سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

هوراااااااا! ای ول ! همینه !

تمام ست چهارم سرپا بودم ! خدا کنه فرانسه لهستان رو له کنه ! آرژانتین هم از خجالت امریکا دربیاد و ماهم ... بریم دور بعد!

پیوست: با تشکر از حمید سوریان ! دم ولاسکو هم گرم که پوز آمریکا رو به خاک مالید و ما رو فرستاد جزء 6 تیم 

۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۷
سپیدار

مروز تو مدرسه جلسه ای داشتیم که علاوه بر دیدن همکاران قدیم و جدید ، یه حسن دیگه هم داشت:

مدیرجان تصمیم گرفته اند رمز wifi مدرسه رو بردارند تا ما هم از اینترنت پرسرعت مدرسه بهره مند بشیم ! تا حالا میترسیدند ما هکری چیزی باشیم و سایت آ.پ رو بفرستیم هوا! امتحانی کردیم و دیدیم بععععععععله! همای سعادت بر شانه ی ما هم نشسته (مدرسه 4 طبقه است و با نیم طبقه ها 8! فقط در طبقه ی ما که اول باشیم، اینترنت قابل استفاده است !)

همچنین قول دادند یک عدد لپ تاپ هم به کلاسهایی بدهند که سال گذشته نگرفته بودند ! و ان شاءالله امسال لازم نیست هر روز لپ تاپ خودم رو ببرم مدرسه !

از اونجایی که حجم اینترنت خانگی ما سه هفته بیشتر دووم نمیاره ! و هفته ی آخر هر ماه عملا امکان آپلود فایلی وجود ندارد، اخبار و تصاویر و مطالب مدرسه ای رو زنگهای تفریح به اطلاع میرسانیم !

پ ن: یکی از دوستان نازنین هم که میدونه من عاشق روسری ام و برای سال تحصیلی جدید نیازمند تعدادی روسری جدید ! یک عدد روسری خوشگل از شهرشون بیجار برام کادو آورده ! 

بعداً نوشت: امروز بعد از بیش از یک سال از اون روز ، اینقدر اینترنت مدرسه ضعیفِ که نمیشه ازش استفاده کرد!!!!!!!!

۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۲۳
سپیدار

درخت ها نمی میرند ... حتی اگه افتاده باشند!

درختی در مسیر قلعه رودخان

۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۳۵
سپیدار

ین عکس رو چند وقت پیش که شب رو تو جمکران بودیم گرفتم شبهای جمکران خیلی قشنگه !

 

 

 

پ ن : کاش یه فکری بشه برای این مردمی که تو حیاط بساط کرده و می خوابند ! صحنه ی بسیار ناخوشایندیه !

 

۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۰
سپیدار

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت . به علت بی توجهی ، یک لنگه کفش ورزشی او از پنجره ی قطار بیرون افتاد . مسافران دیگر برای پیرمرد تأسف خوردند ، ولی پیرمرد بی درنگ لنگه کفش دیگرش را هم بیرون انداخت . همه تعجب کردند .

 پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد ، چقدر خوشحال خواهد شد .


  کتاب 2 از سری کتابهای "شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید" با عنوان " بهشت یا جهنم انتخاب با شماست" مسعود لعلی - نشر بهار سبز

پ ن: چطوری میشه همچین نگاه قشنگی پیدا کرد؟!

۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۱۷
سپیدار

دست توانمند شما کرده پر از گل دامن ما 

هر چند مقدار متنابهی دلمان برای ولاسکو سوخت ! اما... بارک الله به بچه های والیبال!

 

بردند .

خوب هم بردند . نه مثل بعععععضی ورزشها که خوووووب می بازند!

 

 

 

۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۰۳
سپیدار

عکاسی!

۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۲۹
سپیدار

 

 

 

امروز بنا به خواست دوست عزیزی که مدیر مدرسه ای دخترانه است رفتم مدرسه شون تا چند تا طرح برای چسبوندن روی در و دیوار براشون بکشم ! مدرسه ای کوچیک و قدیمی ! ولی تا دلت بخواد با صفا ! پر از رنگ و پر از گل ! گلدونهای طبیعی و مصنوعی جابجا تو سالن!  کلاسها دلباز و مجهز و ... قشنگ !

 

بعد از ماه ها ! دست به قلم شدم ... خیلی لذت بخش بود ؛ روی میز پر از رنگ بود ، مقواهای فابریانا ، رنگ به رنگ ! فکر کردن به طرح و ذره ذره واضحتر شدن طرحی که از زیر دستم خودش رو نشون میداد ، حس خوبی بهم داد ! دلم برای دوران رنگ بازی تنگ شد . دوران گواش و سفال ! دوران کاغذ رنگ شده با چای و گواش و آبرنگ ! گل و مرغ ، تذهیب ، نگارگری ! مخصوصا گل و مرغ! لذتی که تو پرداخت یه گل یا یه پرنده ی کوچولوی خوشگل هست ، به نظر من تو کمتر چیزی پیدا میشه ! 

 

پ ن : تصمیم گرفتم اگه حال و زمان اجازه داد (مثل سالی در زمانهای دور!) تصویر بچه های کلاسم رو از روی عکسهای 4×3 با مداد رنگی بکشم و با یاد گرفتن املای اسم هر کس ، عکسش رو روی دیوار بچسبونم و آخر سال بهشون برگردونم ! خدا کنه حال و وقت داشته باشم !

 

۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۸
سپیدار

نامط

پ ن: حتی حاضر نیستم یه لحظه جای اون آقاهه (شاید هم خانومه!) باشم ! من حتی با نگاه کردن به این تصویر هم میترسم !

 

 

۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۰۰
سپیدار
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو بجز جان او اسپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

فکر نمی کنم دیگه کسی رو دست حافظ ما بلند شه ! 700 -800 ساله که نتونستن !

پ ن: یه زمانی دوست داشتم دیوان حافظ رو حفظ کنم ؛ اما حیف ...

۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۵۰
سپیدار