سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

یشب و امروز شبکه افق یه برنامه ای پخش کرد با نام " همزاد عاشقان ". برنامه ای درباره ی قیصر امین پور عزیز!

 برنامه ای پر از شعرخوانی های قشنگ با صوت و تصویر قیصر عزیز - مخصوصا شنیدن " دستور زبان عشق " از زبون خود قیصر خیلی شیرین بود  - و جمعی از آدمهای نازنین مثل ، حسام الدین سراج ، عرفان نظر آهاری ، مصطفی رحماندوست  ، ....

 "درگذشت او آرزوهایی را خاک کرد ..." 

◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆

دست عشق از دامنِ دل دور باد!

می توان آیا به دل دستور داد؟
 
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
 
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
 
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
 
خوب می دانست تیغ تیز را 
در کف مستی نمی بایست داد
۰ ۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۱:۴۶
سپیدار

با اینکه شعرهای زیادی درباره ی واقعه ی عظیم عاشورا خوندم ، ولی همچنان این شعر " محمد مجتبی احمدی" برای من یه چیز دیگه است. خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوسش دارم.

Avazak.ir Line52 تصاویر جداکننده متن (4)

عاشقانه هر دلی، با سری به گفت و گو

در میانه این منم، با سر تو در خطاب

نغمه ات حسین من! جان دهد رباب را

باز با دلم بخوان، آیه ای از این کتاب

***

من کنار قتلگاه، خوانده ام به خط خون

آیه ای مقطعه، حاء و سین و یاء و نون

متن کامل این شعر رو قبلا تو همین وبلاگ گذاشتمش

۰ ۰۹ آبان ۹۳ ، ۲۲:۰۶
سپیدار

باز قلبم بی بهانه

می نشیند کنج خانه 

صاف و ساده ، کودکانه  

دستهایش زیر چانه 

ریزد اشکش دانه دانه

 ♥♥♥ 

یادم آرد کربلا را 

 نینوای پر بلا را

یادی از آن ظهر غمگین

 یاد پیکرهای خونین

شقه شقه پاره پاره 

از دم تیغ سواران

ضربه های نیزه داران 

♥♥♥

ناگهان از دور پیدا 

گرد و خاک اسب سقا 

دل شکسته ، مشک پاره

گو ندارد راه چاره

 تا بیارد 

آب بهر طفل عطشان

 ناگهان در خاک غلطان

آب و اشکُ

دست ومشکُ 

صوت قرآن

♥♥♥

یادی از یک روز دیرین 

شاه دین افتاده از زین

 هله هله از قوم بی دین 

جسم ِعریان

 پای کوبِ نعل اسبان 

زوزه ی گرگان خونخوار

بهر یک  بیمار تب دار 

وندرین صحرای سوزان

 ♥♥♥

در میان مستی و شادی اعداء

 گو زمستان گشته برپا

چون فتاده لرزشی بر جان طفلان

می دوند  هر سو هراسان  

پای بر خار مغیلان

بهره ی هر  نازدانه 

تازیانه 

گوش پاره 

آه و ناله

 ♥♥♥

قطره قطره همچو باران

اشک از چشمان زینب 

می چکد بر چادر خاکی بی بی

یادی از پهلوی نیلی 

ضربت  شلاق و سیلی 

غربت و سنگ و شماتت

می کند بر هرسه طاقت 

وای از آن صوت قرآن

همچو یک خورشید تابان

 بر سر ِ نی سربداران

خیزران بر نای و دندان  

پیش چشم گل عزاران

♥♥♥

و ندرآن کنج خرابه 

هق هق چند نازدانه

لرزش دندان و شانه

 ناله های غمگنانه

می کشَد از دل زبانه

 ♥♥♥

آتشین نطق علی را

 می سراید 

زینت صبر و شجاعت

 کوه طاقت 

همچو طوفان

 می کند ویران بنای ظلم و ظلمت 

می کند رسوا به عالم 

چهره های زشت و نکبت

 ♥♥♥♥♥

امیرحمزه مهرابی

۰ ۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۶:۳۳
سپیدار

تا تو زمین سجده ای ، سربه هوا نمی شوم 

السلام علیک یا ابا عبدلله

۰ ۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۳:۵۴
سپیدار

پیامک جالبی امروز به دستم رسید ، جالب و ترسناک! با این مضمون:

◆◆◆

30هزاردینارطلا،رقمی بود که یزید به هر نفراهل خواص کوفه داد و دینشان را خرید!

هر دینار چهار و نیم گرم طلا،

هرگرم طلا 98هزارتومان.

به پول امروز نزدیک به 13/3میلیارد تومان.

اگه درآن زمان بودیم یار حسین علیه السلام می ماندیم؟؟؟؟؟

◆◆◆

 البته که این پول رو به خواص دادند نه عوامی مثل ما ! ولی خواص که فروشنده بشن ، عوام به ثمن بخستری فروشندگی می کنن!

