !


شاگرد همکارم بود و طبعا شایسته و بایسته نبود که همکارم و روشش رو زیر سؤال ببرم . (دختر همسایه شون کلاس من بود و به همین اعتبار مادر بیچاره به من پناه آورده بود)

گفتم هر معلمی یه روشی داره و من نمیتونم روش همکارم رو نقد یا قضاوت کنم . ایشون صلاح میدونن اینطوری درس بدن و املا بگن. ولی ازش خواستم بازی های دقتی وکامل کردن متن های بدون نقطه و سرکش و ... رو امتحان کنه . گفتم که املا بگه و صدای خودش رو ضبط کنه و بعد از دخترش بخواد که متنی که میشنوه رو بنویسه .کلمات استثنا رو به دیوار اتاقش بچسبونه و چند تا راهکار اینچنینی و ... و اینکه از مدیر مدرسه بخواد یه املا بهش بگه !(کاری که مدیرمون قبلا درباره ی بچه های دیگه هم انجام داده)

اما ...

اما ...

اما ...

به نظرم خیلی از معلمهای خوب کلاس اول به خودشون و شاگردانشون (با عرض معذرت) ظلم می کنند !

چه اصراری داریم دانش آموز کلاس اول اینهمه کلمه رو یاد بگیره ؟ که چی؟ مگه سالهای بعد ، راه آموختن قراره بسته بشه ؟ سال های بعد نباید فارسی بخونن؟ آیا لازمه بچه ی کلاس اول املای تمام کلمه های فارسی رو بلد باشه و بنویسه؟ چرا باید منِ معلمِ کلاسِ اول، کار معلم پایه ی دوم و سوم رو هم انجام بدم؟ مگه بچه ها تمام کلمات رو باید تو کلاس اول یاد بگیرن؟ اینکه معلم کلاس دوم ، سال بعد بگه بچه های فلانی خیلی خوب و زرنگند مهمتره یا اینکه معلم و دانش آموز از تدریس و یادگیری لذت ببرند هر چند گنجینه ی لغات بچه به پرباری آنچه که الان هست نباشه؟... بهتر نیست اجازه بدیم بچه ها با کتاب خوندن و خوندن در و دیوار و تلویزیون و ... بقیه ی کلمه ها رو یاد بگیرن؟

چند سال پیش مدرس درس فارسی اول تو منطقه مون بودم . تو کلاسهایی که مؤلفین کتابها برا مدرسین گذاشته بودن تاکید می کردن که نباید خیلی بیشتر از سطح کتاب کار کرد . 

اصلا اگه دانش آموزی بتونه املایی با 10 -12 جمله ی نه چندان طولانی رو که علاوه بر تمام نشانه های مورد نظر فقط به اندازه ی انگشتان یک دست کلمه ی خارج از کتاب داره رو درست بنویسه ، این دانش آموز به اهداف مورد نظر در درس فارسی رسیده . تاکید می کردن که کلمه های بیشتر رو تو سالهای آینده یاد می گیرند . 

حالا منِ معلم بخوام بیشتر کار کنم تو هر املا 10 تا کلمه ی خارج از کتاب بگم نه دیگه 20 تا 30 تا 40 تا! اون هم کلمه های سخت و ثقیل !

خود مؤلفین میگن در نشانه های استثنا و حروف عربی و نشانه های بخش دوم کتاب، فقط کلمه های خود کتاب گفته بشه . حالا اگه من میخوام بیشتر کار کنم تو هر درس 3-4 تا کلمه ی خارج از کتاب بگم چرا هر کلمه ای که به ذهنم میرسه رو باید به بچه ها یاد بدم و درست نوشتنش رو ازشون بخوام؟!!!

بابا جان! عزیزم ! خدا هم از بنده اش بیشتر از وسعش تکلیف نمی خواد!

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها ...

(خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند)بقره 286

خداییش در وسع بچه کلاس اولیه که اینهمه کلمه ی سخت یاد بگیره؟


تصور کنید مثلا دو تا خواهر دوقلو، تو دو تا کلاس مجزا درس بخونن . یکی معلمش استاندارد کار کنه و انتظاراتش هم استاندارد و رو قاعده باشه و دومی معلمش سخت گیر ! کارنامه ی اولی بشه "خیلی خوب" و دومی با وجود اینکه تمام حروف رو یاد گرفته و از پس امتحانهای استاندارد برمیاد و شاید نه تنها به اندازه ی خواهرش که بیشتر از اون بلد باشه ، بشه" قابل قبول" و یا حتی " نیاز به تلاش بیشتر"!

به نظرتون این ظلم نیست؟


معلمهای خوبِ سخت گیر به همکارانشون هم ظلم می کنن . منِ نوعی وقتی می بینم همکارم اینهمه کلمه ی خارج از کتاب میگه وقتی معلمهای کلاس دوم سر و دست میشکنن برای اینکه دانش آموزای اون معلم سخت گیر کلاس اول ، شاگردشون باشه ، من هم احساس گناه می کنم که شاگردام اینقدر کلمه بلد نیستند و یواش یواش من هم برای عقب نموندن از قافله و متهم نشدن به کم کاری ، سعی می کنم به بچه ها سخت بگیرم و به این چرخه ی باطل بپیوندم !

https://scontent.cdninstagram.com/t51.2885-15/e15/12749779_922425647813377_1457886365_n.jpg?ig_cache_key=MTE4OTU0ODg3MTgwMDE2NDI2Mw%3D%3D.2

پ ن:

من هم کلمات خارج از کتاب میگم ولی نه زیاد و کلمه های خیلی سخت خارج از کتاب رو یا تو املا نمیگم و یا اگه بگم کمکشون می کنم درست بنویسن.

شاید برای همین بود که من به 36 نفر از 39 نفر شاگرد کلاسم لوح تقدیر شاگرد اول و دوم دادم و کلاسهای دیگه ی مدرسه مون به کمتر از 20 نفر! در صورتیکه با این وضع به نظرم همکارای خوب و پرتلاشم میتونستن به همه ی بچه های کلاسشون لوح بدن !

در ضمن من هم دانش آموزانی رو دارم که باید سال بعد هم کلاس اول رو بخونن ولی اونا از پس نوشتن کلمات ساده ی کتاب هم برنمی اومدن و برنمیان نه مثل این دانش آموز که بیشتر کلمه های املا رو درست می نویسه و تمام حروف رو بلده !

فکر کنم سال بعد معلمهای کلاس دوم مدرسه از بچه های امسال من راضی نباشند ! آخه من درسهای سال بعد رو به شاگردام یاد نمیدم و خود اونها باید زحمت این کار رو بکشند!!!!

۱ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۰۹
سپیدار

دل بــســـپــار...
به آتشی که نمی سوزاند
"ابراهیم" را
و دریایی که غرق نمی کند
"موسی" را...
نهنگی که نمی خورد
"یونس" را...
کودکی که مادرش او را
به دست موجهای "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش...
دیگری را برادرانش به چاه می اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد!
...


آیا هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد،
"نمی توانند"
پس
به "تدبیرش" اعتماد کن
به "حکمتش" دل بسپار
به او "توکل" کن
و به سمت او قدمی بردار

سکوت گورستان را می شنوی؟

دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...

می رسد روزی که در دسترس نخواهیم بود ...

خاک آنتن نمی ذهد که نمی دهد ...!

بی خیال نداشته هایت

بی خیال غصه هایت

بی خیال هرچه که خیالت را ناآرام می کند

دلت را به خدا بسپار

به من بگو ببینم

امروز را نفس کشیده ای؟

پس خوش به حالت

عمیق نفس بکش

و خدا را شاکر باش ... و اینکه در گوش عالم فریاد بزنیم :

اعتماد کن به کسی که یونس را در زیر آب،

نوح را بر روی آب

و یوسف را در قعر چاه حفظ کرد

http://sutak.ir/avatar2/500x500_1472897771628891.png

اعتماد کن ...

