سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

نیایش حضرت سیدالساجدینعلیه السلام هنگامی که اندوهگین می‌شد:

-----------------------------------------------------------------

ای معبود من، جز پروردگار کسی پرورده‌ی خود را پناه ندهد، و پیروز است که انسان شکست خورده را امان تواند داد، و تنها جوینده است که می‌تواند از گریخته دستگیری کند.

*****

خدایا، اگر تو روی بزرگوار خود را از من بگردانی، یا فضل بسیارت را از من دریغ فرمایی، یا روزی‌ات را از من بازداری، و یا رشته‌ی پیوند خود را از من بگسلی، باز هم برای رسیدن به هر یک از آرزوهایم راهی جز تو نمی‌یابم، و به آنچه نزد توست، جز به یاری تو رسیدن نتوانم، که من بنده‌ی تو هستم و در اختیارت، و موی پیشانی‌ام چون زمامِ من در دست توست.

*****

ای معبود من، شب را به روز می‌آورم و روز را به شب می‌رسانم در حالی که بنده‌ی زبون تو هستم، و جز به یاری تو سود و زیانی به خود نتوانم رساند، و با این سخن علیه نَفْسِ خود گواهی می‌دهم و به بیچارگی‌ام اعتراف می‌کنم. پس آنچه را به من وعده فرموده‌ای، برآورده ساز،و هر چه را به من عطا کرده‌ای به کمال رسان، که من بنده‌ی تهی‌دستِ زارِ ناتوانِ رنجورِ بی‌سر و پایِ خوارِ فقیرِ ترسانِ پناهنده‌ی تواَم.

*****

خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و چنان مکن که در برابر آنچه به من عطا کرده‌ای، به یادت نباشم، و در برابر آنچه به من بخشیده‌ای، از احسانت غفلت ورزم، و از اجابت دعایم، اگر چه تأخیر افتد، ناامید شوم؛ در هر حال که باشم، در خوشی یا ناخوشی، در سختی یا آسایش، در عافیت یا بلا، در توانگری یا تنگ دستی، در بینوایی یا بی‌نیازی.

*****

خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و توفیقم ده که در همه حال از تو به نیکی سخن گویم و به ستایشت کمر بندم و سپاسگزار تو باشم، تا به آنچه از دنیا به من عطا کرده‌ای دلخوش نگردم، و برای آنچه از من دریغ داشته‌ای، اندوهگین نشوم. قلبم را جامه‌ی تقوا بپوشان و تنم را به کاری که بر من می‌پسندی بگمار، و مرا در برابر آنچه به من روی آورَد، به فرمانبرداری خود مشغول بدار، تا آنچه را تو دشمن می‌داری، دوست نپندارم، و آنچه را مایه‌ی خشنودی توست، دشمن ندارم.

بخش هایی از دعای بیست و یکم صحیفه ی سجادیه

◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇

پ ن: میگن تو بیش از 90 سال گذشته امسال طولانی ترین روزهای روزه داری رو داریم میگذرونیم . با اینکه امسال بهار خوبی داشتیم ولی با این حال بعضی روزها خیییییلی گرم میشه! برای امثال من که تو خونه می مونیم و کار سنگین انجام نمیدیم ، تو فضای باز و ظل آفتاب نیستیم ، باز هم تحمل نزدیک 17 ساعت روزه داری سخته! 

در برابر روزه داری کسانی که تو گرما و فضای باز و با کار سنگین روزه میگیرن ، روزه ی ما کله گنجشکی هم محسوب نمیشه! خدا بهشون صبر بده! 

وقتی بی تابی می کنن و اظهار تشنگی و گرسنگی واقعا حتی نمیدونم چطوری باهاشون ابراز همدردی کنم ! آخه من چه میدونم روزه گرفتن تو شرایط اونها یعنی چی؟... به خاطر این ها هم که شده آرزو می کنم زودتر ماه رمضون تموم بشه !

۲ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۹
سپیدار

درسته !شاید حرفهام ، تصمیمهام ، کارهام  و خواسته هام بی منطق باشن! ولی مگه تو دنیا همه چی منطق داره یا باید داشته باشه؟!

۰ ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۸
سپیدار

" این خاک، این مردم و این دنیا خیلی باید به شما افتخار کند ."

*****

26 خرداد پارسال بود که رفتیم تشییع 175 شهید غواص دست بسته مون. چند روز بعدش هم رفتیم استقبال از 2 تا شهید گمنامی که قرار بود تو بوستان نزدیک خونه مون به خاک سپرده بشن. دو شهید گمنامی که یکی شون از همون غواص ها بود!

...