پ ن: چند تا کتاب رو باید تو این ایام (محرم و صفر) بخونم :

  •  فتح خون سید شهیدان اهل قلم ، سید مرتضای عزیز!(یا فایل صوتیشو گوش بدم !)
  • ماه به روایت آه ، ابوالفضل زرویی نصرآباد
  • سقای آب و ادب ، سید مهدی شجاعی
  • و اگه تنبلی اجازه بده ، "حسین وارث آدم" دکتر شریعتی رو پیدا کنم و بخونم !
  • دو تا کتاب وسطی رو فقط به خاطر اسمشون خریدم ، نمیدونم چه جور کتابیند!!!

بدون شرح: تو ماه شهید امر به معروف ، امر به معروف داره شهید میشه! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۲۲:۲۴
سپیدار

ما در این شهر غریبیم و در این مُلک فقیر

در کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

من نظر باز گرفتن نتوانم همه عمر

از من ای خسرو خوبان، تو نظر باز مگیر

گرچه در خیل تو بسیار بِه از ما باشد

ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر

در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی

باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر

گر بگویم که مرا روح پریشانی نیست

رنگ رخسار خبر می دهد از سرّ ضمیر

عجب از جهل کسانی که مرا پند دهند

برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر

(شعر : سعدی بـــــــــــــزرگ)

************************************

پ ن: صدای "محمد معتمدی" رو تازه کشف کردم. و این هم یکی از تصنیف های ایشون که خودم رو باهاش خفه کردم

۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۲۲:۳۴
سپیدار

بعد از تدریس نگاره ی 9 (در مسجد محله) از بچه ها خواستم هر کدوم یه تسبیح بیارن مدرسه

تسبیح رو که آوردند کلاس پر شد از تسبیح های رنگارنگ و کوچیک و بزرگ

اول قصه ی تسبیح و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها رو براشون تعریف کردم و بچه ها یک دور تسبیح گفتند .  بعد بچه ها با تسبیحشون سه گوش ، 4گوش و پنج گوش درست کردند و با انگشت رو لبه های اشکال حرکت کرده و یا گوشه هاشو نشون دادن ! 

بعد از بچه ها خواستم هر شکلی دوست دارند با تسبیح ها بسازند و در آخر با حرکت دادن تسبیح روی میز شکلی به صورت تصادفی درست میشد و از بچه ها خواستم بگویند شبیه چیه؟ خودم این قسمت آخر رو که به قدرت تخیل مربوط میشه خیلی دوست دارم. خودم که تا همین زمانهای نه چندان دور این بازی رو انجام میدادم

۱ ۳۰ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۳
سپیدار

امروز نگاره ی 10 رو هم تموم کردم! بعد از اتمام تدریس به هر دو نفر یک کاغذ A4 دادم و ازشون خواستم با توجه به حرفی که براشون مشخص شده ، به جای سفره ی هفت سین ، یک سفره ی "هفت... (ب ، پ ، ت ، ج ، چ ، خ ، د ، ر ، ز ، ق ، ک ، ل ، م ، ن)" بکشند ! 

خیلی جالب بود چیزهایی که تو سفره کشیده بودند .

مثلا شما میدونید "جن" رو چطور باید کشید؟ " خنگ" رو چطور؟

پ ن: پارسال یکی از بچه ها یه مستطیل کشیده بود با چند تا خط کج و معوج توش . وقتی پرسیدم چیه؟ جواب داد: چک برگشتی!

(تصاویر متأسفانه از آرشیو پاک شدن)

 

۰ ۳۰ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۳
سپیدار

دیروز2 تا چیز غیرمترقبه به دستم رسید که خیلی خوشحالم کرد!

اول مادر یکی از شاگردام که فهمیده بود بیمارستان بودم ، یه گلدون حسن یوسف کوچیک ، به عنوان عیادت برام آورد! خیلی خوشگل ! فعلا گذاشتم تو کلاس که بعدها که وقت و موقعیت فراهم شد بیارمش خونه !

بعدظهر هم که دوباره رفتم بیمارستان ، صندوق بیمارستان ، 430هزار تومان از 800هزاری که علی الحساب ازم گرفته بودند رو برگردوند! و خودتون میدونید که رسیدن این مقدار پول از جایی که فکر نمی کنیم چقدر لذت بخشه !

 

۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۳:۴۸
سپیدار

امروز روز مباهله بود .

هر وقت به این آیه ی قرآن میرسم از خوندن کلمه ی (انفسنا) سیر نمیشم ! آدم میخواد بمیره برا این کلمه ! نَفْس پیغمبر! نَفَس پیغمبر! جان پیغمبر!

«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ؛ (آیه ی 61 سوره ی آل عمران)

هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به بحث و ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را بیاوریم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را می آوریم ، شما هم زنان خود را، ما جان های خود را می آوریم ، شما هم جانهایتان را، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم».

این هم داستان مباهله:

داستان مباهله  

پ ن: خیلی عجیبه ! آخه چطوری شده که مردم این 5 نفر رو دیدن و به جای اینکه عاشقشون بشن، تنهاشون گذاشتن؟!!!

۰ ۲۷ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۳
سپیدار