به کسی که می تواند از یک ضربه عصایی که به رود نیل نواخته می شود ، خشکی ظاهر کند

و همین عصا در جای دیگر به سنگ بخورد و از آن دوازده چشمه جاری شود ...

اعتماد کن به کسی که می تواند فرعون را در آب و قارون را در خاک غرق کند

اما ابراهیم را در میان آتش سالم نگه دارد

اعتماد کن ...

به او اعتماد کن تا به بهترین ها برسی

از اینستاگرام و کانال عطیه احمدی

 پ ن : ...لیطمئن قلبی ...

۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۵
سپیدار

هر چند گویا کسی منتظر نبود ولی این هم از پیک 17 مربوط به نشانه های هـ و چ

پیک آدینه17

هر دانلود 5 صلوات

هوهو زنان بیا نفست حق!

پیر سپیدجامه رقصان!
ای برف!... ای شگرف!
آن کثرت همیشگی شیء و رنگ را
              یک باره از بسیط زمین پاک کرده ای
                                      کولاک کرده ای!

محمدمهدی سیار

۵ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۲
سپیدار

1- پرینترم خراب شده و مجبورم فایلهای پیک و ... رو بفرستم به ایمیلم و تو مدرسه ایمیل رو باز کنم و پرینت بگیرم . مثل گربه ای شدم که سبیلش رو کندن

2- شکر خدا برف امروز بعد از ساعت 8 شروع شد و مسئولین فرصت نکردن مدارس رو تعطیل کنند و اینچنین شد که بچه ها این شانس رو پیدا کردن که با دوستانشون زیر برف راه برن و بازی کنند . الحمدللهقلب
3- اجرای درس پژوهی کلاس اول مدرسه به عهده ی من بود. دیروز مرحله ی اول رو اجرا کردیم . موضوعمون هم اُ استثنا بود. اصـــــــــــــــــــــــلا راضی نبودم . بچه های کلاس خودم نبودن. اسم کوچیکشون رو نمی دونستم و صداکردنشون برام سخت بود . چندین نفر بادکنک نداشتن . خیلی ها یا ماژیک نداشتن یا ماژیکشون رنگ نداشت . خیلی ها بلد نبودن بادکنکشون رو ببندن ! و ... (البته می شد بگم با دوستانشون گروهی کار کنند ولی تعداد بدون بادکنکها و بدون ماژیک ها بیشتر از حد قابل قبول بود)
قرار شد بار دوم رو تو کلاس خودم اجرا کنم تا از این مشکلات نداشته باشیم ! (اولا که بچه های کلاس خودم جرأت ندارن بدون وسیله بیان! و مهمتر اینکه اگه یکی دو نفری هم به هر دلیل وسیله نداشته باشن یا بلد نباشن بچه ها یاد گرفتن که خودجوش به هم کمک کنند و معمولا یکی دو نفر وسیله اضافه میارن تا کسی بدون وسیله نمونه !)
تا این موقع سال دیگه بچه ها و معلمها به هم عادت می کنن و قلق و اخلاق همدیگه دستشون میاد . برای همینه که مشکلات معلمهای کلاس اول تو این فصل و وقت سال خیـــــــــــــــــــــلی کم میشه !
فقط یادم باشه دفعه ی بعد ویدئوپروجکشن رو طوری تنظیم کنم که تصویر پاورپوینتی که برا اُ استثنا درست کردم درست بیفته رو تخته وایت برد نه پرده !
4- دیشب تا نصفه شب نشستم پاورپوینت الگوها و روشهای تدریس رو درست کردم تا امروز تو جلسه ی معلمها تدریس کنم ! اما طبق معمول تو حالت خواب آلودگی متوجه نشدم چطور شد تو فلش ریخته نشد و ...(همان گربه ی بی سبیل دیگه!)... بله دیگه امروز جلسه رو به روش سخنرانی اضطراری برگزار کردیم ! ...قرار شد هفته ی بعد دوباره اجرا کنیم!
پ ن :
خداجون شکرتقلب
۱ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۰
سپیدار