تو نمایشگاه کتاب چشمم به کتابی افتاد که قبل از همه چیز ، عنوان کتاب و طرح و رنگ جلدش جذبم کرد !

http://qavaslar.ir/images/books/hamid-hesamqavaslar.ir.jpg

غواص ها بوی نعنا می دهند - حمید حسام - نشر صریر

*****

دو روز پیش کتاب رو برداشتم تا بخونم! کتاب کم حجمی که متن کتاب به جز عکسهاش حول و حوش 70 صفحه است . قصه ی رشادت 72 غواص لشکر انصارالحسین علیه السلام عملیات کربلای 4 تو منطقه ی اروند که از زبان معاون همون گردان غواصی - که تو همون عملیات هم اسیر شده بود- روایت میشه.

وقتی که کتاب رو می خوندم یا وقتی به عکس و اسم شهدایی که تو این کتاب اومده نگاه می کردم، فکر می کردم یعنی ممکنه شهید محل ما یکی از اینها باشه؟ ...یعنی کدومشون؟ ...

کتاب قشنگیه ! کوتاه و مختصر . داستانواره ای که به صورت فشرده و خیلی کوتاه آدم رو میبره به دل اروند و عملیات کربلای چهار و چند پرده ی کوچک از اون کربلا و حماسه اش رو بهش نشون میده . خیلی خوبه مخصوصا برا کسانی که حال و حوصله ی خوندن کتاب حجیم "لشگر خوبان" رو ندارن !

متن پشت جلد کتاب:

خودم را غلتاندم روی سیم خاردارها و خورشیدی‌ها و درد را تحمل کردم و فقط دعا می‌کردم لباس غواصی‌ام زیاد پاره نشود و آن آرپی‌جی زن عراقی بیاید لب سنگر و در تیررس من. که آمد.

کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چند جای بدنم گر گرفت و سوخت و سنگین شدم و با صورت افتادم روی باتلاق.

آمدم دست راستم را ستون تنم کنم و بلند شوم که یک نارنجک آمد افتاد کنار زانوی چپم، توی گِل. فقط توانستم صورتم را برگردانم و انفجار را بشنوم و آن گر گرفتگی باز بیاید...

آسمان و زمین و خط سرخ تیرها و آتش دور سرم می‌چرخیدند و من به خودم می‌گفتم چیزی نیست و صلوات می‌فرستادم و بو می‌کشیدم، تا باز بوی نعنا بیاید...

یه تصویر انتهای کتاب هست که خیلی عجیب و تأمل برانگیزه! " شفاعت نامه" و " خون نامه" !که هر دو با خون امضا شدن!

خون نامه خوب خونده نمیشه ولی شفاعت نامه واضح و خواناست . نکته ی مهمی توی این شفاعت نامه هست :

 ما امضا کنندگان ذیل در حضور خداوند تبارک و تعالی و انبیاء و اولیاء و ملائکه الله و شهداء با یکدیگر عهد و پیمان می بندیم هرگاه که فیض عظمای شهادت نصیب هر کدام از ما گردید و خداوند متعال اذن شفاعت داد شفاعت دیگر یاران و امضاکنندگان ذیل "منوط به پذیرفتن رسالت خون ما بعد از ما" را نمائیم .

بخشی از کتاب :

۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۴
سپیدار
یا ایّها العزیزُ مَسَّنا و اهلَنا الضُّرُّ و جِئنا بِبضاعَةٍ مُزجاةٍ فَاَوْفِ لنا الْکِیلَ...( آیه88 سوره یوسف)

پر کن دوباره کِیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!

رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز!

جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم
از کوره راه های بلا، ایّها العزیز!

وادی به وادی آمده ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!

چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!

ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!

خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!

مریم سقلاطونی

«ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته ، و متاع کمی با خود آورده ایم پیمانه را برای ما کامل کن...»

۱ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۰
سپیدار

" ارسباران" اسم خوش آهنگ و قشنگی که خیلی دوست داشتم ببینمش! تا اینکه تو تعطیلات اخیر توفیق اجباری شد و به قسمتی از این منطقه و اردبیل سفر کردیم .

منطقه ای بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  نهایت زیبا! به قول سهراب:

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

جنگل فندقلو -اهر

دشتهایی واقعا فراخ با تنوع رنگی محشر!

۳ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۷
سپیدار

تا حالا مزرعه ی گندم رو از این فاصله ندیده بودم!

فوق العاده بود هوایی که توش جریان داشت! مخصوصا دم غروب وقتی باد توش می پیچید و عطر گندم رو تو فضا پخش می کرد.

دلم نیومد برم داخل مزرعه بنابراین از علفهای حاشیه ی مزرعه عکس گرفتم!

