ای هرچه هرچه هرچه تو، من هیچ هیچ هیچ
شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۵ ق.ظ
ای مانده در حجاب ستبر ، آفتاب من
افسرده اند آینه های مذاب من
ای آذرخش واقعه دیگر شتاب کن
بشکاف ابرهای حجیم حجاب من
باران! بگیر حافظه ام را ، سپید کن
انبوه سطرهای سیاه کتاب من
طوفان ! بیا و خاطره های مرا ببر
خالی کن از جنازه ی تصویر ، قاب من
ای هرچه هرچه هرچه تو، من هیچ هیچ هیچ
از شرم ، آب می شود آخر سراب من
من خواب دیده ام که مرا خواب دیده ای
تعبیر کن به لحظه توحید ، خواب من
سرشارم از هوای نبودن ، خطور کن
دریا ، خطور کن به خیال حباب من
قربان ولیئى ، ترنم داوودی سکوت ، کتاب نیستان
۹۳/۰۳/۳۱