سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قربان ولیئى» ثبت شده است

ماییم و در این آینه حیران تو بودن

یک عمر تماشاچی چشمان تو بودن

.

این گونه به پیشانی عشاق نوشتند:

دل دادن و افتادن و ویران تو بودن

.

تقدیر چنین بود: بمیریم و بمیریم

دادند به ما قسمت قربان تو بودن

.
درویشی و بی خویشی و پیمانه پرستی

پیوسته چنین باد : پریشان تو بودن

.

رفتیم و رسیدیم و نشستیم و شکستیم

صوفی به خطا زد دم از امکان تو بودن

قربان ولیئی- از کتاب: جوان شدن جاودانگی

پ ن: از اون کتابهاییه که پر از شعرهای قشنگه

۲ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۰۱
سپیدار

ای مانده در حجاب ستبر ، آفتاب من

افسرده اند آینه های مذاب من

ای آذرخش واقعه دیگر شتاب کن

بشکاف ابرهای حجیم حجاب من

باران! بگیر حافظه ام را ، سپید کن

انبوه سطرهای سیاه کتاب من

طوفان ! بیا و خاطره های مرا ببر

خالی کن از جنازه ی تصویر ، قاب من

ای هرچه هرچه هرچه تو، من هیچ هیچ هیچ

از شرم ، آب می شود آخر سراب من

من خواب دیده ام که مرا خواب دیده ای

تعبیر کن به لحظه توحید ، خواب من

سرشارم از هوای نبودن ، خطور کن

دریا ، خطور کن به خیال حباب من


قربان ولیئى ، ترنم داوودی سکوت ، کتاب نیستان

 

۰ ۳۱ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۰۵
سپیدار

این روزهای بی تو ، به فردا نمی رسند 

این چشمه های تشنه به رؤیا نمی رسند 

هر روز می شتابم و این کوره راه ها

 هرگز ، به ابتدای تو حتی نمی رسند

 مانند رودها که گرفتار رفتن اند

 یکریز می روند و به دریا نمی رسند 

من ، شب ، شب است خانه ام ؛ ای باغ آسمان! 

آن میوه های کال تو آیا نمی رسند؟ 

این روزهای بی تو . . . نه ؛ خاموش می شوم 

این حرف ها به عالم بالا نمی رسند


قربان ولیئى_ ترنم داوودی سکوت

۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۳:۴۸
سپیدار