وقتی مطمئن شدم اینها علف هرز محسوب میشن ، یه دسته ازشون رو کندم!

اون 4 تا سنبل رو هم چند سال پیش از گوشه و کنار یه مزرعه ی درو شده جمع کردم! بهش چی میگن؟ خوشه چینی!

پ ن:

دیدین خیلی از کسانی که تو شهرها زندگی می کنن دوست دارن بعد از بازنشستگی برگردن روستا!

"هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش"

فطرت همه ی آدمها با آب و خاک و طبیعت خویشاونده! 

... قرار بود تکنولوژی برامون آسایش بیاره نه اینکه آرامشمون رو هم غارت کنه!

... زندگی رو ارزون فروختیم .

۳ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۰
سپیدار

زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟

گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

چونکه من از دست شدم در ره من شیشه منه

ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم

*

زانکه دلم هر نفسی دنگ خیال تو بُود

گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم

تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم 

با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم

*

اصل تویی من چه کسم؟ آینه‌ای در کف تو

هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم

تو به صفت سرو چمن ، من به صفت سایه تو

چونکه شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم

مولانا

◇◇◇◆◇◇◇◆◇◇◇

بی ربط:

صبح درست وسط حیاط یه تخم کوچولوی شکسته افتاده بود! بالا رو که نگاه کردیم دیدیم دو تا یاکریم گیج و گول با 4 تا خار و خاشاک بین دو تا شاخه ی نازک درخت انگوری که روی حیاط رو پوشونده ، زحمت کشیده و لونه ساختن!(دقیقا 4 تا! یعنی اینقدر خار و خاشاکها متراکم بودن که فقط خود یاکریما از توش نیوفتن !) نمیدونم چرا همچین جای نامطمئنی رو با این مصالح اندک برا زندگی انتخاب کردن ؟ در صورتیکه جای بهتری هم نزدیکشون بود!

۲ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۹
سپیدار

" 14 فروردین ، همه باید بیان مدرسه و هیچ عذر و بهونه ای هم پذیرفته نیست ! بلیت گیرمون نیومد ! ماشینمون خراب شد ! تو جاده تصادف شده بود! هوا بد بود ! برف راه رو بسته بود و ... نداریم "

این پیغام مدیر بود که باید تو آخرین دیدار با اولیای قبل از عید به اطلاع اولیا می رسوندیم و چنین کردیم.

برای محکم کاری ، مدیر یه جلسه هم نزدیک عید با پدرها برامون گذاشت و تأکید کرد موضوع عدم غیبت تو 14 فروردین رو به اطلاع پدرها هم برسونیم! با تأکید بر اینکه با غایبان روز 14 فروردین "مدیر شخصا برخورد خواهد کرد"!

به همکارا هم همین اولتیماتوم رو داد و فقط به چند نفر که پدر و مادرشون شهرستان بودن اجازه داد با گذاشتن جایگزین میتونن 14 فروردین نیان .

تا اینجای ماجرا به نظر من خیلی هم خوب بود ! خوشحال شدم که خدا رو شکر یه نفر موضوع رو جدی گرفته و نمیخواد مدرسه روزای اول بعد عید نیمه تعطیل باشه! بالاخره وقتی منِ معلم میرم مدرسه دوست دارم همه ی دانش آموزا باشند تا بتونم طبق برنامه پیش برم . نبودن تعداد زیادی از دانش آموزا یعنی از رسمیت افتادن کلاس و بی فایده بودن کارهای اون روز ! چرا که بعد باید دوباره تکرار بشه !

*****

14 فروردین رفتیم مدرسه؛با اون همه تأکید، 11 نفر غایب!

آمار غایبان رو گرفتن و من منتظر که ببینم خانم مدیر چه برخوردی با خاطیان خواهد داشت؟وقت تماماسترس

۲ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۵
سپیدار

http://hw8.asset.lenzor.com/lp/14503819-6536-l.jpg

امروز بالاخره مدیر رضایت داد تا مدرسه دیگه تعطیل بشه !

سال سختی بود ! خیلی سخت ! با کلی مشکلات ریز و درشت ! و الحمدلله که تموم شد ! یک شنبه هم کارنامه میدیم و به قول کلاه قرمزی باید بریم بیمارستان روانی برا تجدید قوا و آماده شدن برا سال تحصیلی آینده!

این 3 روز که تقریبا همه ی ابتدایی ها تعطیل بودن و مدرسه ی ما نع ! یه مشکلاتی رو به وجود آورد که تو پست بعد درباره اش می نویسم !

۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
سپیدار

http://hw8.asset.lenzor.com/lp/14326790-8239-l.jpg

۱ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۹
سپیدار