چه بگویم؟ نگفته هم پیداست

غم این دل مگر یکی و دو تاست؟

 

به همم ریخته ست گیسویی

به همم ریخته ست مدتهاست

 

هم به هم ریخته ست هم موزون

اختیارات شاعری خداست

 

در کش و قوس بوسه و پرهیز

کارمان کار ساحل و دریاست

 

نیست مستور آن که بد مست است

چشم تو این میانه استثناست

 

خاطرت جمع من پریشانم

من حواسم هنوز پرت هواست

 

از پریشانی اش پشیمان نیست

دل شیدای ما از آن دلهاست!

 

هر کجا میروی دلم با توست

هر کجا میروم غمت آنجاست

 

عشق سوغات باغهای بهشت

عشق میراث آدم و حواست

محمد مهدی سیّار

۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۱
سپیدار

میدونی خیلی از آرزوها و خواسته ها تاریخ مصرف دارن . یعنی ارزششون به اینه که تو یه بازه ی زمانی معینی برآورده بشن و اگه زمانش بگذره ،نمیگم حتما بی ارزش میشن ولی به نظرم دیگه ارزش اولیه رو ندارن . 

فکر کن پسربچه ای تو 6-7 سالگیش دلش یه دوچرخه بخواد و بهش نرسه . به نظرتون اگه تو 60-70 سالگی 10 تا 20 تا 100 تا دوچرخه بهش بدن به اندازه ی یک هزارم داشتن یه دوچرخه تو 6-7 سالگی خوشحالش میکنه؟

دختر بچه ای که تو 5-6 سالگی دلش پیش یه عروسک پارچه ای پشت ویترین مغازه ای مونده باشه ، هزار تا عروسک قد و نیم قد و رنگ وارنگ تو 50-60 سالگی چقدر ؟ چند درصد از خوشحالی داشتن اون عروسک پارچه ای تو -5-6 سالگی رو میتونه بهش بده؟

...

دیروز دختربچه ی هفت هشت ساله ای گوشه ی یه خیابون روی کارتنی نشسته بود و فال می فروخت (به قول آن پسرک فال فروش که در جواب چه چیز می فروشی گفت : به آنانکه در امروز خود مانده اند ، فردا را می فروشم) او هم فردا می فروخت و ما هم خریدیم ! تکه کاغذی که نه فردای ما رو روشن می کرد و نه امروز دخترک رو !

اسمش ملیکا بود ! ملکه ای در گوشه ی خیابان ! یه دفتر مشق هم جلوش بود که کسی ، رهگذری ، دوستی ... چند خط سرمشق در چند صفحه براش نوشته بود ! ملیکا باید کلاس اول میشد ! سرمشق ها رو برامون خوند . خوب هم خوند . نمیدونم بلد بود یا حفظ کرده بود ! 

ملیکا در خیابانی نشسته بود که اطرافش پر بود از انواع و اقسام بانک ها و رستوران های با کلاس !

...

آرزوهای ملیکا کی و چطور برآورده خواهند شد؟ آیا اونوقت ملیکا برای برآورده شدن آرزوهاش خوشحالیش بیشتر خواهد شد یا حسرتش؟ چیزهایی که شاید به نظر خیلی از ماها آرزو که هیچ ! داشتنشون یه چیز بدیهی هم باشه!

...
بگو چه کار کنم با شبی چنین یکدست

شبی که با تو پریشان و بی تو زندان است

 

شده ست خسته بیایی، شکسته برگردی؟

امیدوار به روزی که روز پایان است؟

 

شبی نگاه کنی در شمار یارانت

ببینی آنچه نمی خواستی فراوان است

 

ببینی ای دل غافل چقدر دیر شده

دلت قناری مغموم فالگیران است

 ...

محمدسعید شاد

 

۱ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۰
سپیدار